[شهروند] در این آخرین روزهای سال که در سطح شهر هر طرف که نگاه میگردانی، سرخپوشان سیهچردهای را میبینی که با سازی و آوازی لابلای ماشینهای گرفتار در راهبندانهای آخر سال دنبال جمعآوری خردهپولی یا اسکناسی برای گذران زندگی هستند؛ فرصت خوبی است برای سخن گفتن از این شخصیتها- که با نامهایی چون سیاه، الماس، مبارک و در آخرین روزهای سال هم حاجیفیروز- جلوهای دیرینه از نمایش و سنتهای نمایشی این سرزمین را در گوشه و کنار به اجرا درمیآورند. شخصیتهایی گرتهبرداریشده از سیاه اصیل نمایشهای ایرانی که برخلاف همیشه که منتقد بوده و با زبان سرخش بهلولوار مشکلات اجتماعی را به نقد میکشیده، حالا برای اینکه مژده آمدن بهار را بدهد و با طنازی شیرینش خنده بر لب مردم آورد، مینوازد و میخواند.
این مطلب به این بهانه؛ در آخرین روزهای سال کهنه به این موضوع میپردازد که سیاه کیست؛ سیاهبازی چیست؛ و اینان از کجای تاریخ آمدهاند؟!
«سیاهبازی» نوعی نمایش کُمیک ایرانی همراه با رقص و آواز و موسیقی است که در آن شخصی، اربابی یا سلطانی به همراه غلامی سیاه و گیجوگول دست به کارهایی خندهدار میزنند- و در عمق، این بازی نمایشی، رویکردی انتقادی دارد. بهرام بیضایی در کتاب نمایش در ایران مینویسد: «سیاهبازی یکی از انواع نمایشهای شادیآور است که در آن از زبان سیاه با رویکردی انتقادی و طنزآمیز به موضوعات اجتماعی، سیاسی، عاطفی و حتی تاریخی پرداخته میشود». در این میان «حاجیفیروز» هم- برگرفته از این گونه نمایشی- یک چهرهٔ افسانهای در فرهنگ ایرانیان است که به شهرها میآید تا آمدن نوروز را به مردم آگاهی دهد.
گونه نمایشی «سیاهبازی» که بخشی از هنرهای عامیانهای است که ریشه در دوره صفویه دارد- ولی با این حال از سال ۱۲۹۵ شمسی اوج بیشتری گرفته- تنها هدفش البته سرگرمی و سرخوشی و شادزیستی نیست. بلکه سیاهبازی بیشتر با هدف به مضحکه کشاندن نظم تحمیلی و فروکشیدن صاحبان قدرت و ثروت و جاه و مقام توسط فردی «عوام» اجرا میشود. یا آنگونه که بهرام بیضایی گفته؛ «سیاه در قالب کامل شده خود غلام و نوکری است که هجو میکند و مسخره میکند در عین زیرکی، سادگی و گاهی صراحت همراه با ترس. با وجود ظاهر مضحک مسخرهاش، گاهی از عمق وجود او سخنان دردآلود و تلخی بیرون میریزد که خنده را به زهرخند بدل میکند». برای همین هم هست که در رقص و آوازهای «حاجیفیروز» هم آن تهمایه تلخی و درد را میتوان حس کرد. این همان چیزی است که مهدی صفارینژاد بازیگر تئاتر و مدرس نمایشهای آیینی و سنتی نیز هنگام صحبت از تاریخچه سیاهبازی مورد تاکید قرار میدهد و میگوید که «سیاه در فرهنگ ما گدا نیست و منتقد است و آمدنش مژده رسیدن بهار را میدهد».
اما اینکه ریشه این شخصیت و پیشینه آن کجاست؛ اهل فن در این زمینه دیدگاههای گوناگونی دارند. مهرداد بهار نویسنده و پژوهشگرِ ایرانی «حاجیفیروز» و سیاه تختحوضی را نمادی از سیاوش اساطیری و وابسته به جشنهای سیاوش دانسته است. به گفتهٔ او «گمان میرود که جامه سرخ این شخصیت اسطورهای یادآور گذر از آتش و خون سیاوش است و چهره سیاهش نیز نشانه پختگی و دانایی ایزد-قهرمان باستانی که هر ساله در آغاز بهار از جهان مردگان به سرزمین ما سفر کرده و در پر سیاوشان زندگی دوباره مییابد». محمد حسین ناصربخت استاد دانشگاه، پژوهشگر و نویسنده و کارگردان تئاتر در مقالهای در این زمینه دیدگاههای گوناگونی را که استادان نمایش و پژوهشگران حوزه اسطوره درباره تاریخچه و فلسفه سیاه دارند، به اختصار توضیح داده است. بر اساس این مقاله؛ عدهای این نقش را بازمانده نمایشگران سیهچردهای میدانند که به شهادت تاریخ و ادبیات کلاسیک در دوران ساسانی از هندوستان راهی سرزمین ما شدند؛ کولیان لعبتباز و بازیسازی که شادمانی را در کوی و برزن و بازار به ارمغان آوردند. گروهی دیگر، این نقش را نتیجه و حاصل الگو گرفتن وگرتهبرداری لوده پوشان حاضر جواب و بداههگوی دستههای تقلید از رفتار جسورانه، لهجه ویژه و سبکسریهای غلامان خانهزاد سیاه در منازل اعیان و اشراف در اواخر دوره قاجار تلقی کردهاند و بعضی نیز پدید آمدن آن را ثمره گسترش مقبولیت پیکهای نوروزی باستانی میدانند و معتقدند که خاستگاه قهرمان محوری نمایشهای شادیآور ملی را نمیتوان و نمیباید در میهمانانی از آن سوی مرزها جست و بدین سبب، علاوه بر اسطورهشناس نامآوری چون شادروان استاد مهرداد بهار که حاجی فیروز و سیاه تختحوضی را نمادی از سیاوش اساطیری میپندارد، پژوهشگری چون سودابه فضائلی نیز رنگ چهره و لباس وی را نشانههایی بازمانده از آرایش نمادین بالاترین مراتب در آیین مهری و شخصیت مردمدوست و حقیقتجویش را نمادی از «فیروز مقدس» قهرمان اساطیری این آیین میداند و همینها هم این نقش و نقشآفرینانش را محبوب قلبهای شادیخواه ایرانیان ساخته»...
برخلاف تعاریفی که بر این باورند که «حاجیفیروز» و سیاه تختحوضی ریشه مشابه و مشترک دارند؛ اما هنرمندی مانند هادی عامل هاشمی- که هم پژوهشهای زیادی در این زمینه داشته و هم اینکه در نمایشهای زیادی از این گونه فعالیت کرده- باوری دیگر در این زمینه دارد و به «خبرگزاری برنا» میگوید که «تفاوتهای زیادی بین حاجیفیروز و شخصیتهای سیاه وجود دارد. در واقع، حاجی فیروز یکی از شخصیتهای ویژه نوروزی است که در خیابانها میرقصد و مژده بهار را میدهد. درباره ریشه حاجی فیروز نظریات مختلفی وجود دارد. یکی از این نظریات به پیروز یکی از شخصیتهای تاریخی ایران برمیگردد. پیروز در هشتمین سال پس از اشغال ایران توسط اعراب، عمر را در مقر فرماندهی اعراب در سرزمینهای ایران به قتل میرساند. خبر این قتل در زمان نوروز به ایران میرسد و ایرانیها این پیروزی را جشن میگیرند».
اما اینکه این شخصیتها امروزهروز تا چه انداره به شکل گذشته در دنیای امروز حضور دارند؛ این هنرمند میگوید «با این که هر دو شخصیت حاجیفیروز و سیاه با لباسهای خاصی که به نوعی نماد دلاوری و استقامت در برابر ظلم هستند، در گذشته نقشهایی بسیار مهم داشتند؛ اما امروز متاسفانه این شخصیتها بیشتر به نمادهایی سطحی و تجاری تبدیل شدهاند که از مفهوم اصلی و فرهنگیشان فاصله گرفتهاند. دلیل این که این شخصیتها هنوز هم در جامعه ما حضور دارند، این است که در دل فرهنگ و آیینهای مردمی ریشه دارند. اگرچه امروز این شخصیتها در خیابانها یا مراسمها به شکل خاصی دیده میشوند، اما همچنان در بستر جامعه باقی ماندهاند و به نوعی جزئی از آیینها و سنتهای نوروزی محسوب میشوند».