فاطمه برزگر | پس از گذشت یکسال و نیم، تغییرات قابل ملاحظهای رخ داد. اما به نظر میرسید با کارکنان موجود و شرایط حاکم بر این مراکز، به اهداف تربیتی مورد نظرمان که ایجاد فضای شبه خانواده و نزدیک کردن بچهها تا حد ممکن به زندگی خانوادگی بود، نخواهیم رسید. بسیار پیش میآمد که تلاشهای ما با برخوردهای دوگانه افرادی که در کنار بچهها بودند، خنثی میشد. پیشنهاد کردیم پرسنل قدیمی را با حقوق، بازنشسته کنند تا بتوانیم نیروی مناسب را از میان انسانهای دلسوز و علاقهمند و دارای دانش و تخصص مورد نیاز این بچهها جذب کنیم و اهداف تربیتی هماهنگی برای بچهها در نظر بگیریم. ولی متاسفانه به دلیل مشکلات مالی آن دوران، موافقت نشد.
من و همکارانم که در این مدت درد و رنج بچهها را از نزدیک لمس کرده بودیم، نتوانستیم به سادگی از آنها جدا شویم. بنابراین پس از مشورت با کارشناسان و نیز همسر همراه و مهربانم مرحوم دکتر تقی ابتکار که در لحظه لحظه این مسیر از هیچ کمک و حمایتی دریغ نکرد، قرار شد 30 نفر از دختر بچههای بین سنین 6 تا 9 ساله را انتخاب کرده و در مرکزی تحت نظارت خودمان نگهداری کنیم. در این 2سال دوستان صادق، همراه، همدل و پایدار شناخته شده بودند. با یاری همین دوستان، تعدادی از کودکان بيسرپرست را در سال 1358 برای نگهداری جدا کردیم و بنیاد زینب(س) این چنین متولد شد.
در ابتدای امر 30نفر از دختران را به بنیاد منتقل کردیم که با کمک اطلاعات اندک درباره آنها موفق شدیم خانوادههای 5 نفرهشان را پیدا کنیم و با در نظر گرفتن حمایتهای مالی، آنها را به آغوش خانواده بازگردانیم. زندگی در خانه پلاک 17 کوچه نیلوفر، رنگ تازهای به خود گرفت. در خانه، نگهبان یا به قول بچهها زندانبان نداشت، گنجهها، یخچال و آشپزخانه بدون کلید و قفل و زنجیر بود و همه قول داده بودیم که کسی به دیگری دروغ نگوید و همه با هم صادق باشند. اما مگر باور اینها برای بچهها آسان بود؟ به زمانی طولانی نیاز داشتیم تا روزی برسد که این ناباوریها به باور و یقین تبدیل شود. از روز اول مهمترین هدف برایمان ایجاد فضایی شبیه فضای خانواده بود. هر 5 نفر از بچهها را با یک مربی در یک اتاق اسکان دادیم و از تجربیات گذشته خود مدد جستیم تا فضای شبهخانواده را برایشان ایجاد کنیم. در روشهای خود، محورها و اصولی برایمان بسیار مهم بود. مانند: بچهها بیش و پیش از هر چیز به محبت و عشق نیاز داشتند که به جهت نبود خانواده آن را تجربه نکرده بودند.
شرط بسیار مهم برای ایجاد باور در بچههایی که پیش از آن بيصداقتی و دروغ زیاد دیده و شنیده بودند، یکرنگی و صداقت بود.
برای ایجاد فضایی سالم و شبیه به یک خانواده معمولی، برقراری نظم و مسئولیت پذیری در کارهای خانه اهمیت دوچندان داشت.
مشغول کردن ذهن و جسم بچهها با ورزش و تفریحات سالم اهمیت بسیار داشت تا مانع بروز مشکلات و ایجاد تنش بین آنها شود.