ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
دوره اطلاعاتی در انگلیس(7)
در این مسافرت رئیس امآیسیکس دسک ایران نیز بود و دو بار من را دعوت کرد. یک بار به خانهاش دعوت شدم. او و زنش بودند. پس از مدتی فرد دیگری آمد که به او احترام زیاد گذاشتند و معلوم بود که مقام بالایی در امآیسیکس است. پس از شام، همسرش به طبقه بالا رفت و ما سه نفر به حیاط رفتیم. من مشروب خورده و سرم گرم بود. صحبتهای متفرقه شد. به تدریج آن شخص تازهوارد صحبت را به اینجا کشاند که آیا حاضرم اطلاعاتی به آنها بدهم و در مواردی به محمدرضا گفته نشود!؟ من بلافاصله متوجه شدم که قصد استخدام من را دارند و ترسیدم. گفتم: «محمدرضا به کلیه سازمانها اجازه داده که هر خبری میخواهید در اختیارتان بگذارند، ولی این که به محمدرضا گفته نشود محال است.» او بلافاصله صحبت را عوض کرد و گفت: «دانشگاه آکسفورد را دیدهاید؟» گفتم: «نه.» به مرئوسش گفت که فردا ایشان را ببرید و دانشگاه را ببیند. فردای آن روز با او به آکسفورد (قدیمیترین دانشگاه انگلیس) رفتم. همه جا را از پارک و ساختمان و کلیسا دیدم. در کلیسای بسیار قدیمی آکسفورد کشیش یک آبجوی سرد برایم آورد و رئیس امآیسیکس ایران گفت: «این رسم دانشگاه است که وقتی شخصیت مهم میآید یک آبجوی سرد میآورند.» بار دیگر، رئیس امآیسیکس ایران من را به رستورانی که در یک کشتی روی رودخانه تایمز واقع بود، دعوت کرد. در آنجا ضمن صرف شام و مشروب توضیح داد که ما (انگلیسیها) آمریکاییها را به کودتا تشویق کردیم و گفتیم که چون خطر کودتای کمونیستها است باید با کودتای نظامی علیه آن مقابله کرد و این ما بودیم که در 25 مرداد پیشنهاد بازگشت محمدرضا را به کشور دادیم، در حالی که آمریکاییها میخواستند یک افسر نظامی را سر کار بیاورند. انگلیسیها طرفدار سلطنت محمدرضا هستند، در حالی که آمریکاییها نسبت به این مسئله شناختی ندارند. احتمالاً منظور او این بود که مسئله به اطلاع محمدرضا رسانده شود و او بیشتر مدیون شود! سومین و آخرین دوره آموزشی که در انگلستان دیدم در سال 1341 یا 1342 با دعوت خود انگلیسیها از من، سرتیپ ماهوتیان (معاون وقت ساواک) و صمدیانپور (جانشین وقت ریاست شهربانی) بود. در آن موقع اردشیر زاهدی سفیر ایران در انگلیس بود. این دوره کاملاً مشابه دوره قبلی ساواک بود که من دیده بودم به اضافه این که به خاطر صمدیانپور مطالبی راجع به شهربانی انگلیس در برنامه گنجاندند و یک بار نیز به دیدار شهربانی رفتیم، که مطالب را من برای صمدیانپور ترجمه میکردم.