ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
بازی فساد با جان مردم
در دوران مسئولیتم در بازرسی متوجه شدم که اصولاً موارد سوءاستفاده و حیف و میل نهایت ندارد. در دوران 13 ساله نخستوزیری هویدا همه میچاپیدند و هویدا کاملاً نسبت به این وضع بیتفاوت بود، در صورتی که یکی از مهمترین وظایف رئیس دولت جلوگیری از فساد و حیف و میل اموال دولتی است. در هیچ زمانی به اندازه دوران هویدا فساد گسترده نبود و او چون جلب رضایت محمدرضا را میطلبید نمیخواست کسی و در نهایت محمدرضا را از خود ناراحت کند. از سال 1350 تا سال 1357 تنها در بازرسی 3750 پرونده سوءاستفاده تشکیل شد. من هر 2ماه یک بار پیشرفت کار را سوال میکردم. اصلاً پیشرفتی وجود نداشت و صفر بود. همه پروندهها طبق دستور شفاهی نخستوزیر به وزیر دادگستری، بایگانی میشد و محمدرضا نیز اهمیتی به این امر نمیداد. یکی از این موارد پرونده شخصی به نام فرمانفرماییان (از خانواده فرمانفرماییان) بود. او پیمانکاری بود که استادیوم یکصدهزار نفره تهران و متعلقات آن را ساخت. مسئول مربوطه به دفتر اطلاع داد که شکافی در یک قسمت از پی دیده میشود. بلافاصله هیئتی از بازرسی اعزام شد و از سازمان برنامه خواسته شد که یک مهندس طراز اول را اعزام کند که تصور میکنم آقای معینفر را فرستادند. او کلنگ را برداشت و قسمتهایی از پی را خراب کرد و اظهار داشت که چون ساختمان به این عظمت روی پی بتونی شالودهریزی نشده، پی تحمل نیاورده و دورتادور آن شکاف ایجاده شده است. او سپس با کلنگ قسمتهایی از سکوها را (یعنی محلی که یکصدهزار نفر باید بنشینند) خراب کرد و به اعضای هیئت نشان داد و گفت: «آهنها را هم با چند نمره کمتر (یعنی با مقاومت کمتر) کار گذاشته و به جای بتون آرمه نیز خرده آجر ریخته، لذا به شاهنشاه بگویید که ممکن است در یکی از روزهای مسابقات حادثهای رخ دهد و در یک لحظه حداقل 30هزار نفر از بین بروند.» مسئله به همین نحو گزارش شد. محمدرضا برخلاف رویه معمول که اصلاً وقعی به گزارشات نمیگذاشت این بار به علت اهمیت موضوع نوشت: «فعلاً تا دستور ثانوی استفاده نشود و صفی اصفیا کسب دستور نماید.» اصفیا پس از کسب دستور یکی از بزرگترین مهندسین فرانسوی را به ایران دعوت کرد و او بازدید به عمل آورد. ولی فرمانفرماییان او را رها نمیکرد و پابهپای او دنبالش بود. در نتیجه این مهندس نوشت: «بد ساخته نشده» ولی در خاتمه این جمله را افزود: «در یکی از روزهای مسابقات ممکن است ناگهان قسمتی فرو ریزد و افرادی که روی سکو هستند به همراه آجر و آهن روی سر افرادی که در پایین هستند سقوط کنند!» به این ترتیب عملاً نظر معینفر تایید شد. اما محمدرضا به جای تحت تعقیب قرار دادن فرمانفرماییان دستور داد که او خودش استادیوم را تعمیر کند.