| حامد داراب |
همه تحصیلکردگان غرب
در روزگاری که اولین فرستادگان ایرانی به اروپا، همچون میرزا ملکمخان و عبدالرحیم طالبوف؛ به ایران بازگشته و ضمن حمایت از ساختار دولت، (به بهانه آنکه تحصیل و کسب علم خود را مدیون طرح توسعه علمی عباسمیرزا، فرزند فتحعلیشاه قاجار بودند) به اندیشیدن برای ایجاد نوعی رویکردهای منورالفکرانه برای همسو شدن با روشنفکری اجتماعی و شهری غرب، مشغول بودند و درست زمانی که یکی دیگر از اندیشمندان منورالفکر بزرگ ایران، میرزا فتحعلی آخوندزاده، که در گرجستان زندگی میکرد، کتاب تحسین شدهاش، که در دوران قاجار از آن بهعنوان کتاب ضاله یاد شد و مجوز چاپ نیافت، «مکتوبات کمالالدوله به جمالالدوله» را منتشر کرده بود، تا اولین بیانیه رسمی علیه سنت در ایران را ثبت کرده باشد. در دورهای که میرزا آقاخان کرمانی مقیم استانبول، برای روزنامههای شالودهشکن روزگار خودش در ایران، همچون «اختر» مقالاتی درباره رنسانس ایرانی مینوشت و بعدها نیز کتابی با عنوان «سه مکتوب» را به نگارش درآورد که اگرچه از روشهای اندیشه آخوندزاده سود میجست اما صریحتر و تندتر به نقد و ستایش فرهنگ باستانی ایرانی میپرداخت؛ منورالفکران غیرایرانی پارسی زبانی همچون اقبال لاهوری، که خود نیز تحصیلکرده غرب بودند، در اندیشه به ثمر رساندن نوعی از روشنفکری غربی با سنت اسلامی، سعی میکردند تا از اسلام و مذهب؛ تعریفی بهروز و همسو با گرایشهای انتلکتوئلی معاصر خود دهند.
وارثان اقبال و نواندیشی دینی
اگر چه دهههای 1250 تا 1270 خورشیدی، به دلیل نبودن رسانههایی همهگیر باعث نشدند تا نخستین گروه روشنفکری ایران، همچون آخوندوف، طالبوف، آقاخان کرمانی و سپس جهانگیرخان صوراسرافیل و علیاکبر دهخدا، که بیشتر مسأله ایجاد نوعی سنت باستانی ایرانی با شهروندگرایی غربی را در نظر داشتند؛ با نواندیشانی همچون اقبال لاهوری، دچار تقابل و گفتمان انتقادی رودررو و قابل توجهی شوند؛ اما سالها بعد، پس از موفقیت نیمه چشمگیر روشنفکران اجتماعی و سیاسی ایران در انقلاب مشروطه و سپس ایجاد جریان دوم روشنفکری ایران، در دوران پهلوی اول که با تمرکز حکومت بر الگوبرداری مستقیم از غرب، فاز تازهای در رویکرد روشنفکری ایجاد کرد که میتوان از آن به عنوان «روشنفکری بنیادگرا» نام برد . گفتمان اقبال لاهوری که محمدعلی جناح، سالها قبل توانسته بود با توسل به آن کشوری همچون پاکستان را پایهگذاری کند، بیشتر مورد توجه اهالی مسلمان با اندیشه و فکر ایران قرار میگرفت. تا آنجا که امروزه میتوان ریشههای اندیشه روشنفکران دینی همچون علی شریعتی، جلال آلاحمد و محمد مجتهد شبستری در ایران و روشنفکرانی چون فضلالرحمان ملک با اندیشههای هرمنوتیک اسلامی و شیخ محمد عبدُه با اصلاحگرایی اسلامی را در سیر اندیشههای اسلامی – نوفکری استعمارستیزانی همچون اقبال لاهوری پی گرفت؛ اگر چه حتی به بهانه پویشهای فکری او همچون نظریه «خاتمیت» که هنوز نیز محور گفتمان روشنفکران دینی امروز است، نمیتوان اقبال را بهعنوان بنیانگذار چنین جریانی به حساب آورد یا تاریخ تطور «روشنفکری دینی» را (نه به آن مفهوم که امروزه از آن سراغ داریم) از اقبال لاهوری به اینسو، محدود کرد اما به هر روی بررسی، تحقیق و چند و چون در آثار و آرای اقبال لاهوری، وجه اساسی نیل و شناخت آن چیزی است که امروزه از آن به عنوان «گفتمان روشنفکری دینی» یاد میکنند.
تفکر سیاسی و بازسازی اندیشه دینی
اقبال لاهوری از معدود شاعران، فیلسوفان، سیاستمداران و متفکران غیرایرانی بود که در حوزه سیاست همچون ماهاتما گاندی و در گستره شعر و ادبیات همچون بیدل دهلوی، در فضای سیاسی، اندیشگی و فرهنگی ایران تأثیر گذاشت. آوازه اندیشگی او اما، همانگونه که اشاره شد، در جنبش روشنفکری – اسلامی، نهتنها به ایران، بلکه در اغلب کشورهای مسلمان نیز تاثیرگذار و تاریخساز بوده است. نظریههای او بر پایه اندیشههایی همچون جداسازی ساختار فلسفه غرب و یونان باستان از ساختار فلسفی قرآن، نظریه خاتمیت، ارایه فهمی تجربی از اثباتگرایی و تأکید بر پیشگامی مسلمانان در روشهای تجربی، با تمرکز بر آثار بن موسی خوارزمی و ابوریحان بیرونی. هنوز در روشهای تکوینی تحلیلی متفکران اسلامی بهخصوص نواندیشان دینی، جایگاهی دارد. با این همه «اندیشه سیاسی» محور تمامی تفکرات اقبال لاهوری است. او حتی به مضامین فلسفی و ادبی با هدف ترسیم نوعی اندیشه سیاسی، پرداخته است؛ تا آنجا که غلامرضا ستوده استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران مینویسد: «اقبال هر چه سروده و گفته است سیاست بوده؛ در واقع، سیاست اقبال تمام تفکر و شعر اوست یا درستتر بگویم تفکر و ادب اقبال، تفکر و ادب سیاست است» (1365: ص 339)
بررسی تحقیقی میل به تفکر سیاسی در اقبال لاهوری نشان میدهد که او چنین رویکردهایی را به واسطه تحصیلاتش در غرب در روزگار استعمار و استثمار جهان سوم، که خود زاده آنجا بوده است کسب کرده؛ به عبارتی بهتر شکلگیری نگرش اقبال لاهوری به غرب است که نگرش او به هویت اسلامی در تلاقی با هویت نواندیشانه که بعدها در ساختار مدرنیته ظاهر شد را تشکیل میدهد. او همچون فیلسوفان و جمعیت انتلکتوئل غرب، به دغدغههای اجتماعی و فکری توجه خاص دارد و با همین رویکرد، احیا و بازسازی اندیشه دینی را مطابق با شرایط زمانی و مکانی متجدد تبلیغ و تهییج میکند. شاید به همین خاطر است که باید از او بهعنوان اولین اندیشمند فارسیگوی که به هویت شرقی و هویت انسانی نیز نظر داشته، یاد کرد. اندیشمندی که جهانشمولی فکرش، او را از اندیشمندان تحصیلکرده ایرانی همروزگار خودش تمیز میداد.
در واقع آنچه اقبال را از اندیشمندان هم روزگارش نه بهتر و پیشگامتر بلکه از حیث نوع نگرش اندیشه انتقادی و تحلیلی مجزا میکرد، این بود که همزمان با مکاشفه در کاستیهای جهان غرب به جهان شرق میپرداخت و نظریات خود را نه بهعنوان فیلسوف و اندیشمندی بومی که در جایگاه یک اندیشمند جهانی برای شرق و غرب ارایه میداد. او در یک سخنرانی که بعدها در کتاب «احیای فکر دینی در اسلام (تجدید بنای اندیشه دینی در اسلام)» که در هیأت کتابی منتشر شد. (این کتاب مجموعهای از هفت سخنرانی اوست) میگوید: «بیدینی عشق را در غرب کشته است و در شرق، عقل از سردرگمی به بردگی افتاده» همین تأکید او بر گرفتار آمدن غربیان بر «عقل محض» و گرفتاری شرقیان بر اشراق و شهود است که اندیشه «ترکیب عقل و شهود» یا به عبارتی «عقل و عشق» را بهعنوان راهکار رهاییبخش انسان روزگار خودش معرفی میکند. از همین رویکرد است که لاهوری تاثیرپذیری از فرهنگ و تمدن غرب را نامعقول نمیداند. و معتقد است استفاده از اندیشه آنان میتواند در کنار شهود، به پیشرفت اجتماعی و اندیشگی منجر شود. طرفه آنکه لاهوری در بخشی از سرفصلهای تفکر خود حتی، غرب همروزگار خود را، نمونه بارورشدن اندیشه و معرفت کلاسیک شرقی میداند.
ادبیات و اتحاد اسلامی
گرایش و علاقه لاهوری به ادبیات فارسی را میتوان از 9000 بیت اشعارش که بیش از 7000 بیت آن به زبان پارسی است، تشخیص داد. در اغلب اشعار او تأثیر شدید از مولانا جلالالدین رومی، به چشم میآید. مولانا در بیشتر شعرهای اقبال بهعنوان شخصیتی راهنما و یک دانای کل، با رویکردی انتقادی نسبت به برداشتهای راوی اول شخص – لاهوری - حضور دارد. مولانا برای اقبال، در آثار منظومش، جایگاهی همچون شمس تبریزی را دارد، جایگاهی که اگرچه باید مولفههای شهودی اندیشه اقبال را نمایان سازد اما، گویی همانگونه که گفته شد او هرگز اجازه نمیدهد که این شهود شاید اشراقی، بدون وام گرفتن از اندیشه و خردی که در غرب آموخته و تجربه کرده است، نمایان شود. با همه اینها نکته برجسته دیگر در شعر اقبال، تلمیحات و استفاده چشمگیر او از مضامین اسلامی و احادیث نبوی است. مجموعه بلند و پرآوازه «جاویدنامه» از آثار مثالزدنی لاهوری در حوزه نظم فارسی است. با این همه یکی از نکتههایی که درخصوص رویکرد اقبال به زبان فارسی وجود دارد این است که او در روزگاری با این زبان شعر مینوشت که فارسی، در شبهجزیره هند و لاهور از رسمیت افتاده و زبان انگلیسی جای آن را گرفته بود. جمعه گل نظیر، از اندیشمندان ادبی معاصر پنجاب، در کتاب «اقبال لاهوری و شرقشناسی» خود مینویسد: «دلیل عمده استقبال اقبال به زبان فارسی و مولانای رومی، تنها این است که از نظر انحطاط ملتهای اسلامی دوره اقبال بسیار نزدیک و شبیه به دوران مولوی در قرن 7 هجری بود و او نجات اسلام را در شیوه اتحاد جهان اسلام آن هم مرکزیت ایران میدانست.»
لاهوری را همچنین میتوان از آغازگران نظریه اتحاد جوامع اسلامی دانست. او در آثار منظوم و منثور خود بارها از چنین اتحادی نام میبرد. در فصل ششم کتاب «احیای فکر دینی در اسلام (تجدید بنای اندیشه دینی در اسلام)» با عنوان «اصل حرکت در ساختار اسلام» میگوید: «همه مسلمانان در عین وفادار بودن به میهن خویش، نسبت به مسلمانان سراسر جهان عواطف برادرانه داشته باشند و همه مسلمین در جستوجوی یک هدف باشند» (نقل به مضمون).
چنین گفت اقبال
به هر روی همانگونه که اشاره شد، لزوم بررسی و چندوچون در آرای اقبال، هنوز احساس میشود. مباحث تحقیقی او نظیر «دانش و تجربه دینی»، «آزمون فلسفی جهت رازگشایی از تجربه دینی»، «تصور خدا و معنای نیایش»، «خودانسانی: آزادی و جاودانگیاش» هنوز جای مباحث زیادی دارد.
با این همه انتشار کتابی با عنوان «چنین گفت اقبال» اثر «دکتر قاسم صافی» که به همت انتشارات دانشگاه تهران به پیشخوان کتابفروشیها آمده، بیشتر از هر چیز کتاب معروف «چنین گفت زرتشت» فردریک نیچه را به یاد میآورد و سپس جدال کهنه اینکه آیا اقبال لاهوری مفهوم «ابر انسان» و «ابر مرد» نیچه را با همان دریافتی در آثار خود به کار برده که نیچه در نظر داشته؟ کتاب که «در اندیشهها و آموزههای اقبال» به مناسبت زادروز 136سالگی لاهوری نوشته شده خلاصهای توصیفی – تحقیقی است از «سیما و زندگی معنوی»، «علم و سیاست»، «آرمان و آرا»، «فلسفه اجتماعی» و نظریات «تعلیمی، تربیتی، سیاسی» اقبال لاهوری. میتوان گفت کتابی جامع و پاکیزه که دریافتی مقدماتی برای تحقیقی جامع را به ما از اقبال میدهد. کتاب، بیشتر شعرهایی از اقبال را برای ارجاع به یک نظریه فلسفی اندیشگی او بهعنوان شاهد آورده و همچنین فهرست دقیقی از تالیفات اقبال لاهوری را جمعآوری کردهاست. همچنین در بخش «نظریه خودی» که تمرکز خود را بر یکی از اساسیترین نظریات فلسفی اقبال یعنی «اسرار خودی و رموز بیخودی» است، گذاشته را میتوان، برجستهترین بخش کتاب دانست که توصیف دقیق دکتر صافی از دریافتهای اقبال درباره مفاهیمی چون انسان، گسترش، وجود، حقیقت و ... اندیشه انسانی اقبال را راحتیابتر کرده است.