مارک پاکتین گیاه شناس
بگذارید جایی که این موجودات زندگی میکنند را ببینیم، شمالشرقی آمازون، خانه قبیله آکرییو. مردم بدون تماس با جهان ما که نقش پر رمز و راز و نمادینی در تخیل ما دارند. این مردم طبیعت را به خوبی میشناسند اینها مردمی هستند که در هماهنگی کامل با طبیعت زندگی میکنند. با استانداردهای ما، شاید برخی آنها را بهعنوان انسانهای بدوی کنار بگذارند. «آنها نمیدانند چگونه آتش درست کنند، یا آنها نمیدانند کی به جهان پیوستند» اما آنها جنگل را خیلی بهتر از ما میشناسند. مردم کرییو ۳۵ واژه برای عسل دارند و سایر سرخپوستان به آنها بهعنوان استادان واقعی قلمرو زمرد نگاه میکنند. در اینجا صورت دوستم پوهانی را میبینید هنگامیکه من در نوجوانی موسیقی راک گروه رولینگ استون را در زادگاهم نیواورلئان مینواختم، پوهانی خانه بدوشی بود که در جنگلهای شمال شرقی آمازون با گروه کوچکی پرسه میزد و به دنبال بازی بود، به دنبال گیاهان دارویی و به دنبال یافتن همسر در دیگر گروههای عشایری کوچک بود. این مردم این شکلی هستند و چیزهایی را میدانند که ما نمیدانیم و درسهای زیادی دارند که به ما آموزش بدهند. با این حال اگر به بخشهای زیادی از آمازون بروید مردم بومی وجود ندارند. این چیزی است که ما یافتیم: حکاکیهای بهجا مانده که مردم بومی از لبه سنگها برای تیز کردن تبرهایشان استفاده میکردند. این فرهنگهایی که در آن فرد میرقصد، عشقورزی میکند، برای خدایان آواز میخواند، جنگل را پرستش میکند، همه اینها روی سنگی نقش بسته شدهاند.
بگذارید برویم به سمت غربی آمازون، که مرکز مردم جدا افتاده هستند. هر یک از این نقاط نماینده قبیله کوچک جدا افتادهای است و امروزه معلوم شده که ۱۴ تا ۱۵ گروه جدا افتاده تنها در بخش کلمبیای آمازون هستند.
چرا این مردم جدا افتاده هستند؟ آنها میدانند که ما هستیم، آنها میدانند که جهانی خارج از آنجا وجود دارد. این شکلی از مقاومت است. آنها انتخاب کردند که جدا افتاده باقی بمانند و باور دارم که حقوق انسانی آنهاست که در صورت تمایل جدا افتاده بمانند.
چرا این قبایل از سایر انسانها پنهان میشوند؟ به این دلیل. روشن است که بخشی از آن در سال ۱۴۹۲ اتفاق افتاد. اما با شروع قرن گذشته تجارت لاستیک طبیعی علت آن بود. تقاضای لاستیک طبیعی، که از آمازون میآمد، حرکتی را برای یافتن گیاهان همتراز جویندگان طلا ایجاد کرد. لاستیک برای چرخ دوچرخهها، لاستیک برای چرخ خودروها و لاستیک برای هواپیماها. مسابقه دیوانهواری برای بهدست آوردن لاستیک بود و این مرد در سمت چپ، خولیو آرنا، یکی ازآدمکشهای واقعی این داستان است. افراد او، شرکت او و سایر شرکتهای مثل این سرخپوستان بومی را کشتند، قتل عام، شکنجه و سلاخی کردند مانند ویتوتوز.
حتی امروز، هنگامی که این مردم از جنگل بیرون میآیند، به ندرت موضوع با پایان خوش تمام میشود. اینها از قبیله ناکاک هستند. در دهه 80 با جهان ارتباط برقرار کردند. در طول یک سال، تمامی افراد بالای ۴۰سال مرده بودند. به خاطر داشته باشید که این جوامع خط ندارند (سنتها و فرهنگها بهطور شفاهی و دهان
به دهان میشود). بزرگسالانشان کتابخانهاند. هربار که کاهنی میمیرد، مثل این میماند که کتابخانهای آتش گرفته و کاملا سوخته. آنها را مجبور به ترک زمینهایشان کردهاند. قاچاقچیان موادمخدر زمینهای ناکاک را تصرف کردهاند. ناکاکها در پارکهای عمومی در شرق کلمبیا با گدایی زندگی میکنند. از سرزمینهای کاکاک شما را به
جنوب غربی میبرم، یکی از زیباترین سرزمینهای دنیا: پارک ملی.