| صلاحالدین صالح | مددکار اجتماعی بیمارستان شریعتی تهران|
بهطور معمول زمانی که یک فرد بهدنبال بروز یک ناراحتی جسمی یا روانی به یک مرکز درمانی مراجعه میکند تا درد خود را مداوا کند، انتظار میرود فردی از خانواده یا دوستان و بستگان در کنار وی بهعنوان همراه حضور داشته باشد تا در صورت نیاز به حل امور جانبی درمان بیمار بپردازد اما تصور کنید در یک اورژانس شلوغ بیمارستان دولتی ناگهان آمبولانس اورژانس تهران وارد میشود تا فردی را که در یک نقطه از شهر به دلیلی دچار درد یا جراحتی شده برای اقدامات درمانی تحویل بیمارستان دهد. طبق قانون، بیمارستانهای دولتی موظف به پذیرش بیماران ارجاعی از طرف اورژانس تهران هستند چه با همراه و چه بدون همراه.
در این حالت بیمارستان برای پذیرش بیمار بهدنبال همراه یا همراهانی جهت تشکیل پرونده و ادامه اقدامات درمانی میگردد، اما متوجه میشود که بیمار بدون همراه است و کسی هم برای پیگیری اقدامات جانبی حضور ندارد. از این مرحله بیمارستان وارد پروسهای خواهد شد که انتهای آن نامعلوم است. چرا که بیشتر واحدهای بیمارستان را تا زمان خروج بیمار از بیمارستان درگیر خواهد کرد. از ابتدا واحد پذیرش، سپس پزشک معالج نیاز به اطلاعاتی برای اخذ شرح حال خواهد داشت. در مرحله بعد ایستگاه پرستاری و پرستاران نیاز به حضور همراه بیمار دارند تا دستورات پزشک را منتقل کنند. در نهایت کارکنان بیمارستان متوجه میشوند که طبق روال گذشته موضوع باید به واحد مددکاری اطلاع داده شود.
بحث اصلی نوشتار حاضر، بیماران بدون همراه و بهطور اخص بیماران بیخانمان است و مشکلاتی که مددکاران اجتماعی بیمارستانها با آن درگیر هستند. مسألهای که در ظاهر شاید آنچنان بهعنوان مسأله مهم مطرح نباشد، اما برای ما که بهعنوان مددکار اجتماعی فعالیت میکنیم این موضوع ملموستر بوده و بخش عمدهای از وقت و انرژی ما را صرف خود میکند.
در تعریف مفهوم بیخانمانی باید گفت که این مشکل حاصل عوامل متعددی است که از جمله میتوان به مصرف مواداعتیادآور، از دست دادن شغل و حمایتهای خانوادگی، اختلافات و مشکلات خانوادگی اشاره کرد. از جمله پیامدهای آن نیز میتوان به ابتلا به بیماریهای جسمی، تکدیگری، بیخانمانی، فحشا و سرقت اشاره کرد. همچنین طیفی از عوامل مانند فقدان حمایتهای اجتماعی، انزوای اجتماعی، فقدان شبکههای حمایتی، بروز بحران و استرسهای زندگی، سرخوردگیهای اجتماعی در بیخانمانی نقش دارند. بیشتر بیماران بیخانمان تنها یک بیماری ندارند و معمولا از یکی از بیماریهای عفونی و مسری مانند سل، اچآیوی و هپاتیت و زخمها و بیماریهای پوستی رنج میبرند.
این گروه معمولا فاقد کار، درآمد و بهداشت مناسباند و معمولا از سوی خانوادههایشان طرد شدهاند. بیخانمانی، نوعی گسست فرد از سوی محیط و اجتماع پیرامون آنهاست. افراد بیخانمان مشکلات زیادی مانند فقر مالی، از دست دادن خانه و نقشهای اجتماعی، دوستان و خانواده را تجربه میکنند. اغلب افراد بیخانمان برچسب خورده و از نظر اجتماعی منزوی میشوند. آنها کنترل کمی بر محیط پیرامونشان دارند. افراد بیخانمان اغلب در محیط پر تنش و خشن خیابان زندگی میکنند در حالی که از امنیت لازم برخوردار نیستند و ممکن است در طول شب و روز بارها مورد حمله و خشونتهای اجتماعی قرار گیرند. این افراد مشکلات زیادی از نظر سوءمصرف مواد و بیماریهای روانی دارند و به این دلیل موقعیت و شرایط آنها را به مخاطره میافکند.
بررسیهایی که تاکنون درخصوص کارتنخوابی در شهر تهران انجام شده است نشان میدهد 3 عامل مهم و اساسی در کارتنخوابی افراد نقش داشته است از جمله اعتیاد و مصرف موادمخدر، ناتوانیهای جسمی و روانی، مهاجرت و عدمتطابق با محیط جدید. همچنین نتایج برخی بررسیها نشان داده بیش از 10هزار نفر بیخانمان در شهر تهران حضور داشته که بیش از 75درصد این افراد اعتیاد دارند. علاوه بر این بررسیها نشان داده که طی چندسال اخیر شاهد کاهش سن کارتنخوابها و افزایش زنان کارتنخواب بودهایم که این موضوع حاکی از گسترش و کاهش سن بیخانمانی در سطح کلانشهرهایی مانند تهران دارد.
اما در بحث مسائل و مشکلات مربوط به مددکاران اجتماعی و بیماران کارتنخواب معمولا رویه موجود در بیمارستانهای دولتی ارایه اقدامات درمانی رایگان برای بیماران بیبضاعت و تلاش برای انتقال این افراد پس از درمان به منزل یا سازمانهای حمایتی مانند بهزیستی است، در صورتی که بیمار جایی برای رفتن نداشته باشد بیمارستان تمام تلاش خود را برای جایابی وی انجام میدهد اما زمانی که بیمار اعتیاد داشته باشد بهزیستی نیز از پذیرش آن خودداری میکند. در این مواقع مددکار هم از پیدا کردن راه چاره، عاجز میماند. از سوی دیگر گشتهای جمعآوری سازمان رفاه شهرداری تهران که قبلا این نوع بیماران را از بیمارستانها تحویل میگرفتند دیگر حاضر به انجام این کار نیستند و مدت یکسال و نیم است که از ورود به مراکز درمانی خودداری میکنند که آنها هم استدلال خود را دارند و صدالبته این موضوع نیاز به بررسی بیشتری دارد چراکه شهرداری تهران نیز اگر وظایفی برعهده دارد این امر و خودداری آنان از ورود و کمک به مراکز درمانی در ساماندهی این نوع بیماران بهنوعی شانه خالی کردن از انجام وظایف است.
از طرف دیگر در میان این افراد بیخانمان معتادان تزریقی مبتلا به عفونتهای شدید استخوانی و پوستی وجود دارند که به علت عدممراقبت و تأخیر در درمان، بوی عفونت آنها از فاصله چند متری احساس میشود که این افراد نیز در بیمارستانهای دولتی توسط کادر زحمتکش این بیمارستانها مورد درمان قرار میگیرند. برخی مواقع بیماران از سوی خانواده نیز به دلیل شرایط خاص و رفتارهای پرخطر طرد میشوند یا خود نمیتوانند با وضع ناهنجار خود به خانه بروند، حتی آدرس اشتباه به بیمارستان میدهند تا شناسایی نشوند. کمتر جایی مسئولیت درمانی چنین افرادی را میپذیرد اما بیمارستانهای دولتی همواره بیشترین پذیرش این بیماران را داشتهاند، بنابراین بزرگترین مشکلات بیمارستانها، نبود سازمان پذیرنده بیماران بیخانمان بعد از اتمام درمان است، خیلی اوقات تختهای بیمارستانها که افراد زیادی منتظر خالی شدن آنها برای بستری شدن هستند توسط افرادی که نیاز به درمان ندارند، اشغال شده است.
اما جدا از اینکه این افراد در نهایت با گزارش مددکار بیمارستان و تأیید مدیریت از پرداخت هزینهها معاف میشوند، البته این هزینهها نیز بازگشتی به بیمارستان ندارند آنچه مشخص است اینکه بیمارستان محل درمان بیماران است نه محل نگهداری افراد بیخانمان و این نشاندهنده این موضوع است که خلأ سازمان حامی بیماران بیخانمان پس از درمان محسوس است، بنابراین پیشنهاد عملی و مفید در این خصوص این است که مرکز یا بیمارستان خاصی برای این نوع بیماران و مخصوصا بیماران با رفتارهای پرخطر مانند معتادان تزریقی در نظرگرفته شود تا ضمن جلوگیری از اشغال بیدلیل تخت بیمارستانی زمینهای فراهم شود تا این افراد بازگشت مطلوبتری به زندگی و خانواده داشته باشند که به دلیل اینکه بستری این بیماران در بخشهای عادی موجب نارضایتی افراد دیگر میشود لذا لزوم ایجاد سازمانی که مسئولیت نگهداری از افراد بیخانمان را بپذیرد و پس از درمان مسئولیت جایابی آنان را بهعهده گیرد به شدت احساس میشود.