| مهدی افروزمنش |
سکه خصوصیسازی در ایران سه رو دارد، کاهش نقش دولت در اقتصاد و اختصاصیسازی به علاوه روی سومی که ما نمیبینیم، چون زیر زمین است. دستکم 300 متر در عمق کوه، جایی که عبدالرضا به خاطر ماهی 609هزار تومان آنجا کار میکند. محل کار این کارگر 24 ساله معادن چشمه پودنه در 400 کیلومتری شهر کرمان به شکل یک L است. پایه کوچک همان 300 متری است که از سطح زمین پایین میروند و پایه بزرگ که بسته به پیشرفت کار یا کیفیت معدن کوتاه یا طولانی، فعلا که برای عبدالرضا یکهزار و 3 متر حرکت افقی بعد از آن سقوط عمودی است.
هیچ تضمینی نیست او به همان سادگی که وارد معدن میشود خارج هم شود اما به گفته خودش، «چارهای هم ندارد»، باید برود و این روی سوم سکه خصوصیسازی است.
عبدالرضا 9 ماه است که حقوق نگرفته، همان 609هزار تومان را و این همه جزو همان روی سوم است، خصوصیسازی در برخی معادن کشور یعنی کار کردن تحت هر شرایطی، یعنی مانند آنچه در معدن «ب» اتفاق افتاد، صبح گروه ایمنی اعلام کردند، هشدارهای وجود گاز در مسیر تونل را دریافت کردهاند و تونل امن نیست اما کارفرما زغال میخواست، زغال بیشتری میخواست و کارگران چارهای نداشتند، جز اینکه یک ساعت بعد 11 نفر را زیر خروارهای ناشی از انفجار در تونل جا بگذارند. 3ماه بعد استخوانها پیدا شد. البته که این تنها نمونه نیست، چند ماه قبلتر هم تونل 2 معدن «ا» 4 نفر را بلعید. گفتند به دلیل ضعف تجهیزات گروه ایمنی، خطر پیشبینی نشده بود.
عبدالرضا از 19 سالگی در معدن کار کرده است، اصولا در اطراف معادن چشمه پودنه همه روستاییان از جوانی در معدن کار میکنند، کار، کار و کار تا روزی که به دلایل سادهای کارفرما بگوید اخراج. در بهمن ماه 10 نفر این حکم را دریافت کردند، چرا؟ معدنهای خصوصی چرا ندارند، کارفرما که تصمیم بگیرد تمام است. آن 5 نفر به دو نکته اعتراض داشتند، چرا حقوقشان 8 ماه به تعویق افتاده و بعدتر چرا برخلاف معادن دولتی حق زیرزمین ندارند. کارفرما خوشش نیامد، جلوی روی کارگران اخراجشان کرد، به همین سادگی. به دلیل امنیت شغلی عبدالرضا امکان نام بردن از معدن مورد اشاره نیست اما نمیتوان گفت که این معدن یا معدنهای مشابه سودی نمیبرند و این دلیل پرداخت نشدن حقوق یا کمبودن امکانات است. ما الان میدانیم معدنکاران زغالسنگ امنیت جانی اندکی دارند، صبحانه و ناهار ندارند، شیر که جای خود، در ازای 8 ساعت کار هم بعضیهایشان تنها 609 هزار تومان حقوق میگیرند اما یک حساب سرانگشتی درآمد معدن را اینطور نشان میدهد. حدود 4هزار تن تولید ماهیانه که هر تن 150هزار تومان به فروش میرود. درآمد ماهیانه میشود 600میلیون تومان. 240 نفر هم در این معدن کار میکنند، سر کارگرشان یکمیلیون حقوق میگیرد و باقی پایه وزارت کار.
با فاصله یک ساعت از این معادن روستاهای بخش کوهساران قرار دارند، روستاهایی که بیشتر اهالی معدنکارند، پیرها که بازنشسته شدهاند و برای آلمانها و روسها کار میکردند تا میان سالهایی که کار کردن برای دولت را به یاد دارند و جوانترهایی که بیشترشان برای معدنهای خصوصیسازی شده کار میکنند. همه این نسلها یک نقطه اشتراک دارند. کپسول اکسیژن یا اسپری تنفسی اما جز این پیرها به جوانها از دوران پادشاهی میگویند، زمانیکه نسبت به الان کارگران وضع خیلی خوبی داشتند، شیر میخوردند، صبحانه، ناهار و حقوق قابل قبول، البته که به خاطر آن سالها دستگاههای کمتری برای پیشبینی خطر بود و کار کردن در معدن خطرناکتر بود اما دستکم میارزید، میانسالها هم از وضعشان راضی بودند، حقوقشان خوب بود، سر وقت میدادند و امکانات رفاهی هم داشتند. تنها جوانها هستند که در این مواقع ساکتند بهخصوص آنها که در معدنهای خصوصی شده، کار میکنند. فرزاد یکی از اهالی این روستا البته میگوید «همه معدنهای خصوصی هم وضع بدی ندارند و برخی که متعلق به شرکتهای خصوصی شده وابسته به شرکتهای دولتی هستند خوب کار میکنند». به گفته اهالی این دسته در اقلیت هستند اما حقوق بهتری دارند و تجهیزات ایمنی قابل قبولتر و قوانین ایمنی را هم رعایت میکنند. یک معدنکار در یکی از این شرکتها با مزایا و حق زیرزمین و ... حدود یکمیلیون و 200هزار تومان حقوق میگیرد.
اما این به آن معنی نیست که آنجا خطر نیست، به گفته کوکب ساتکی «زنها همیشه با دعای وحشت مردانشان را روانه کار میکنند».
کوکب دو پسر معدنکار دارد، 4 برادر و شوهرش که زیر آوار معدن هجدک ماند و دیگر برنگشت.
بهخاطر آن اتفاق معدن را تعطیل کردند و درد کوکب و سایر همسایههای چند برابر شد. کوکب در خانههای سازمانی که 70 یا 80سال قبل آلمانها برای معدنکاران ساختند زندگی میکنند، خانههای یک شکلی که بد هم نبود و معدنها که دولتی شدند هم تغییر چندانی نکرد. روستای معدنکاران خدمات میگرفت و شرکت هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد تا اینکه معدن را دادند به شرکتهای خصوصی و همه چیز تغییر کرد. آنها که داشتند رفتند و کوکب و 3 خانواده دیگر ماندند «چارهای هم نداشتند».
تامین امنیت معدنکاران با کارفرماست اما در مقاطعی وضع چنان بد بود که جمعیت هلالاحمر ناگزیر گروه معدن تشکیل داد. در یک حادثه که در دفاتر هم ثبت شده است امدادگر نوشت «به هنگام حضور در محل حادثه مشاهده کردیم که معدن حتی فاقد آمبولانس و بهداری آن فاقد هرگونه تجهیزات حتی در حد یک کپسول اکسیژن بود».
این روی سوم است، جایی که چارهای نیست و روستاییان چاره ندارند، کار کنند، اگر جان سالم به در بردند بهخاطر سود دیگران زمانه پیری کپسول به دست گرد روستا بچرخند و از خاطراتشان بگویند. آنها که گفته میشود تعدادشان نزدیک به 2هزار نفر است در سرتاسر کرمان بیشتر از 7هزار تن زغالسنگ تولید میکنند و عبدالرضا با 23سال تنها یکی از آنهاست که آرزویش این است که روزی بتواند به استخدام شرکت بهتری در بیاید و در میان هر جملهاش این را تکرار میکند که نباید اسم واقعی او را بیاوریم، نباید اسم معدن را بگوییم و نباید تصویری از معدنی که او در آن کار میکند منتشر کنیم چون ممکن است او را اخراج کنند.
اما میخواهد که حرفشان به گوش شهرنشینها برسد تا بدانند این تنها شغلی است که وقتی رفتی پایین تضمینی برای بالا آمدن نیست.