|طرح نو| فروغ فکری| فارغ از نسبتهای آماری و آنچه در کلام میآید، چندشغله بودن بیشک ازجمله مشکلاتی است که نهتنها بخشهای گوناگون اقتصاد یک کشور را درگیر خود میسازد، بلکه در لایههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی نیز اثرات مخربی برجا مینهد. چه آن را محصول مشکلات اقتصادی یا توقعات شخصی افراد بدانیم و چه آن را محصول ساختار نادرست حاکم بر کشور؛ این مشکل به گفته عالیه شکربیگی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، در 2دهه اخیر در کشور ما بیش از پیش رخ داده و به دلایل گوناگونی خود را عیان کرده و از سویی به فرهنگی بدل شده است که باید برای رها شدن از تبعات منفی آن هرچه زودتر برنامهریزیهای طولانی مدتی را سامان داد. گفتوگوی ما در این خصوص با وی در پی میآید.
در بررسی معضلی چون چندشغله بودن، بیش از همه بر مسائل اقتصادی تأکید میشود. اما ریشههای روانی و جامعهشناختی این امر را در چه میتوان جست؟
بهطور کلی هر پدیدهای که در جامعه رخ میدهد دارای ریشههای گوناگونی است و از ابعاد مختلف امکان تحلیل آن وجود دارد. این امر درخصوص مشکلی چون چندشغله بودن نیز قابل بررسی است. هرچند ریشههای اصلی آن را بتوان در مسائل اقتصادی جست، اما درنهایت این امر در جامعه ما به فرهنگ بدل شده و از این حیث وارد مباحث اجتماعی میشود. اما پیش از آنکه بخواهیم ریشههای گوناگون آن را مورد رصد قرار دهیم، در ابتدا باید بهگونههای مختلف آن بپردازیم. در این راستا میتوان 3 گروه را بازشناخت که در دستهبندی چند شغلهها قرار میگیرند. دسته نخست کسانی هستند که من آنان را تحتعنوان چندکارههای سیاسی مینامم. افرادی که در ساختار قدرت حضور دارند و با توجه به روابطی که قدرت برایشان ایجاد کرده است، دارای مشاغل متعدد هستند که گاهی با بررسی آنها احساس میکنیم که قحط الرجال است و این افراد خود را با توجه به ساختار قدرتی که در آن قرار دارند، به مشاغل گوناگون تحمیل کردهاند. گروه دیگر اما گروهی هستند که با توجه به دغدغههای اقتصادی به داشتن دو شغل تن دادهاند و در این گروه نیز افراد مختلفی اعم از کارمندان، کارگران و معلمان و حتی استادان دانشگاه و بسیاری دیگر قرار دارند. در این میان اما گروه سومی نیز وجود دارد که این افراد را تحت عنوان گروه نوظهوران بیغم مینامم. افرادی که درحقیقت دغدغه مالی ندارند و تنها برای کسب درآمد بیشتر به سمت شغلهای دیگر میروند. برای مثال کارخانهداری که در کار خرید و فروش خودرو نیز هست و... این موارد هرکدام ریشههای جامعهشناختی خاص خود را دارند و حتی میتوان برای آن ریشههای روانی نیز در درون یک فرد تعریف کرد که در کنار مباحث اقتصادی اثربخشی گستردهای برای ورود افراد به مشاغل دوم و سوم دارند.
اما نسبت این امر در کشورهای دیگر چگونه تعریف شده است و آیا سایر کشورها نیز با چنین مشکلی مواجه هستند؟
آنچه درخصوص این مشکل بیش از همه اثرگذار است، نبود تعریف مناسب از قانون کار و یک جامعه قانونمند است. چرا که فرهنگ کار براساس قانون کار به صورت ارزش و هنجار درمیآید. این امر در بسیاری از کشورها (بهخصوص کشورهای توسعهیافته) دارای تعریف مشخص و کاملی است اما متاسفانه در جامعه ما قانون کار به صورت فرهنگ و وجدان درنیامده است و بر همین اساس نیز این امر در کشور ما مشهود است اما در سایر کشورهای جهان با چنین معضلی مواجه نیستیم. برای مثال افراد در این کشورها از 8 ساعت کار روزانه، 5 ساعت کار مفید دارند اما در ایران اینطور نیست و در حقیقت این مشکل نیز به نبود انگیزه در افراد بازمیگردد. چرا که فرد در آنجا دارای امنیت روانی و شغلی است و درنتیجه همان ساعاتی را که کار میکند برای کسب درآمدش کافی است. اما در کشوری چون ایران افراد به دلیل نداشت امنیت روحی و مالی، انگیزههای خود را از دست میدهند و در نتیجه به کارهای دیگر میپردازند و برای خود شغل دوم و سوم نیز تعریف میکنند.
چنانچه بخواهیم این مورد را در بازهای تاریخی مورد بررسی قرار دهیم، این امر از چه زمانی در جامعه گسترش یافته است؟
معضل چندشغله بودن، در 2 دهه اخیر بیش از گذشته دیده میشود و در 2 دهه اخیر بیش از گذشته شاهد افرادی بودهایم که 2 یا چند شغل داشتهاند. در دهه نخست پس انقلاب، آنطور که باید و شاید، به دلیل تبعاتی که انقلاب و جنگ برای کشور به همراه داشت، شاهد این امر نبودیم اما پس از آن با افزایش نیروی کاری که نتوانست جایگاه خود را بازیابد، این مورد بسیار به نظر آمد و در حقیقت در این دوره بهعنوان یک واقعیت اجتماعی نمود یافت.
بنابراین براساس گفته شما ما در دو دهه گذشته همواره با این مشکل مواجه بودهایم. مرکز آمار نیز براساس آخرین آماری که در این راستا ارایه داده است (بازه مورد بررسی سال 84 تا پایان سال 92) در حدود نیمی از مردان را چند شغله اعلام کرده که در حقیقت بیش از 49 ساعت کار میکنند...
متاسفانه چندشغله بودن در این سالها تبدیل به یک فرهنگ شده و باید روی این بحث، از منظر فرهنگی متمرکز شویم. چرا که رفتار انسان حاصل نگرش و بینش اوست و این نگرش است که درنهایت به رفتار تبدیل میشود. به این ترتیب باید روی تغییر این فرهنگ تمرکز کنیم. درحال حاضر ارزشهای مادیگرایانه بر فرهنگ کار نیز سیطره یافته و گسترش این فرهنگ مادیگرایانه در بخشی از ابعاد جامعه نیز بر این مشکل تأثیر بسزایی داشته است و در حقیقت در بخشی میتوان فرهنگ مصرفگرایی را نیز پایهگذار چندشغله شدن افراد دانست. البته این امر در کنار نیازهای مادی گروهی از افراد جامعه، مزید بر علت است تا چند شغلهشدن به معضلی برای جامعه بدل شود. بر این اساس شاید بتوان در کنار مشکلات اقتصادی که در این مدت افزایش یافته است، گسترش نگاه مادیگرایانه را نیز در این امر دخیل دانست و بر این اساس هم شاید بتوان به راحتی چنین آماری را پذیرفت و درحقیقت به وضوح نیز مشاهده کرد که بسیاری از مردان به دلایل گوناگون که البته شاید اغلب آنها اقتصادی است؛ تن به مشاغل دوم و حتی سوم دادهاند...
در این آمار همچنین نیممیلیون نفر زن چندشغله نیز وجود دارند، وجود زنان چند شغله را بر چه اساسی میتوان توجیه کرد؟
جامعه ما با تغییرات گستردهای طی سالیان متمادی روبهرو شده است. این تغییرات عاملی شد که بسیاری از زنان به حوزه کاری وارد شوند و برای خود شغل داشته باشند. از سویی بسیاری از آنها زندگی مستقلی برای خود ایجاد کردهاند و به همین دلیل نیز در پی کسب درآمد بیشتر برآمدهاند. از سوی دیگر اما زنان سرپرست خانوار نیز قرار دارند که این زنان نیازمند درآمد بیشتری برای اداره زندگی خود و فرزندانشان هستند و به همین دلیل نیز به داشتن چند شغل تن میدهند. اما درخصوص آمار ارایه شده آنچه مهم است این است که باید دید این افراد چه مشاغلی و در چه سطحی را دارا هستند و بر این اساس بتوان قضاوت بهتری درخصوص مشاغل دوم و سوم زنان داشت. اما درواقع آنچه این آمار نشان میدهد و در حقیقت باید بر آن تأکید کنیم، حضور گسترده زنان و فعالیت آنها در مشاغل گوناگون و هم قدم شدن آن با مردان در این زمینه است.
اما درنهایت تبعات این چندشغله بودن برای فرد و جامعه چیست؟
نخستین اثر چندشغله بودن، در حوزه فردی صورت میگیرد. به این ترتیب امنیت و سلامت روانی فرد چندشغله با خطر مواجه میشود. این امر شاید خود را در کوتاه مدت نشان ندهد اما در طولانی مدت تاثیرات منفی این امر بر روان فرد به وضوح قابل مشاهده است. هرچند بسیار کار میکند اما آرامش و امنیت و رفاه فرهنگی- اجتماعیاش سلب میشود. پیامد دیگر این امر در انحصارطلبی است که تعدادی از افراد و در برخی از مشاغل ایجاد میکنند و این امر البته بیشتر در طبقه بالا رخ میدهد اما درنهایت عاملی میشود که افراد دیگر جامعه، انگیزه خود را از دست دهند. البته درخصوص داشتن چند شغل این مورد را نباید نادیده گرفت که نفس انسان سیری ناپذیر است اما افراد حال فعلی خود را برای سالهای آینده زندگیشان خراب میکنند و امنیت و آرامش خود را به مخاطره میاندازند. این امر در مباحث مربوط به جامعهشناسی شغل نیز مورد بررسی قرار گرفته است. از سویی نمیتوان برای این مشکل صرفا ساختار یا افراد را مقصر دانست. بلکه هر دو در کنار یکدیگر عامل ایجاد چنین معضلی شدهاند و البته این مشکل هم یک شبه نمیتواند حل شود. بلکه نیازمند راهحلهای طولانی مدت است. ما باید به جایی برسیم که در آن فرهنگ و قانون کار در یک سطح تعریف شوند و افراد تنها در چنین فضایی است که امکان زیست اخلاقی و سالم برایشان فراهم خواهد شد. چرا که درحال حاضر چند شغله بودن مشکلی است که نهتنها 20درصد طبقه پایین، بلکه 60درصد طبقه متوسط و 20درصد طبقه بالا نیز با آن درگیرند و به همین دلیل نیز از هماکنون باید برنامهریزیهایی حداقل 10 ساله برای تغییر در این شرایط صورت گیرد چرا که بر این امر حتی در مباحث دینی ما نیز تأکید شده است. چنانچه اسلام بر 8 ساعت کار، 8 ساعت استراحت و 8 ساعت خواب در طول شبانهروز تأکید دارد که متاسفانه درحال حاضر این امر در زندگی بسیاری از افراد رعایت نمیشود.