ظهور گوگل: بازاندیشی بر رویکردهای آموزشی
 
وادار ساختن دانش‌آموزان به فرمانبرداری نمی‌تواند کاستی‌های ناکارآمدی آموزشی را پاسخ دهد
 

|  سوگاتا میترا  |  برگردان: مهدی بهلولی |

آیا فردی با خط، املاء و دستور زبان خوب و با قدرت یادآوری بی‌درنگ جدول ضرب، برای یک شغل این زمانه، کاندیدای بهتری به حساب می‌آید یا، برای نمونه، کسی که می‌داند چگونه شبکه‌ای اینترنتی شکل می‌گیرد، چگونه یک گاه‌شمار گوگلی در سطح یک سازمان راه‌اندازی می‌شود و جای معتبرترین منابع سرمایه‌گذاری مخاطره‌آمیز را می‌یابد؟ من در شگفتم. در مدرسه‌ها، دسته نخست مهارت‌ها آموزش داده می‌شود اما دسته دوم نه.
ما یک دلبستگی رومانتیک به مهارت‌های گذشته داریم. ضرب دستی اعداد، با بکارگیری کاغذ و مداد، موفقیت فکری ارزشمندی به شمار می‌رود، کاربرد تلفن‌همراه برای ضرب‌کردن اما، نه. اما برای مردمی که ضرب دستی را کشف کردند، این کار تنها یک فناوری راهگشا بود. گمان نمی‌کنم که هیچ احساس دیگری به آن می‌چسباندند. اما ما می‌چسبانیم و هنوز هم به آن همچون جشن هوش انسانی می‌اندیشیم. الگوریتم‌هایی که گوگل ممکن می‌سازد به کودکان آموزش داده نمی‌شود، به جایش به آنان گفته می‌شود: «گوگل پر از چرت و پرت است».
 در آزمون‌های مدرسه، فراگیران باید حقایق را از حافظه بازآفرینی کنند و تنها با بکارگیری ذهن و کاغذهایشان به حل مساله‌ها بپردازند. آنها نباید با هیچ‌کس سخن بگویند یا به کار دیگری نگاهی بیندازند. آنها نباید از هیچ منبع آموزشی‌ای بهره بگیرند و بی‌گمان نه از اینترنت. اما هنگامی‌که آنها آموزش‌شان را به پایان می‌رسانند و به بازار کار وارد می‌شوند به آنها گفته می‌شود که مساله‌ها را در گروه‌ها، از رهگذر گردهمایی‌ها و با بکارگیری هر منبعی که به ذهن‌شان می‌رسد، حل کنند. آنها برای حل مساله‌ها به این روش - نه برای بکارگیری شیوه‌هایی که در مدرسه آموخته‌اند - پاداش می‌گیرند.
برنامه درسی، چیزهایی را فهرست می‌کند که کودکان باید یاد بگیرند اما هیچ فهرستی نیست که بیان کند چرا این چیزها، مهم‌اند. چندی پیش کودکی که تاریخ وایکینگ‌ها در انگلستان را می‌آموخت به من گفت: «ما هر وقت که نیاز باشد می‌توانیم همه این تاریخ را در عرض 5 دقیقه به‌دست آوریم» یکی از آموزگارانی که با من کار می‌کند به بچه‌های9 ساله کلاس‌اش گفته بود: «چیزی هست که به آن پرتو الکترومغناطیس می‌گویند که ما نمی‌توانیم ببینیم، آیا شما می‌توانید از آن سر در بیاورید؟» کودکان دور چند رایانه گرد آمدند، با هم گفت‌وگو کردند، این ور و آن ور رفتند و به دنبال سرنخ‌ها گشتند. حدود 40 دقیقه بعد، آنها مقدماتی از الکترومغناطیس را درمی‌یابند و پیوند زدن آن را با سیگنال‌های تلفن‌همراه، آغاز می‌کنند. به این، محیط آموزشی خودسازمان یافته می‌گویند، یک سل(sole). در یک سل، کودکان در گروه‌های خودسازمان یافته 5،4 نفره حلقه زده دور یک رایانه متصل به اینترنت کار می‌کنند. آنها می‌توانند گفت‌وگو کنند، تغییر گروه دهند، جابه‌جا شوند، به کار گروه‌های دیگر نگاه کنند و کارهایی از این دست.
 دانش‌آموز: «آیا ما نمی‌خواهیم هیچ کاری کنیم؟»
آموزگار: «شما فکر می‌کنید که چه کار می‌کردید؟»
دانش‌آموز: «یادگیری درباره الکترومغناطیس.»
آموزگار: «پس این کار نیست؟»
دانش‌آموز: «کار هنگامی است که شما چیزی بگویید و ما آن را بنویسیم.»
شیوه‌های به جامانده از سده‌ها پیش، چه بسا رومانتیک بنمایند، اما آنها کهنه می‌شوند و نیاز به جایگزین دارند. مغز چیزهای خوب گذشته را به یاد می‌سپارد و خاطره‌ای خوش از «روزهای خوب گذشته» می‌آفریند اما بقیه را فراموش می‌کند. کار خطرناکی است که اکنون را با خاطره‌هایی گنگ از روزهای خوب گذشته بسازیم.        
هر اتاق استانداردی در مهمانخانه Inn از بهترین امکانات در اتاق یک امپراتور در سده پانزدهم، بهتر است. مناسب ساختن هوا، جریان آب سرد و گرم، توالت‌هایی که سیفون دارند، تلویزیون و اینترنت. امروزه طبقه متوسط، بهتر از هر امپراتوری زندگی می‌کند. بازگشت به گاری‌های اسبی، راه‌حل مشکلات ترافیک و آلودگی نیست. وادار ساختن دانش‌آموزان به فرمانبرداری، نمی‌تواند دشواری ناکارآمدی آموزشی را پاسخ بدهد.
اگر آزمون‌ها از فراگیران بخواهند که مساله‌ها را به روشی حل کنند که امروزه در زندگی واقعی حل می‌کنند، سامانه آموزشی برای همیشه دگرگون خواهد شد. این تغییر سیاست کوچکی است اما موردنیاز است. اجازه دهید که در طول آزمون، از اینترنت و کار گروهی بهره گرفته شود. اگر ما با آزمون‌ها این کار را انجام دهیم، برنامه درسی باید متفاوت شود. ما دیگر نیازی به تأکید بر حقایق یا نمودارها یا داده‌ها نخواهیم داشت. برنامه درسی باید دربرگیرنده پرسش‌هایی باشد که پاسخ‌هایی ناآشنا و گیرا دارند. «زبان از کجا می‌آید؟»، «چرا اهرام مصر ساخته شدند؟»، «آیا زندگی روی زمین، پایدار است؟»، «هدف تئاتر چیست؟» پرسش‌هایی که فراگیران را درگیر جهان ناشناخته‌ها می‌سازد. پرسش‌هایی که ذهن‌هایشان را در ساعت‌های بیداری و گاهی هم خواب، مشغول می‌سازد.
یادگیری در محیطی که در آزمون‌ها به اینترنت و گفت‌وگو اجازه ورود می‌دهد، متفاوت خواهد بود. توانایی یافتن چیزها، به شتاب و با دقت، به مهارت درخواهد آمد. توانایی فرق‌گذاری میان گزینه‌ها، پس از آن گردآوری حقایق برای حل مساله‌ها، مهم خواهد بود. این همان مهارتی است که کارفرمایان آینده، بی‌اندازه به آن آفرین خواهند گفت.
در این‌گونه از یادگیری خود سازمان یافته، ما به آموزگاران همانند همه‌وقت نیاز نداریم. هر آموزگار می‌تواند به نوعی از آموزش دست زند که شکل می‌گیرد. نیازی نیست که آموزگار حضوری فیزیکی داشته باشد؛ او می‌تواند تصویری با اندازه طبیعی و انداخته شده بر دیوار باشد. «سایه مامان‌بزرگ» این‌گونه آموزگاران داوطلب، بیش از 5‌سال است که در بیرون از انگلستان و چند تایی کشورهای دیگر، در مدرسه‌های هند و آمریکای جنوبی، با آمیخته‌ای از اینترنت و شگفتی برای فراهم‌سازی آموزشی معنادار برای کودکان، ظهور کرده‌اند. ما نیازی به بهبود مدرسه‌ها نداریم. ما نیاز به بازآفرینی آنها برای زمانه‌مان، نیازهایمان و آینده‌مان داریم. ما نیاز به کارمندان کارآمد برای سوخت‌رسانی به ماشین اداری نداریم که دیگر نیازی به آن نیست. ماشین‌ها آن را برای ما انجام خواهند داد. ما نیاز به مردمی داریم که بتوانند هنجار گریزانه، رودر‌روی «نظم‌ها»ی کهنه همبسته با ایده‌های همه توده‌های انسانی، بیندیشند. ما نیاز به مردمی داریم که بتوانند همانند کودکان بیندیشند.
  *سوگاتا میترا، استاد تکنولوژی آموزشی دانشگاه نیوکاسل و برنده جایزه یک‌میلیون دلاری بنیاد غیرانتفاعی TED (تکنولوژی، سرگرمی و طرح) در ‌سال 2013 است.
  http:  //www.theguardian.com/education/2013/jun/15/schools-teaching-curriculum-education-google 

منبع:  *، روزنامه گاردین، 15 ژوئن 2013

نقدی بر این مقاله را می‌توانید در صفحه 11  تاریخ 18 اسفندماه  مطالعه کنید.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/26407/ظهور-گوگل:-بازاندیشی-بر-رویکردهای-آموزشی ---