[ سیما فراهانی] ماموریت طولانی و سختی نبود، اما بسیار تلخ و متاثرکننده بود. متلاشی شدن هواپیما و مشاهده پیکر شهدای نیروی انتظامی، این ماموریت را برای امدادگران دشوارتر از همیشه کرد. هواپیمای آموزشی فراجا در منطقه گراکوه بخش کوچصفهان، سقوط کرد و سرکاپیتان «خوانساری» (استاد)، سرهنگ «ابراهیمزاده» (کمک خلبان) و سرهنگ «فیضی» (مهندس پرواز) به شهادت رسیدند. نیروهای امدادی بلافاصله سر صحنه رسیدند و چند ساعت تلخ را در آن منطقه گذراندند. این هواپیمای آموزشی ساعت 10 صبح روز سهشنبه ۲۶ دی ماه ۱۴۰۳، در منطقه سراوان استان گیلان، حوالی روستای گراکو سقوط کرد. بلافاصله گزارش سانحه به EOC اعلام شد. خیلی زود نیروهای عملیاتی هلالاحمر استان با ۴ دستگاه آمبولانس امدادی و ست نجات به محل حادثه اعزام شدند.
چیزی از هواپیما باقی نمانده بود
کمیل پرناک، معاون امدادونجات هلالاحمر گیلان، که خودش نیز در صحنه حضور داشت، در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» جزئیاتی از این ماموریت را ارائه کرد و گفت: «بلافاصله بعد از اعلام این حادثه، ما به همراه یک تیم از سراوان رشت و لاکوییده آستانه اشرفیه به محل اعزام شدیم. در کل 17 نجاتگر بودیم که در این عملیات و ماموریت سخت حضور داشتیم. دو خودروی آمبولانس و ست نجات هم در صحنه حضور داشت. هواپیمای آموزشی پلیس، در شالیزارهای منطقه سقوط کرده بود. کار ما یافتن پیکرها از روی زمین و انتقال آنها به پزشکی قانونی بود. پیکرها در وسعت بسیار زیاد افتاده بودند. درکل چیزی از هواپیما باقی نمانده بود. شدت انفجار خیلی زیاد بود. تقریبا دو ساعت طول کشید تا پیکرها را یافتیم و تحویل نیروی انتظامی دادیم. ماموریت خیلی سخت و دلخراشی بود. اینکه باید پیکر سه شهید را پیدا کنیم واقعا متاثرکننده بود. ولی به هر حال کار ما همین است و درنهایت ناراحتی، این ماموریت را نیز به سرانجام رساندیم.»
بعد از این ماموریت همچنان تحت تاثیر این حادثه بودم
پارسا صمدی، نجاتگر هلالاحمر شهرستان رودسر است که در این عملیات حضور یافت یک نجاتگر داوطلب است که در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» جزئیات دیگری از این صحنه را روایت کرد: «سختی این عملیات بیشتر بابت صحنههای تلخی بود که میدیدیم. وگرنه چنین عملیاتهایی برای ما عادی است. بارها در ماموریتها صحنههای تلخ را تجربه
کرده ایم، ماموریتهای متاثرکننده این چنینی زیاد رفته ایم، مثلا در تصادف، صحنههای متاثرکننده زیاد دیده ایم، ولی چنین ماموریتی با این شرایط برای من تجربه اول بود و خیلی برایم سخت بود. این صحنه خیلی فرق میکرد. ما باید پیکرهای سه کادر فراجا را پیدا میکردیم. زمانی که سر صحنه رسیدیم، دو تیم دیگر جلوتر از ما بودند، که زودتر رسیدند. آنهابچههای ارزیاب و تیم عملیاتی بودند. ساعت 11 صبح عملیات را آغاز کردیم و ساعت 13:43 عملیات به پایان رسید. نیروهای آتشنشانی و نیروی انتظامی هم در صحنه حضور داشتند. اما کار اصلی با ما بود. بعد از این ماموریت همچنان فکر من درگیر بود و تحت تاثیر این حادثه بودم. ولی کار ما این است و رسالت ما نجات جان انسانها است. هیچوقت زور و اجباری نبوده که برای هلالاحمر کار کنیم، این فقط از روی عشق و علاقه و نوعدوستی است که خدمت میکنیم. برای همین نمیشود گفت که بعد از این ماموریتها پشیمان میشویم. ما همیشه بین خودمان میگوییم که اگر یک لیوان آب از هلالاحمر بخوریم باید سی سال در این جمعیت خدمت کنیم. دیگر نمیتوانیم از آنجا دل بکنیم و جدا شویم. من از سال 97 امدادگر داوطلب جمعیت هستم. این فعالیتها بیشتر به حس انساندوستانه و کمک به همنوع بر میگردد که قشنگترین کار و بهترین صفتی است که هر انسانی میتواند داشته باشد. به نظر من اگر خدا بخواهد به کسی نظر کند، او را هلالاحمری میکند. چون در این جمعیت اولین چیزی که یاد میگیری این است که فرقی نمیکند چه رنگ و نژادی باشد، در هر شرایطی باید به هم نوع کمک کنیم. من در کنار هلالاحمر شغل دیگری هم دارم، ولی بیشتر زندگیام، در خدمت هلالاحمر هستم. هیچوقت روزی نمیآید که بگویم از هلالاحمر خارج میشوم. من کسانی را میشناسم که حتی بعد از بازنشستگی هم به فعالیت خود ادامه میدهند. برای همین هم فکر نمیکنم از این جمعیت جدا شوم. حتی بعد از اینگونه ماموریتها که بسیار برایم تلخ و ناراحتکننده است.»