سیاوش جمادی مترجم و نویسنده ادبی و فلسفی
انسانها در پرتوی تربیت، دانش، فهم و مطالعه است که میتوانند خشونت را کمکم از بین ببرند. متاسفانه در خاورمیانه، چنین مجالی داده نشده است. من درباره اینکه داعش، جریانی است که توسط عربستانسعودی یا آمریکا یا هرجای دیگری کارگردانی مستقیم میشود، مطمئن نیستم اما فرض میکنیم که چنین چیزی هم وجود داشته باشد اما اگر خود خاورمیانه، بستر مناسبی برای رشد جهالت نبود، آن کارگردانان هم نمیتوانستند سناریوی خودشان را اجرا کنند. اگر نظام موجود در خاورمیانه، نظامهای حقیقتا دموکراتیکی بودند، دیگران، هیچ کاری نمیتوانستند انجام بدهند.
دنیای امروز دیگر دنیای جنگهای نظامی نیست. بلکه جنگ اقتصادی است؛ جنگ منافع اقتصادی. تنها از طریق نظامهای مردمی و دموکراتیک که در آن، فقط مسأله انتخابات و رأی نباشد؛ بلکه فضای باز، امن و برابر گفتوگو، رسانههای آزاد، فقدان سانسور، فقدان ترس و هراس در بیان عقیده باشد. در این شرایط، انسانها به تدریج با هم گفتوگو میکردند.
هانا آرنت در جایی میگوید: «تنهایی یکی از عوامل ظهور تمامیتخواهی، فاشیسم است.» در جامعهای که انسانها خودشان را تنها و از هم جدا میبینند؛ همبستگی اجتماعی نیست و خود حکومتها (غیردموکراتیک) از همبستگی هراس دارند، انسانها به مغاک تنهایی درمیغلتند و هرکس در اندیشه نگهداشتن کلاه خود است. این جامعه، یک جامعه جنگلوار است که هرکسی، محترمانه و برادرانه از یکدیگر دزدی میکنند و سر یکدیگر کلاه میگذارند. این نتیجه فقدان روابط و مناسبات دموکراتیک است. شما چنین چیزهایی را در اتریش، آلمان و کشورهای اسکاندیناوی نمیبینید. تبلیغاتی که گاهی علیه این کشورها میشود، اغراقآمیز است. در تمام دنیا، افراد شرور وجود دارند. در خود آلمان، نئونازیها و کلهتاسها هم هستند، تظاهرات هم میکنند، حزب هم دارند اما هرگز شرایطی پیش نمیآید که این افراد به قدرت برسند و سرنوشت یک ملت در دست اشرار بیفتد. مادامی که انسان هست، شرارت هست. باید تنها به فکر مهار و کنترل آن بود. کنترل با تفکر، اندیشه و وجدان. در جامعهای که حساسیت وجدانی و اخلاقی، همبستگی، مطالعه، اندیشه و درک مسئولیت جمعی وجود داشته باشد، میتواند شرارتهای بشری را تا حدی مهار کند.
در جهانی که افراد بنابر ایدئولوژی یا اعتقادی خاص (مانند داعش)، دیگران را نجس میدانند (و سر میبرند)، نتیجهاش چیزی جز شرارت نیست. هیچکس مقصر نیست، جز خودمان. وقت آن رسیده که نگاهی هم به خودمان بیندازیم. ببینیم آیا خود انسانها در بلاها و بدبختیهایشان هیچ تقصیری ندارند؟
فردی مثل ادوارد سعید، با استنادهای غالبا ادبی به چنین فضایی دامنزده است. گرچه او بسیار زحمت کشیده و کتاب شرقشناسیاش، حاصل کاوشهای زیادی است؛ اما دیدگاهی که در کتاب شرقشناسی آمده یک پایش میلنگد. همهچیز به نحوی فرافکنیشده به اینکه یکطرف قضیه ما هستیم که معصوم و قربانی، بیگناه و مظلومیم و طرف دیگر، ظالمان مطلقاند. خیر؛ اگر ورق برگشته بود و عثمانیها که تا دروازه «وین» رفتند، پیروز شده بودند، الان همه ما مستکبر بودیم و غربیها، مستضعف.