از سال 51، عباد بن زیاد، برادر دیگر عبیدالله بن زیاد، حاکم سیستان شد. وقتی خبر شهادت امام حسین به سیستان رسید، مردم شورش کردند. عباد با بیست میلیون درهم به بصره گریخت و عبیدالله، برادر دیگرش، یزید بن زیاد را به سیستان فرستاد. همه این سه برادر، شخصیتهایی جانی و خونخوار بودند. بهویژه در زمان حکومت عباد، شاعری به نام یزید بن مُفرغ، شعر هجوی درباره مادربزرگ این فرد گفت. مادر عباد بن زیاد و یزید بن زیاد و عبیدالله بن زیاد، زنی بدکاره بود به نام سمیه. مفرغ در شعر خود این اصل و نسب ناپاک را هجو کرد و علیه پسران زیاد بهخاطر ظلم و ستمشان سخن گفت. عباد این شاعر را فراخواند و شکنجهای مهلک برایش درنظر گرفت. به این ترتیب که دستور داد بهزور دهانش را نگه دارند و شراب در دهانش بریزند! آن هم نه چندین جرعه یا چندین جام، بلکه دستور داد اینقدر شراب در دهانش بریزند که از آن سو فقط شراب دفع کند! اینگونه شکنجههای عجیب و بدیع، مختص پسران زیاد بود. به همین دلیل مفرغ را گرفتند، سگ و خوکی را به او بستند و در خیابانهای زابل چرخاندند. بعد هم دهانش را باز کردند و آنقدر شراب در دهانش ریختند که امعاء و احشائش را بالا بیاورد. مفرغ اما در همان حالت، شعری سرود که از نخستین نمونههای شعر فارسی محسوب میشود. او گفت: «آب است و بنیذ است / عصارات زبیب است / سمیه روسپیذ است.» (نبیذ و زبیب بهمعنای شراب است و روسپیذ، تلفظ کهن روسفید است). درواقع معنای تلویحی شعر این میشد که: «نترسید مردم! آنچه از دهانم بیرون میآید، آب و شراب است و از ترسم میگویم که سمیه روسفید و پاک است»! ضمن اینکه شاعر به زیرکی بین روسپید و روسپی، نوعی بازی زبانی ایجاد کرده تا در این ایهام نشان بدهد بر حرف گذشته خود ایستاده و همچنان اصل و نسب حاکمان بنیامیه را ناپاک میداند. این درواقع از نخستین شعرهای اعتراضی فارسی علیه حاکمان بوده است. بهویژه نکته جالب این است که بدانید سیستانیها هرگز زیر بار دستور بنیامیه مبنی بر لعن علی بن ابیطالب(ع) نرفتند. این مطالب مستند هستند به کتاب «ایران در عصر امامان» نوشته احسان کاظم بکایی. (منبع / شهروند)