خاطرات الرجال
 

 

اسدالله علم، وزیر دربار و از نزدیکترین چهره‌ها به محمدرضا شاه، تنها رجل سیاسی دوران پهلوی دوم است که خاطرات خود از ١٠ سال همنشینی نزدیک با شخص شاه و خاندان پهلوی را مکتوب کرده است. این تقریرات در ٧ جلد تحت عنوان «یادداشت‌های علم» به چاپ رسیده‌اند و ما در این ستون به تناوب این یادداشت‌ها را مرور می‌کنیم.
شاه و دردسر بحرین
به کارهای جاری رسیدم، بعد شرفیاب شدم. شرفیابی طولانی شد. راجع به زمین‌های کارمندان مجدداً عرض کردم، رد شد. بسیار ناراحت‌تر شدم تا جایی که مدتی به جر و بحث گذشت. عرض کردم فرض کنید من اشتباه کرده‌ام و به چند نفری اشتباه زمین داده‌ام. اولاً برای دیگران هم زمین گرفته‌ام و دیگر شکایتی نخواهد بود. ثانیاً شما باید وزیر دربار خودتان را تقویت فرمایید که کارم پیش برود. فرمودند: «خیر، چه دلیل دارد من کار اشتباه تو را صحه بگذارم؟» عرض کردم به همان دلیل که من هم خیلی اوامرتان را به علت آن که به شما علاقه‌مندم اجرا می‌کنم. مفهوم دیگر این عرض من جسارت‌آمیز بود، یعنی این که اشتباه است و من اجرا می‌کنم. بعد شعر سعدی را عرض کردم که قدری از این جسارت من بکاهد و آن این است که: رئيس قافله را هم تغافلی باید/که بی‌نصیب نمانند قاطعان طریق. مفید واقع نشد. عرایض دیگرم را با نهایت ناراحتی ولی خونسردی عرض کردم... بعد فرمودند: «انگلیسی‌ها مثل این که انتظار دارند ما بحرین را به رسمیت بشناسیم و بعد در فدراسیون امتیازاتی به ما بدهند ولی من چنین کاری نمی‌کنم.» عرض کردم حق دارید، ملت ایران و روحیه ملت ایران از هر چیزی برای اعلیحضرت مهم‌تر است. گو این که بحرین برای ما واقعاً دردسر است.47.3.9

تعجب از زن‌های چادری
امروز بعد از صحبت درباره کارهای جاری، فرمودند: «پریروز که به جنوب شهر به محل فروشگاه‌های زنجیره‌ای رفته بودم هزاران زن چادر به سر [...] دیدم.» عرض کردم نفوذ آخوند [...] که بدان اشاره می‌شود همین است. پریروز در خانه ما عروسی بود، داخل مهمان‌های نوکرها چند تا خانم مقنعه به سر دیدم، به شوخی از یکی پرسیدم آیا رقص شکم این رقاصه را جلوی مردها تصویب می‌کند؟ چیزی نگفت و خجالت کشید. اعلیحضرت یقین بدانند که انگشت خارجی در این کار و هزار کار دیگر هست، باید فوق العاده مواظب بود... مطلب خیلی طبیعی است. در زمان جنگ دوم جهانی جاسوس‌های آن‌ها آن هم در دستگاه اعلیحضرت رضا شاه کبیر گلوله‌های توپ را عوضی برای توپ‌ها فرستادند و چرچیل در خاطرات خود می‌نویسد که از وجود ۱۲ تانک ایرانی در آبادان نگران بودم که مبادا تأسیسات نفت از دست ما برود...56.3.8

گسیل جاسوس به لبنان
صبح شرفیاب شدم. عرض کردم سفیر انگلیس نیامده است که اوامر شاهانه را ابلاغ کنم، برای شنبه و یکشنبه به حدود خراسان برای گردش رفته است. اسامی دو نفر افسری که باید به لبنان بفرستیم تا ایرانی‌هایی را که در کمپ فلسطینی‌ها تعلیم می‌گیرند، محرمانه بشناسند، عرض کردم. تصویب فرمودند.52.3.6


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/247940/خاطرات-الرجال