نقطه آغازین چالش آب سرد
 

 

نانسی فریتز فعال مدنی

وقتی مچ‌دست پیت 27 ساله در یک بازی بیسبال آسیب می‌بیند، با تشخیص غیرمنتظره‌ای روبه‌رو شد: استخوانی نشکسته بود، ALS داشت که با نام دیگر «لو گریک» شناخته می‌شود، ALS باعث فلج شدن و مرگ می‌شود و علاج ندارد. پیت آن را فرصتی یافت برای ایجاد آگاهی درباره این بیماری. در صبحتی جسورانه، مادر او، نانسی فریتز داستان چگونگی ایجاد چالش سطل یخ ALS و لذت بردن از دیدن همه ویدیوها، از بیل گیتس گرفته تا جاستین تیمبرلیک را می‌گوید. اگر شما چالش را قبول کردید، لطفا قدم بعدی را بردارید. آیا می‌دانید تا به امروز انجمن ALS، ۱۲۵‌میلیون دلار پول جمع کرده؟
این من رو به تابستان‌ سال ۲۰۱۱ می‌بره. خانواده‌ام، فرزندانم همه بزرگ شده بودند. بچه‌ها از پیش ما رفته بودند و زندگی خودشون رو تشکیل داده بودند، تصمیم گرفتیم به یک سفر خانوادگی بریم. دخترم جن و دامادم از نیویورک آمدند. فرزند کوچکم اندرو، از خانه خود از چارلزتون اومد اونجا و پسرم پیت که قبلا در تیم بیسبال دانشگاه بوستون بازی می‌کرد و به صورت حرفه‌ای در اروپا بیسبال بازی کرده بود، حالا به خانه آمده و بیمه گروهی می‌فروخت، به ما ملحق شد. یک شب، پیت نگاهم کرد و گفت، «میدونی مامان، مطمئن نیستم که علاقه‌ای به فروختن بیمه گروهی داشته باشم.» گفت: «حس می‌کنم از تمام پتانسیل خودم استفاده نمی‌کنم. احساس نمی‌کنم که این ماموریت من در زندگی باشه.» او گفت: «میدونی، راستی مامان، من باید زود از تعطیلات برگردم چون تیمم در لیگ بین شهرها به مرحله حذفی رفته و باید به بوستون برگردم چون نمی‌خوام تیم رو ناامید کنم. من آن‌قدر عاشق کارم نیستم که عاشق بیسبال هستم».
پس پیت رفت و مسافرت خانوادگی رو ترک کرد- قلب یک مادر رو شکست - و او رفت و ما هم 4 روز بعد به دنبال او رفتیم تا بازی حذفی بعدی رو ببینیم. ما در بازی حذفی هستیم و پیت در نقطه دریافت، یک توپ با سرعت زیاد به سمت او میاد، به مچ دست او برخورد می‌کنه. آه، پیت. مچش کاملا شل شد، اینجوری و برای 6ماه آینده پیت به خانه خودش در ساووتی برگشت و کاری که عاشقش نبود رو انجام می‌داد،  به دکتر مراجعه می‌کرد تا ببینه مشکل مچ دستش چی بود که هرگز به حالت اول برنگشت. 6ماه بعد در ماه مارس او به من و همسرم زنگ زد و گفت: «اوه، مامان، بابا، یک دکتری هست که مشکل مچ رو تشخیص داده، شما می‌خواهید با من به   ملاقات دکتر بریم؟» من گفتم: «حتما، ما میایم اونجا.» اون صبح، من با پیت و جان بیدار شدیم، لباس پوشیدیم، سوار خودرو شدیم - سه تا خودرو جدا- چون بعد از قرار ملاقات دکتر که فهمیدیم چه اتفاقی برای مچ او افتاده بود، به سر کار می‌رفتیم. به مطب دکتر اعصاب رفتیم، نشستیم، 4 دکتر وارد شدند، پزشک سرپرست نشست و گفت، «خب، پیت، ما به تمام آزمایش‌ها نگاه کردیم، باید بگم که مچت رگ به رگ نشده، نشکسته، هیچ آسیبی به رگ‌های مچ وارد نشده، هیچ عفونتی در کار نیست، بیماری «لایم» هم نیست. این حذف کردن عمدی داشت ادامه پیدا می‌کرد، من با خودم فکر می‌کردم، اون با این کار دنبال چیه؟ سپس او دست‌هایش را روی زانو‌هایش گذاشت، او درست به بچه ۲۷ساله من نگاه کرد و گفت، «نمیدونم چطور به یک پسر ۲۷ساله این رو بگم: پیت، تو بیماری ALS داری. ALS ؟» من یک دوست داشتم که پدر ۸۰ساله‌اش ALS داشت. من به همسرم نگاه کردم، او به من نگاه کرد، ما به دکتر نگاه کردیم و گفتیم، «ALS؟ خب، چه معالجه‌ای؟ انجام میدیم. چه کار باید کنیم؟ بگید انجام بدیم.» و او به ما نگاه کرد و گفت، «آقا و خانم فریتز، من متاسفم که این‌ رو میگم، هیچ معالجه‌ای وجود نداره، هیچ علاجی وجود نداره.» ما بدترین مجر‌م‌ها بودیم. ما حتی متوجه نمی‌شدیم که ۷۵‌سال از بیماری «لو گریک» گذشته و هیچ کاری برای پیشرفت در مقابل ALS انجام نشده بود...                                     ادامه دارد

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/24159/نقطه-آغازین-چالش-آب-سرد-