[شهروند] 1383 سال پیش در چنین روزی، برابر ٢2 دی سال ٢٠ خورشیدی، با شکست بقایای ارتش یزدگرد سوم از سپاهیان اسلام و فرار آخرین شاه ساسانی و معدود افراد تحت فرمان او به شهر مرو، ساسانیان به نقطه پایان خود رسیدند و انقراض این سلسله شکل رسمی به خود گرفت. با مطالعه شجرهنامه سلسله ساسانی به این نتیجه میرسیم که یزدگرد سوم پسر شهریار و نوه خسروپرویز بود. پدر و پدربزرگ او در جریان کودتای شیرویه به قتل رسیدند، اما یزدگرد از خشم عمو در امان ماند. تخت سلطنت اما به شیرویه هم وفا نکرد و او خیلی زود اسیر مرگ سیاه یعنی طاعون شد و جان باخت. ارمغان مرگ شیرویه برای ساسانیان چیزی جز هرج و مرج نبود و پس از او، ظرف 4 سال اردشیر سوم، شهربراز، خسرو سوم، جوانشیر، پوراندخت، گشتاسب، آزرمیدخت، خسرو چهارم، فیروز دوم و خسرو پنجم هر یک برای مدتی کوتاه به قدرت رسیدند.
یزدگرد سوم، آخرین امید مؤبدان برای حفظ سلطنت
پس از تارومار شدن همه مدعیان تاج و تخت ایران، مؤبدان زرتشتی یزدگرد سوم را بر تخت نشاندند که همین برقراری دورهای کوتاه از ثبات را در تیسفون پایتخت ساسانیان به دنبال داشت. اما این آرامش ظاهری دوام چندانی نداشت و با عزیمت سپاهیان اسلام به مرزهای امپراتوری ایران، ثبات موجود همچون کف روی آب ناپدید شد. در تاریخ آمده است فرستادگان خلیفه دوم در دیدار با یزدگرد او در برابر دو پیشنهاد یعنی «قبول اسلام» یا «پرداخت جزیه» مخیر کردند. یزدگرد که از ماجرای پاره کردن نامه پیامبر اسلام(ص) توسط پدربزرگ خود خسرو پرویز باخبر بود، از این تهور فرستادگان خلیفه تعجب نکرد، هرچند آنان را جدی هم نگرفت و زیر بار پذیرش هیچ یک از دو پیشنهاد نرفت. اما فقط 5 سال زمان لازم بود تا یزدگرد سوم به قدرت مسلمانان واقف شود. او در جنگهای قادسیه، جلولا و نهاوند از لشکر اسلام شکست خورد و هنگام تدارک سپاه برای نبرد دوباره با مسلمین، پرونده حیاتش برای همیشه در شهر مرو بسته شد.
جامعه طبقاتی ساسانی مقابل جامعه فاقد طبقه اسلام
اما چرا فرزندان ساسان به این نقطه رسیدند؟ مدیریت طبقاتی را شاید بتوان اصلیترین نقطه ضعف ساسانیان در نحوه حکومتداری برشمرد. شیوهای که براساس آن جامعه به چهار طبقه مؤبدان، جنگاوران، دبیران و توده مردم تقسیم شده بود. مؤبدان از آتش پاسداری میکردند. جنگاوران حافظان سلطنت بودند. دبیران کارمندان امروزی بودند، متشکل از منشیان، محاسبان، مورخان، پزشکان و منجمان. آخرین و محرومترین طبقه نیز توده مردم بودند و مشغول در مشاغلی چون کشاورزی، پیشهوری، بازرگانی که در عین پرشماری، از کمترین احترام در جامعه طبقاتی ساسانی برخوردار بودند. در حقیقت بیدلیل نبود که پس از ورود اسلام به ایران، این طبقه زودتر و مشتاقتر از باقی طبقات اجتماعی پذیرای دین جدید شد، آن هم دینی که هیچ طبقهای را بر طبقه دیگر ارجح نمیدانست. جالب اینجاست طبقه در جامعه ساسانی قابل تعویض نبود و قوانین سفت و سختی برای جلوگیری از هرگونه تغییر مرتبه و ورود افراد به حیطه طبقات دیگر وجود داشت و همین موجبات نارضایتی عموم از طبقات بالادست را فراهم آورده بود.