[ شهروند ] این روزها فیلم «مفتبر» دومین ساخته سینمایی عادل تبریزی با بازی حامد بهداد و سحر دولتشاهی یکی از پرمخاطبترین فیلمهای روی پرده است. عاشقانهای بر بستر کمدی که کارگردانش سعی کرده با تکیه بر موسیقی و فضای شادی که شکل گرفته لحظات خوشی برای مخاطب ایجاد کند. فیلمی با تهیهکنندگی حسین فرحبخش- که در سینمای بعد از انقلاب یکی از معدود نامهایی است که به خودی خود میتواند نوع و کیفیت یک فیلم را روشن کند. در واقع وقتی صحبت از یک فیلم «حسین فرحبخش»ی میکنی؛ به این معناست که داری از یک فیلم خاص صحبت میکنی که با نگاه و سلیقه فرحبخش- فارغ از اینکه چه کسی روی صندلی کارگردانی فیلم نشسته باشد- جلوی دوربین رفته است. این وسط سلیقه و نگاه فرحبخش را هم میتوان با مروری کوتاه و گذرا بر فیلمهایی مانند «کما»، «دوستان»، «شارلاتان»، «سوغات فرنگ»، «خالتور»، «دشمن زن»، «پا تو کفش من نکن» و...- که این تهیهکننده تولید کرده (جالب اینکه فیلمهایی که این سینماگر ساخته، با هر متر و معیاری چندین و چند گام از فیلمهایی که تهیه کرده، بالاترند) میتوان درک کرد و شناخت.
«مفتبر» اما از آن فیلمهایی نیست که بتوان صرفا با تیتر «یک فیلم فرحبخشی» تکلیفش را روشن کرد. این فیلم در عین تولید در دفتر حسین فرحبخش از بازیگرانی چون حامد بهداد و سحر دولتشاهی استفاده کرده فارغ از اینکه چه نتیجهای از تلاشهاشان حاصل آمده، اما همیشه به نوعی بازیگرانی انتخابگر و گزیدهکار بودهاند. برای همین هم هست که واکنشهای منتقدان به این فیلم طیف وسیعی را- از تائید و ستایش فیلم به عنوان یک تجربه پستمدرنیستی در رویکردی که به فیلمفارسیای قبل از انقلاب داشته؛ تا تقبیح آن- شامل میشود. ذکر این نکته در این میان لازم است که بازیگرانی چون بهرنگ علوی، فروغ قجابگلی، سیاوش چراغیپور، قدرتالله ایزدی (آقا رشید)، منوچهر آذری، گیتی معینی، رضا بابک و شقایق فراهانی نیز در این فیلم ایفای نقش کردهاند.
این مجموعه به این بهانه تنظیم شده است. اولی نقدی است از رضا سپهرداد که «مفتبر» را فیلمی غافلگیرکننده و دارای عیار بالا میداند و بهخصوص بازیگرانش را ستایش میکند و دو دیگر نیز نقدهایی از بیتا جهانی راد و محسن شرفالدین هستند که «مفتبر» را بدون داستان، بیسروته و مبتذل عنوان کردهاند...
برای جسارت حامد بهداد و مفتبرش
اگر حامد بهداد بودن را در برونگراییهای تند و سنگینش ثبت کردهاید، اینک در اوج ناباوری شاهد آن روی بازیگری خواهید بود که بیپروا در لحن پرشور و هیجان عادل تبریزی جا گرفته تا تماشاگر کلاسیک سینمای ایران، دوباره در فرمی امروزین، او را در قالب دو آدم شبیه به هم بپذیرد. بیشک او از همه جای فیلم بیرون زده و آنچنان ما را درگیر فانتزیهایش میکند، که ترکیبش با سحر دولتشاهی در سکانسهای مشترکشان، حال و هوایی افسونگر برای نوستالژیبازها خلق میکند.
بازیگری که بیش از دو دهه به طور پیوسته بر پرده سینماها حضور داشته، دیگر تبدیل به تصویری ثابت از شیوه اجرای نقشها شده و تماشاگران با توجه به حضور او در هر فیلم، به درکی کلی از سطح کیفی اثر میرسند. حالا او با این رفتار حرفهای در مواجهه با فیلمنامهای که میگوید انتهایش مانند فیلمهای فارسی شد و تق میخورد به سکانس آبگوشتی آبگوشتخوران، طرفدارانش را غافلگیر میکند. او میداند که یک بازیگر است و پس از خوانش اثر، حق انتخاب حضور یا عدمحضور را دارد. اما وقتی میپذیرد، تمام خودش را میگذارد.اینها را گفتم برای آن که دوستی پس از دیدن فیلم و حضور غافلگیرکننده حامد در قامت آن دو شخصیت، آهی کشید و در قالب سرزنشگر دانایکل فرو رفت. از او پرسیدم تو اگر در روزگار اکران فیلمهایی که امروز نامشان را شاهکار میگذاری، چون گرد تاریخ رویشان نشسته، اگر همان روزها بودی، قطعا بُرندهترین تیغت را بر تکتکشان میکشیدی.
پرده نخست فیلم به زندگی دو کاراکتر و بدبختیهایشان میپردازد. اولی در قامت آدم کارگر و بدبخت جامعه، ساکن جنوب ایران و دیگری در هیبت سرمایهدار و تولیدگر پایتخت که هرچقدر هم سالم باشد، ساختار عنکبوتی اقتصاد آشفته با آدمهای منفعتطلبش او را در گرداب حذف فرو میبرند. این دو همزمان در موقعیتهای عشقی بسیار متفاوتی قرار دارند. در پرده دوم عنصر جابهجایی وارد داستان میشود تا این دو نفر برای گریز از مشکلاتشان، به اجبار تن به این تغییر موقعیت دهند. نکته مهم اینجاست که ما تا به حال شاهد جابهجاییهای ناخواسته و ناآگاهانه شخصیتهای داستانی بسیاری در تاریخ سینما بودهایم که برای اثبات ماهیت اصلیشان به جنگ جامعه و طبیعت و سایر موانع پیش رو رفتهاند. اما در فیلم عادل تبریزی، یک تصمیم مشترک و آگاهانه و حتی دیدار جلسه آموزشی برای طرف مقابل جهت دور شدن از سوتیها و باگها وجود دارد.
و در پرده سوم، عنصر رویارویی و درگیری آدمهای دوروبر با موقعیتی که آن دو باعثش بودهاند، داستان را به سمت پایانی میبرد که باید دید.دوربین بازیگوش فیلمساز،
بی هیچ ترسی از فضای روشنفکری، سانتیمانتالهای سینما را مال خود میکند تا آنگونه که دوست دارد، کاملا نمایشی، داستان را در نماهایی سرشار از ارجاعات سینمایی به فیلمهایی که شاید همه مردم ایران همه آنها را دیدهاند، قصه بگویند.
این که داستان این فیلم با دست گرفتن ماجرای اختلاس چای، چه پیامی به مخاطب امروز میدهد را کنار بگذاریم، چون اصولا هیچ فیلمسازی پیامبر نیست و هیچ فیلمی جز نشان دادن موقعیتهای تلخ و شیرین جامعه، قرار نیست راهکار اخلاقی بدهد. اما دیدن فیلم مفتبر و دوست داشتن یا نداشتنش، میتواند در هر سلیقهای متفاوت باشد. سلیقهای که با توجه به پارامترهای بسیار، مدام در حال تغییرند و تماشاگران ایرانی ثابت کردهاند که از سنگینترین فیلمهای فلسفی تارکوفسکی و بلاتار تا بزنوبکوبترین آثار لویی دوفونس و هارولد لوید و لورل و هاردی را در یک کاسه ریخته،به نقد میکشند.
حامد بهداد را در فیلم اول عادل تبریزی دیده اید؟ تراشیدن سر در مقابل لنز یک فیلم اولی و رفتن در قالب قهرمان کتکخور سینما، جسارت میخواهد. این همان مرام و مسلکی است که اتفاقا پشتصحنه سینما و هنرمند فرهیخته و کتابباز جامعه، در اوج کمال، میتواند نسل به نسل منتقلش کند.
شاید اگر فضای پرتکرار فیلمهای کمدی پر از رقص و هجو و شیطنتهای امروز سینمای ایران نبود، دیدن یک دختر کمسنوسال رقاص و خواننده بر پرده سینما برای تماشاگر ایرانی، شگفتانهای عجیب به نظر میآمد. سحر دولتشاهی هم در این فیلم آدمی است که تا به حال نه دیدهایم و نه میشناسیمش. او در اوج کمالگراییهای انتخاب نقشهایش، آن قدر با متن «مفتبر» همراه است که فضای کاریکاتوری نهفته در آن را درک کرده، تبدیل به یکی از شخصیتهای محوری داستان میشود. شاید مثالی که میزنم، تکلیفمان را با چنین اثری روشنتر کند.کاریکاتوریستها همیشه دو دسته بودهاند، گروهی که با تکیه بر فضاهای هندسی و پرسپکتیو و استفاده از تیرگیها و روشنیها، آثار انتقادی قابل تأمل و متفکرانه خلق میکنند و گروه دوم که همچون مجله توفیق پیش و گل آقای پس از انقلاب، با کاراکترهایی کمیک شبیه به مردم کف خیابان، بالادستیها را در سادهترین حالت ممکن مورد تفقد قرار میدهند.
«مفتبر» در این خوانش شاید چیزی شبیه توفیق است.
از نگاه منتقد
لباس شیک برتن ابتذال
[محسن شرفالدین] «مفتبر» یعنی وقتی ابتذال لباس شیک تن میکند. «مفتبر» یعنی حال سینمای ایران اسفناک است. «مفتبر» یعنی سینماگرانی که همین چند وقت پیش از آنها انتظار جریانسازی فرهنگی داشتیم، اینگونه بازیچه و مجلسگردان آدمهای معلومالحال سینما شوند. یعنی سوء استفاده از اعتبار و احترامی که مخاطب برای هنرمندانش قائل است. «مفتبر» یعنی سقوط، یعنی پایان یک دوره و مجوز ورود به عرصه جعل و ابتذال. هنوز هم باورمان نمیشود چیزی که روی پرده با حضور بازیگرانی چون حامد بهداد و سحر دولتشاهی مشاهده شد، واقعیت داشته باشد. دقیقا از همین روز میترسیدیم که ابتذال و بازار سود و سودا در اکران دو سال اخیر، دامنگیر سینماگران گزیدهکار ما هم بشود و آنان را نیز به گرداب سقوط فرهنگی و اجتماعی بکشاند. اگر فقط میخواهید سنگی روی قبر سینمای ایران بگذارید برای دیدن امثال «مفتبر» به سینما بروید! بله؛ وظیفه اجتماعی ماست که با عدم استقبال از چنین آثاری جلوی فروپاشی کامل سینمای کشورمان را- که زمانی حرفی برای گفتن داشت- بگیریم.
از نگاه منتقد 2
بدون رد و نشانی از سینما!
[بیتا جهانی راد] «مفتبر» ساخته عادل تبریزی یک فیلم بدون داستان، بیسروته و به شدت ضعیف است که هیچ اثری از کمدی نیز در آن دیده نمیشود. در این میان فیلم فقط با صحنههای رقص و آواز و لودگیهای حامد بهداد که در بیسلیقهترین حالت ممکن فیلمبرداری و کارگردانی شده؛ و البته کمی هم ادعای مردانگی پیش میرود- که همه تقلیدی از فیلم فارسیست و نکته اینکه حتی از آن فیلمفارسیهای زمان گذشته هم خیلی عقبتر است. سازندگان فیلم سعی دارند با اشاره گذرا به چند معضل اجتماعی، بدون پرداخت درست و از سر ترس ورود به حقیقت، خودی نشان بدهند ولی در عمل مانند آنها رفتار میکنند و با ساختن فیلمی که هیچ ردی از سینما، حتی سینمای عامهپسند در آن دیده نمیشود، فقط با حضور ستارههای سینما چون حامد بهداد و سحر دولتشاهی از مخاطبان سوءاستفاده میکنند و فروش میلیاردی را در سینما برای خودشان تضمین میکنند.