محیط‌زیست و مسأله مردم
 
| سوشیانس شجاعی‌فرد|
 

امروز یکشنبه، قرار است مسئولان سازمان محیط‌زیست و فعالان این حوزه، نزد رهبر انقلاب بروند. می‌شود حدس زد که رئیس سازمان گزارش مبسوطی درباره کارهای انجام شده خواهد داد و حتما در این گزارش خواهد آمد وضع محیط‌زیست در دوره قبل فاجعه بوده و امروز و در دولت جدید درحال ریکاوری است. از آن سو فعالان محیط‌زیست به توضیح وضع فاجعه‌بار بخش پاپ محیط‌زیست خواهند پرداخت. بخش پاپ آن بخشی است که جامعه روی آن حساس شده و اگر بگویید ف، مردم تا فرحزاد که هیچ تا امامزاده داوود را هم خواهند خواند! جوری که نیازی نیست چیزی درباره محیط‌زیست بدانی! بحث گردوغبار و دریاچه ارومیه و جاده ابر را همه می‌دانند و پای روضه‌اش گریه می‌کنند. اما آنچه می‌خواهم بگویم بخش نهان و کمتر دیده شده محیط‌زیست و قصه پیچیده حفاظت و صیانت از آن است. دو روز پیش به جهت فوت یکی از اقوام به چهارمحال و بختیاری رفتم. روستایی بود به نام دوپلان که بهترین خاطرات کودکی‌ام را از آن‌جا دارم. باغات میوه، شالیزارهای برنج چمپا و یکی از سرچشمه‌های رود کارون. طبیعت زیبای زاگرسی و دو پل قدیمی و زیبا. مهمتر از همه مردمی که با طبیعت خو گرفته‌اند و با آن در جنگ نیستند. بعد از این‌که تسلیتی گفتیم و غبار سفر از تن زدودیم، از اوضاع و احوال پرسیدم. گفتند جنگلبانی تمام زمین‌هایمان را گرفته و به اسم منابع ملی آنها را تصرف کرده‌اند. گفتم خب، لابد شما تصرف غیرقانونی داشتید و الان دولت آنها را پس گرفته است. می‌دانستم که منابع طبیعی و ملی شمال در محدوده «مشاء» (شمال رامسر) در دولت پیش تقدیم افراد «مشایی» شده است و آنها هم جنگل‌های آن منطقه را تبدیل به برج و ویلا کرده‌اند. لابد این هم از آن قسم است و حالا دولت آن را پس گرفته. اما داستان این‌گونه نبود. روستاییان با لحنی ستمدیده و البته منطقی شروع کردند به گلایه که «این زمین‌ها تصرفی نبوده، این زمین‌های آبا و اجدادی ماست که قرن‌هاست نسل اندر نسل در آنها مشغول کار و کشاورزی هستیم. خیلی‌ها سند دارند. همه چیز شفاف و مشخص است. اما یک روز آمدیم دیدیم جنگلبانی آمده و یک تابلو زده داخل زمین‌های‌مان. اعلام کردند که این‌جا جزو منابع ملی است! بعد هم چند ستون سیمانی در زمین‌های سابق ما و منابع طبیعی فعلی! زدند و معلوم نیست چه ساخت و ‌سازی‌ می‌خواهند انجام دهند!» گفتم خب به‌هرحال زاگرس ذخیره‌گاه طبیعی کره زمین است. قرار بود به پول خوبی این زمین‌ها را بخرند، حالا چقدر پول دادند؟! گفتند چه پولی؟! به زور بوده. ما هم به مامور دولت که نمی‌توانیم تعرضی بکنیم. الان شده‌ایم حیران و ویلان. هر روز داریم با زن و بچه به دادگاه می‌رویم. این زمین‌ها منبع درآمد ما بود. در این‌جا یک کشاورز پیر روستایی با لحنی بسیار آرام، حرفی زد که نمی‌دانم چرا از شنیدنش مو به بدنم سیخ شد. پیرمرد گفت: «بله از جنگل باید نگهبانی شود، تک و توک هم افرادی هستند که به درخت‌ها تعرض می‌کنند، بلوط‌های وحشی را هیزم می‌کنند، حیوانات را شکار می‌کنند. خب جنگلبانی برود با اینها برخورد کند. نه این‌که زمین‌های ما را بگیرد. ما خودمان تمام این سال‌ها مواظبت می‌کردیم، بدون این‌که کسی از ما بخواهد. ما نسل اندر نسل یاد گرفته‌ایم که مواظب جنگل باشیم. چون زندگی ما با آن است. اما وقتی دولت به زور بیاید و به اسم جنگل دارایی ما را تصرف کند، بچه‌های من با جنگل دوست خواهند بود؟ یا کمر به نابودی‌اش خواهند بست؟!»
سخن را کوتاه می‌کنم. امیدوارم خانم ابتکار، قهرمان زمین، بانوی محیط‌زیست جهان، کمی در این صحبت پیرانه تأمل کنند که وقتی زمین‌های روستاییان را به‌عنوان گسترش منابع طبیعی از مردم کشاورز می‌گیرید، این مردم را تبدیل به چه چیزی می‌کنید؟ گدایان و گلفروش‌های سر چهار‌راه‌ها؟ کارگران کارخانه‌های مخرب محیط‌زیست؟ عمله ساختمان ویلاسازها؟ سیگارفروش‌های کنار جاده‌ای؟ دشمنان همیشگی محیط‌زیست؟
و اگر در مسأله محیط‌زیست، مردم را به جای کشاندن در کمپین‌های احساسی، درگیر زندگی با محیط‌زیست کنیم یا مثل این مورد، مردمی را که نگهبان و دوستدار محیط‌زیست بودند تبدیل به دشمنان محیط‌زیست نکنیم، قدم بهتری برای حفاظت و صیانت از منابع طبیعی بر نداشته‌ایم؟ راستی، چرا سازمان محیط‌زیست وقتی پای سرمایه‌داران و ویلاسازان آشوراده و کلاردشت و جواهرده و لاویج و سدسازان و وزارتخانه‌ها میان است جز اعتراض و ابراز نگرانی کار دیگری نمی‌کند.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/25904/محیط‌زیست-و-مسأله-مردم