نه بوی عید می آید نه بوی توپ
 

 

امیر جدیدی عکاس

نه بوی عید می‌آید نه بوی توپ، نه بوی کاغذ رنگی، نمی‌دانم چطور با این وضع و اوضاع خستگی‌مان را دربیاوریم و چطور زمستان‌مان را سر کنیم. من اهل نک و نال نیستم و این‌جا هم صفحه شخصی‌ام نیست تا یک دل سیر برایتان مرثیه بنویسم و وسط این صفحه بنشینیم و به حال این روزهای‌مان گریه کنیم.
قرار بود حاجی فیروز نماد بهار و زندگی باشد. قرار بود شادی و طراوت را برایمان به ارمغان بیاورد. قرار بود مرد میانسال لاغراندامی صورتش را ذغالی کند و لباس قرمز به تن کند و همراه با غلامش دایره و تنبک بزند و با اهالی شهرش از در رفق و مدارا در بیاید. حاجی قرار بود نماد یک انسان آزاده باشد. قرار بود دل‌اش آن‌قدر دریا باشد که بدون هیچ چشم‌داشتی بساط شادی و نشاط را وسط کوچه‌های شهر پهن کند و مردم دل به دل‌اش بدهند و با هم همراه شوند. اما این بار هم نشد که بشود. کمتر قلندری پیدا می‌شود که دست از گرفتاری‌های دم عید بکند و خودش را برای دل مردم سیاه کند و اگر هم این کار را بکند در میان انبوهی حاجی فیروز قلابی گم می‌شود و مردم به چشم اسفندی و سی‌دی فروش و فال فروش به او نگاه می‌کنند. خدای ناکرده نمی‌خواهم کاسبی این بچه‌های قرمزپوش را در این شب عید کساد کنم و برای‌شان ضدتبلیغ شوم. من با تمام وجودم به این حاجی فیروز‌های قلابی عشق می‌ورزم و دوستشان دارم و بابت همین زحمت نیم‌بندشان برایشان ارزش قائلم. اما یک نکته را خوب می‌دانم این بچه‌ها حاجی فیروز‌های واقعی نیستند و کمتر چیزی که در حس و حال‌شان هست، رفق و مدارا است. اینها حاجی‌هايی هستند که سر‌هزار تومان با هم می‌جنگند و برای همین هزارتومان روی کاپوت ماشین «ریچ‌کیدز» تهرانی بندری می‌رقصند و شادی کمترین نوری است که در چشمشان هست.

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/26533/نه-بوی-عید-می-آید نه-بوی-توپ