ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
نفوذ انگلستان در ایران (1)
اگر به تاریخ استعمار بریتانیا مراجعه کنیم، میبینیم که اگر در شمال ایران گاهی قدرت انگلیسیها بر روسیه نمیچربید، در استانهای شرقی و جنوبی و مرکزی و تهران، ترتیبات محکمی برای جلوگیری از نفوذ روسیه داده بود. در اینجا بود که حکام محلی و رؤسای عشایر اهمیت خاصی برای انگلیس یافتند، چون حافظ منافع او در ایران بودند. در زمان سلسله قاجاریه، انگلستان در ایران و افغانستان بسیار فعال بود و تاریخ، میزان و شدت فعالیت این کشور را به خوبی نشان میدهد. علت اینکه انگلیس به ایران اهمیت بیشتری میداد، این بود که با تصرف ایران، حتی با تصرف شرق ایران (استانهای خراسان و سیستان و بلوچستان) توسط روسها، امپراتوری جهانی انگلیس و بهویژه هندوستان بزرگ در معرض مخاطره جدی قرار میگرفت. لذا، انگلیسیها موفق شدند در طول قریب به 100 سال توسعه طلبی روسها را در جبال هندوکش متوقف کرده و نفوذ خود را در جنوب افغانستان تثبیت کنند. طبیعی است که انگلستان برای تحقق اهداف خود در ایران و افغانستان به اطلاعات دقیق و شناخت عمیق و همه جانبه و شبکههای جاسوسی گسترده نیاز داشت و به علاوه و به خصوص باید حمایت و وفاداری حکام محلی و سران ایلات و عشایر این مناطق را جلب میکرد. لذا آنها را مورد توجه دقیق قرار داد، تا آنجا که توانست آنها را خرید و به شدت حمایت و ثروتمند کرد و جایی که نتوانست آنها را از بین برد و نابود کرد. انگلیسیها برای سالها در خوزستان شیخ خزعل-شیخ محمره که حکومت خودمختار تشکیل داده بود-را داشتند. آنها زمانی که خواستند بهوسیله رضاخان ایران را یکپارچه و حکومت را متمرکز کنند به شیخ محمره اشاره کردند که از رضا تبعیت کند و او به تهران آورده شد. خزعل آزاد بود که هرچه ثروت دارد در ایران به کار اندازد و یا به خارج انتقال دهد. او هرچه قابل حمل بود، مانند طلاآلات و جواهرات و اشیاء عتیقه را بدون محدودیت به خارج فرستاد و اموال غیرمنقول را به فرزندانش واگذار کرد. شاپورجی میگفت انگلستان هیچگاه مامورین خود را رها نخواهد کرد. این گفته در مورد خزعل مصداق داشت. در زمان محمدرضا، پسر شیخ خزعل به نام شیخ احمد خزعلی آجودان کشوری شاه بود و از افراد متنفذ دربار به شمار میرفت و در برخی مسافرتهای خارج محمدرضا را همراهی میکرد. انگلیسیها در فارس خاندان قوامالملک شیرازی را داشتند. رضاخان، علی قوام (پسر قوامالملک) را به دامادی خود درآورد و با این خانواده وصلت کرد. رضاخان با قوامالملک خیلی خلوت میکرد و او یکی از باارزشترین رابطهای رضا با سفارت انگلیس در بحران شهریور 1320 بود که دائماً پیغام میبرد و میآورد، اما بدون نتیجه بود.