[شهروند] «باید ایران را چون فرنگ ساخت». این گفته رضاشاه است به علی دشتی (روزنامهنگار وابسته)؛ زمانی که در سال 1307 از سفر فرنگ برگشت. همان سال هم بود که قانون متحدالشکل نمودن لباس کلیه مردان در ایران به دستور او به تصویب رسید. بر این اساس مردم از پوشیدن عمامه و کلاههای سنتی منع شدند. هرچند این قانون، روحانیون و طلبهها را استثنا کرده بود اما از حرکت خزنده رضاخان به سمت تغییری تمامعیار حکایت داشت؛ حرکتی که یک سال بعد به ممنوعیت پوشیدن لباسهایی دیگر از قبیل قبا، شال، عبا، پوستین و نظیر اینها، برای کلیه پسران و مردان و جایگزین کردن آن با کت و شلوار و کلاه پهلوی انجامید. در کنار تصویب این قوانین، سال 1308، رضاخان پذیرای امانالله خان، پادشاه غربگرای افغانستان و همسرش در ایران بود؛ همسری که حجاب از سر برداشته بود و نحوه پوشش او در خود افغانستان هم با اعتراض روحانیت و جامعه مذهبی روبهرو شده بود. همزمان شایعاتی درباره تصویب قانون منع حجاب در ایران هم به گوش میرسید، چراکه رضاخان دستور داده بود زنان بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوند. البته دستور اجبار کشف حجاب هنوز صادر نشده بود اما گرایش رژیم به سمت اسلامزدایی دیده میشد. سال 1312، کلاه زنانه هم در فهرست اقلام وارداتی گنجانده شد که نوعی خط و نشان برای زنان مسلمان آن روز ایران بود. این نگرش با سفر رضاشاه به ترکیه در سال 1313تقویت شد و یک سال بعد، وزرا موظف شدند یک روز در هفته به همراه زنان خود که حجاب را کنار گذاشته بودند، در میهمانیها حاضر شوند. البته همسر رضاخان پیشتر خود حجاب را کنار گذاشته بود. به این ترتیب با آغاز سال تحصیلی، حجاب در مدارس هم ممنوع شد و مخالفتها بالا گرفت. بهویژه زمانی که سال 1314، رضاخان قانون استفاده از کلاه شاپو و کفش چرمی اروپایی را به تصویب رساند. این وضعیت باعث شد مخالفتها شدت بگیرد؛ بهویژه در مشهد. چراکه تمام شواهد نشان میداد رضاخان به همین موضوع بسنده نخواهد کرد و به سمت نابودی دیگر مظاهر جامعه مسلمان ایران نیز خواهد رفت (اتفاقی که دقیقا در دیماه به قانون کشف حجاب از سوی رضاخان منجر شد). به این ترتیب مردم مشهد به همراه روحانیون در مسجد گوهرشاد (که آن زمان کنار حرم مطهر امام رضا(ع) قرار داشت،) تحصن کردند؛ تحصنی که در شب 21تیرماه 1314با حمله وحشیانه عوامل رضاخان، به فاجعه و کشتاری وحشتناک ختم شد. آنچه در ادامه میخوانید روایتهایی است از راویان داخلی و خارجی درباره کشتار جنایتکارانه مردم توسط پهلوی اول در مسجد گوهرشاد. این روایتها مستند هستند به گزارشهای خبرگزاری فارس و ایسنا؛ همچنین گزارش پایگاه فکری و فرهنگی «مبلغ» و سایت «تاریخ شفاهی».
500کشته، 2000مفقود...
روایت وزیرمختار آمریکا
در همان ایام، ویلیام اچ. هورنیبروک، از سوی وزارت خارجه آمریکا به سِمت وزیرمختار منصوب شده و در ایران بود. در نوشتههای او آمده است: «در گفتوگویی که با سفیر افغانستان داشتم، این اطلاعات بهدست آمد. سفیر به من اطلاع داد که از طریق یک پیام رمزی از سوی سرکنسول افغانستان در مشهد شرح مفصلی از اوضاع به دستش رسیده است. اینکه در جریان شورش، 8افغانی کشته شده، 500نفر از مردم جان باختهاند، 800نفر مجروح شدهاند و تقریباً 2هزار نفر یا به زندان افتاده یا ناپدید شدهاند.»
وقتی 500نظامی به سمت مردم آتش گشودند...
روایت یکی از آمریکاییها در مشهد
آمریکا در مشهد کنسولگری نداشت، اما یکی از رابطان خود را در این شهر مستقر کرده بود. این فرد به نام دکتر دونالدسن نیز روایت کرده: «به سرعت پانصد نظامی کادر را از شهر مجاور به مشهد آوردند و همین نیرو بود که بعداً به روی جمعیت حاضر در حرم آتش گشود و بالاخره آنها را متفرق ساخت. مجموعاً بیش از دو هزار نیروی نظامی در این درگیری شرکت داشتند. ابتدا با تفنگ و تیربار بهسوی مسجد آتش گشودند که صدمه جدی ولی قابل جبرانی به مسجد وارد کرد. ابتدا به بالای سر جمعیت شلیک میشد ولی بهتدریج لولهها پایینتر آمد و تلفات هولناکی به جای گذاشت. طبق برآورد بین 400تا 500نفر کشته یا مجروح شدند و دستکم بین پانصد تا ششصد نفر هم دستگیر شدند.»
کشتار مردم، دستور مستقیم رضاخان بود
روایت ارتشبد حسین فردوست
در این مورد ارتشبد سابق، حسین فردوست، مینویسد: «در مشهد یک روحانی به نام بهلول بهشدت با اقدامات رضاخان مخالفت میکرد و در سخنرانیهایش بهشدت به او حمله مینمود، عده زیادی از مردم در حرم حضرت رضا علیهالسلام متحصن شدند و اعلام کردند تا مسئله کشف حجاب حل نشود، ما از اینجا خارج نمیشویم. فرمانده لشگر مشهد به نام سرتیپ ایرج مطبوعی [که بعد از انقلاب در تاریخ دوم مهر 1358بهخاطر این جرم و جرمهای دیگر، اعدام شد] در اینباره به رضاخان گزارش داد. رضاخان دستور داد سربازان به صحن حرم وارد شوند و مردم را تهدید کنند و اگر مردم خارج نشدند، تیراندازی کنند... رضاخان برای تشدید کار، سرتیپ البرز را به مشهد فرستاد، به دستور مطبوعی و البرز، واحدهای لشگر مشهد وارد صحن شده و مردم را به گلوله بستند.»
زندهبهگور کردن مجروحان!
روایت نظامیان حاضر در واقعه
شاید به جرأت بتوان گفت اغلب سربازانی که در واقعه گوهرشاد نقش داشتند، با انگیزه و میل باطنی خود به جنگ با دین نرفته بودند و اکثر آنها به اجبار، یا از ترس یا به طمع منصب، گوش به فرمان رضاخان شده بودند. یکی از سربازان حاضر در آن واقعه میگوید: «بعد از آمادهباش کامل رضاخان به ارتش، همه ما را که سربازان ارتش بودیم مجبور کردند تا دو برابر قبل، خود را آماده درگیری کنیم. پس از رسیدن گزارش تحصن در مسجد گوهرشاد به ما گفته شد امروز باید رحم و عطوفت را کنار بگذارید و همه را به سزای عملشان برسانیم... هنوز نمیدانستیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. همه ما را به سمت حرم بردند. با دیدن حرم امام رضا(ع) و نزدیک شدن به بارگاه منور متوجه شدیم که درگیری در حرم اتفاق میافتد و میدانستیم این عمل موجب حرمتشکنی امام رضا(ع) است. به همین منظور من و چند تن دیگر از سربازان بهصورت پنهانی از گروه جدا شدیم و خودمان را به جمع مردم رساندیم. وقتی داخل مسجد رفتم همه جا را خون فرا گرفته بود؛ چادر زنها، تکهپاره، لباسها و کفش و کلاهها بود که در مسجد ریخته شده بود. روی در چوبی مسجد از بس جنازه ریخته بودند که روی آن خون میغلتید. مردهها را با کمپرسی در یک گودال ریختند. در بین آنها کسانی بودند که هنوز نفس میکشیدند، اما حق نفس کشیدن از آنها نیز گرفته شد. با گذشت سالها هنوز داغ و حسرت این واقعه و اینکه نتوانستیم برای نجات جان مردم کاری انجام بدهیم بر دل ما باقی مانده است.» یکی دیگر از نظامیان نیز نقل کرده است: «دستور داده بودند وقتی هوا روشن شد نبایستی در مسجد و صحنین، آثاری از مجروحین و مقتولین باقی بماند، لذا پاسبانها و مأمورین مریضخانه شاهرضا، بدون رسیدگی و توجه به اینکه آیا این مجروحین مرده یا فقط غش نمودهاند، همه را به کامیون ریخته و به قبرستان بردند.»
دفن دستهجمعی مردم در گودال!
روایت وزیرمختار آمریکا
ویلیام اچ. هورنیبروک در یادداشت دیگری آورده است که انگلیسیها در ابتدا سعی داشتند این تراژدی را کوچک جلوه دهند. درست همانگونه که مرگ سردار اسعد و دیگران را در زندان به علل طبیعی نسبت داده بودند. حالا هم سعی داشتند تعداد تلفات را بسیار کم جلوه دهند. آنها در ابتدا تعداد کشتهها را 25و مجروحان را 60نفر عنوان کردند. سپس تجدیدنظر کردند و تعداد کشتههای قیام مسجد گوهرشاد را بین چهارصد تا پانصد نفر تخمین زدند. او در بخشی دیگر از یادداشتهایش نوشته: «مقامات نظامی 128کشته را در گودالهایی دفن کردهاند. شمار مجروحین هم از دویست یا سیصد نفر کمتر نیست. هماینک 504نفر در سربازخانه محبوس هستند که از این تعداد 200نفرشان مجروحاند. در زندانهای غیرنظامی نیز 311نفر محبوساند که از این تعداد 28نفرشان مجروح هستند. هر روز محبوسین سربازخانهها را در گروههای سی نفره به فلک میبندند. دو افسر و هجده سرباز هم کشته و چهارده نفر دیگر مجروح شدهاند. سیزده زائر افغان هم جان باختهاند. تعداد بازداشتشدگان از مرز هشتصد نفر میگذرد...»
نتوانستیم جلوی کشتار را بگیریم
روایت یکی از شاهدان
فردی به نام خداوردی نقل میکند: «من در صحن مسجد گوهرشاد بودم. ساعت از ۱۲ نیمه شب گذشته بود؛ صدای پا کوبیدن سربازها از پشت در مسجد میآمد. بعد از حدود 10 دقیقه ناگهان همه درهای چوبی مسجد شکسته شد و سربازان مسلح وارد مسجد شدند. مسجد از مردم پر بود. سربازان روی پشت بام مسجد شلیک را شروع کردند و میدیدم که مردم چه زن، چه مرد، حتی بچهها هم از تیر مستقیم نیروهای شاهنشاهی در امان نبودند، تا جایی که امکان داشت زنان و بچهها را از تیررس گلولهها به کنار میکشیدیم، اما باز هم نمیتوانستیم مانع کشتار مردم شویم. نزدیک اذان صبح جمعه بود، جنازهها روی هم انباشته شده بودند و به زحمت میشد روی زمین قدم گذاشت و پا روی جنازهها نگذاشت. به هر طرف که نگاه میکردی خون بود.»
شعری در باره شهدای مسجد گوهرشاد
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشه مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیندازید تیر، اما به ایوان نه
یکی فریاد سر میداد بر پیکر سری دارم که آن را میسپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کمکم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آنها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی این بار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفتهایم «آری» به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه»
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمینِ کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
محمد حسن ملیکان