[شهروند] در پی شهادت سیدحسن نصرالله و جمعی از یارانش؛ جمعی از شاعران فارسیزبان ایرانی، هندی، پاکستانی و افغانستانی سرودههای خود در بزرگداشت مقام سید مقاومت، شهید سیدحسن نصرالله را رسانهای کردند. این شاعران- که از میان آنها میتوان به علیرضا قزوه، ایرج قنبری، کمیل کاشانی، شعبان کرمدخت، سیدمسعود علویتبار، ابراهیم قبله، مهدی باقرخان، محمد عشرتصغیر، محمدمهدی عبداللهی، سیداحمد حسینی توچای، سیدتصور مهدی، علی مزمل، سیداعلا امیری، مسعود و عمادالدین ربانی، نغمه مستشارنظامی، عالیه مهربانی، فائزه زرافشان، طیبه عباسی، فرزانه قربانی، آسیه مرادپور، سارا رمضانی، سیدهکبری حسینی بلخی، صبافیروزی، خدیجه دیلمی و امالبنین بهرامی اشاره کرد- ضمن عرض تسلیت؛ ترور و شهادت سیدحسن نصرالله را «اقدامی وحشیانه، مذموم، و از روی انفعال» عنوان کرده و تاکید کردند که «یقیناً این جنایات پی در پی بنیامین نتانیاهو و افسارگسیختگی و حرکات منفعلانه او بدون پاسخ و مجازات باقی نخواهد ماند».
فارغ از این واکنش بههنگام و بهجا که در تاریخ ثبت خواهد شد؛ سرودههای این شاعران، اما، جنبههای دیگری از علاقه عمیق قلبی اهالی ادب فارسی را به این شهید والامقام تا ابد ماندگار کرده است...
رنگ چشمهای حاجقاسم
شاید در همین آغاز بتوان گفت که یکی از بهترین و- به احتمال زیاد- ماندگارترین آثار را درباره سیدحسن نصرالله بانوی شاعر ایرانی، نغمه مستشارنظامی سروده است- که ذات و سرشتش درباره پیوند ایران و لبنان در دلدلدگی به شهید مقاومت است: «آه بیروت سیب سرخت کو، چه شد آن آفتاب خندانت/ زیر خاکستر است پیکر عشق، زنده ماندی تو با شهیدانت/ آه بیروت، از دل باروت، خیل ققنوسها بر آمده است/ در غم عاشقان خفته به خون، آه فانوسها در آمده است/ سید ما بهار لبنان بود، سید ما شهید لبنان شد/ قلب تهران شکست در غم او، در غمش کوچه غرق باران شد/ الوداع ای مجاهد نستوه، الوداع ای یل رجز خوانده/ الوداع ای شهید قدس شریف، تا سحرگاه یک قدم مانده/ حاج قاسم! رسیده مهمانی، که دلش تنگ چشمهای تو بود/ خندهاش از غم جهان میکاست، چشم او رنگ چشمهای تو بود/ آه سید کنار پیکر تو، روضه قتلگاه را دیدم/ دود برخاست از در و دیوار، سوختم خیمهگاه را دیدم»...
فاطمه نانیزاد هم سروده: «پیچیده در گوش زمین گلبانگ تکبیرت، خورشید حیران میشود از برق شمشیرت/ دل میبری از سیبهای سرخ لبنانی، در قاب عکس دشتهای لاله، تصویرت/ سرشاخههای باغ زیتون از تو میگویند، در آیه نورٌ علی نور است تفسیرت/ در مسجدالاقصی نماز صبح خواهی خواند، آری محقق میشود اینگونه تدبیرت/ چون آسمانها بیقرار چشم تو هستند، آخر شهادت میشود یک روز تقدیرت».
خاکستر لاله
اشعار خوبی که این روزها در رثای سیدحسن نصرالله سروده شدهاند، کم نیستند. از جمله شعر زیبای کمیل کاشانی- که با مطلع «در امتداد راه شهیدان شهید شد» سروده شده است: «در امتداد راه شهیدان شهید شد، جان داد عاشقانه به جانان شهید شد/ “سید حسن» سلاله نسل مقاومت، در اقتدا به شاه شهیدان شهید شد/ پیمانهنوش باده ناب الست بود، دلدادهای که بر سر پیمان شهید شد/ هرگز نمیرد او که دلش زنده شد به عشق، مردی که در میانه میدان شهید شد»!
احمد رفیعی وردنجانی نیز در این زمینه شعر جاندار زیبایی سروده است: «هر قدر میخواهی بُکُش ما نسلِ نوریم، آیینهای شفاف از جنس بلوریم/ شاید به ظاهر بشکنیم اما مداوم، تکثیر میگردیم و از تقطیع دوریم/ از مرگِ سرخ خویش میروییم هر بار، جایِ تعجب نیست گر با مرگ جوریم/ مشتاقِ پیوستن به یارانِ شهیدیم، دریاب ما را ای شهادت غرقِ شوریم».
عالیه مهرابی هم سروده: «در سوز جگر سوختگان، ساز شگفتی است، این مزرعه در رویش آواز شگفتی است/ ققنوستر از پیش به آتش زد و برخاست، در آخر اسفند سرآغاز شگفتی است/ گفتند که خاکستری از لاله به جا ماند، در مرگ شهیدانه چه ایجاز شگفتی است».
و البته سید مسعود علویتبار هم از عملیات بزدلانه اسرائیل گفته است: «مردی بهخدا! به هر وجوهی ای مرد، بشکوه و شگرف و باشکوهی ای مرد/ این قوم چرا تو را نداند چون کوه!، هشتاد و سه تن بمب! که کوهی ای مرد».
وعده صادق
ابراهیم قبله آرباطان در شعری که به مناسبت شهادت دبیرکل حزبالله سروده؛ وعدههای الهی را با اتفاقات سیاسی و نظامی روز پیوند زده است: «ننگ است بر مردان میدان، مرگ در بستر، از مُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُون اند تا آخر/ با آیه آیه فتح و با فریاد یا حیدر، پیروز این میدان تویی بالله، نصرالله/ شیخ شهید نسل حزبالله، نصرالله، یا ایهاالشیطان، یا صهیون، خبردار/ اینک قسم بر تین و بر زیتون، خبردار، هرگز نمیماند زمین این خون، خبردار».
شعر طیبه عباسی هم در این راستاست: «بخوان در گوش دنیا، «رتل القرآن ترتیلا”، بخوان از نصر از اسرا «و نزلناه تنزیلا”/ بخوان: موسی به نفرین لب گشود آواره شد این قوم، که سرگردان و حیران شد از این صحرا به آن صحرا/ بخوان همسفره جالوت با دستان خونآلود، ندارد سهمی از خاک مقدس یک وجب حتی»!
فرزانه قربانی هم شعر زیبایی در رثای سیدحسن سروده است: «چشم گلدسته شهر از غمتان میگرید، رفتی و مأذنه هم جای اذان میگرید/ با تو و خنده سرخ تو بهاری میشد، سیب لبنان که در آغوش خزان میگرید/ پدر امت مظلوم، ابو هادی جان، چشم بیروت تو با پیر و جوان میگرید/ آه از رجعت سرخ تو به جوش آمده است، این همه خون که میان شریان میگرید/ آیه «نصرُ من الله» شده ورد لبش، کودک غزه اگر در خفقان میگرید».
و البته شعر شعبان کرمدخت نیز درباره وعده الهی است: «با توام، با تو، همچنان سیّد، چشم وا کن در این میان سیّد/ روزگار شکستن بتهاست، بیشتر پیش ما بمان سیّد/ مهر و سجّاده تو میگوید، میرسد لحظه اذان سیّد/ زود با جان مهربان رفتی، به تماشای آسمان سیّد/ تو نماد مقاومت بودی، ماند از تو همین نشان سیّد/ خون مظلوم تو چراغی شد، در شب تیره جهان سیّد/ وعده روشنی است، «نصرالّله”، در کتاب شریفمان سیّد/ من به آیندهام یقین دارم، میرسد صاحبالزّمان سیّد»!
آنسوی مرزها
شاعران فارسیزبان غیرایرانی نیز در این میان اشعار زیبایی درباره شهادت سیدحسن نصرالله سرودهاند. یکی از بهترین اشعار در این میان متعلق به مهدی باقرخان است- که از هندوستان بر شهادت سید مقاومت میگرید: «میان دشت مصیبت چو رهنورد شدیم، نه اهل یأس؛ ولی اهل زخم و درد شدیم/ به باغ و گلشن بیروت با جدایی تو، خزان رسیده و مانند برگ زرد شدیم/ تو روح و راحت ما بودی ای شهید! چه شد؟، که با فراق تو ما وارد نبرد شدیم/ چقدر کم شده تعداد روزهای وصال، که با شتاب گلی رفت و باز فرد شدیم».
محمد عشرتصغیر نیز از هندوستان سروده: «ما پرچم حزب حق برافراشتهایم، زخمی به دل خسته خود کاشتهایم/ سید حسن امروز نشان داد که ما، میراث شهادت از ازل داشتهایم».
و البته دیگر شاعر هندی هم سیدتصور مهدی است- که گفته: «حسن ای سید و سالار غزه، غلام حیدر و کرار غزه/ یتیمان فلسطین بیقرارند، کجایی مالک و مختار غزه».
احمد شهریار شاعر پاکستانی نیز در وصف سید مقاومت غزلی سروده است: «با دلهره همین که شنیدم: شهید شد!، چشمم به خون نشست و دلم ناامید شد/ عالم سیاهپوشِ غمش گشت و هرکجا، گوشِ زمانه غرقِ کلامِ مجید شد/ این جنگ هم کشیده شد آخر به کربلا، سید «حسین» گشت و عدویش یزید شد/ بودند سخت منتظرش دوستانِ او، امشب برای اهلِ جنان روزِ عید شد/ این جنگ، جنگِ سختِ علیهِ رژیم پست، با قتلِ دوست واردِ عصرِ جدید شد».
صبح موعود
شعر سارا رمضانی در این میان مالامال از امیدی شیرین و میل زیبای انتقام است: «او همچنان با ماست، اندیشهاش، جانش، او مکتبی زنده است جاریست جریانش/ حزب خدا آخر پیروز میدان است، سوگند بر متن آیات قرآنش/ حتی اگر یک تن باقی بماند باز، در نیل مغروقند فرعون و عصیانش/ خون میخورد دائم آن عنکبوت مست، بر چشم عالم نیست پوشیده طغیانش/ یک پلک دیگر راه تا صبح موعود است، میآید ای صهیون با تیغ برّانش»!
این امیدواری را در شعر افشین اعلا نیز میتوان دید: «امشب دلم انبار باروت است، آتشفشان داغ بیروت است/ افتاده یکسو شاخه زیتون، یکسو در آتش ساقه توت است/ تور عروس شرق گلدوزی، با دانههای سرخ یاقوت است/ مانند قایقهای سرگردان، جاری به هر سو خیل تابوت است/ ای خطه زیبا! شکیبا باش، جان جهانی با تو مبهوت است/ آینده لبنان و اسراییل، چون قصهٔ طالوت و جالوت است/ این زخم چرکین، رو به نابودیست، این غدهٔ بدخیم، فرتوت است/ طاقت بیاور باز هم لبنان!، دیگر زمان محو طاغوت است»...