خلبان بالگردی با بالاترین رکورد پرواز جنگی در جهان که پیشنهاد حقوق ماهیانه 3میلیارد تومان ضد انقلاب را رد کرد
 
یک سرباز ساده‌ام، مرا بزرگ نکنید!
 

 

 [شهروند]شهید علی‌اکبر قربان شیرودی در روز ۲۵ دی ۱۳۳۴ در روستای بالاشیرود استان مازندران به دنیا آمد. او خلبان بالگرد هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در سال‌های آغازین دفاع مقدس، رشادت و نبوغ فراوانی از خود نشان داد. رشادت‌های این شهید بزرگوار چنان بود که بعدها در مجموعه تلویزیونی «سیمرغ»، فرازهایی از زندگی‌اش به همراه یکی دیگر از خلبانان هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران یعنی احمد کشوری به تصویر درآمد. او سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود در هشتم اردیبهشت ۱۳۶۰ خورشیدی در منطقه «بازی دراز» به مقام رفیع شهادت نائل آمد. توصیف او از خودش در گفت‌وگو با یکی از خبرنگاران فوق‌العاده خواندنی است؛ زمانی که می‌گوید: «من علی‌اکبر شیرودی، فرزند دهقان‌زاده شهسواری هستم. من روستازاده افتخار می‌کنم که در خدمت شما هستم و اینقدر هم که از من تعریف می‌کنید، می‌ترسم خودم را گم کنم. من خواهش می‌کنم مرا بزرگ نکنید، من لیاقت این همه بزرگی را ندارم، من یک سرباز ساده اسلام هستم که هنوز نتوانسته‌ام خودم را در حد کمال قرار دهم، باید یک سرباز ساده باشیم تا روزی که به شهادت برسیم و در آن روز خداوند بزرگ‌ترین درجه افتخار را به ما عنایت فرماید. تا آن روز ما سرباز ساده‌ای هستیم و بهتر است که ما را بزرگ نفرمایید تا خودمان را گم نکنیم.» آنچه در ادامه می‌خوانید فرازهایی است از رشادت‌ها و زندگی شهید شیرودی به روایت خبرگزاری دفاع مقدس و سایت شهید آوینی.

 رکورد دنیا در پرواز بالگرد
روایت خبرگزاری دفاع مقدس
در حال حاضر اگر تعریف نباشد فکر می‌کنم بالاترین ساعت پرواز جنگ در دنیا را داشته‌ام. تا به حال 360 بار از خطر گلوله‌های دشمن جان سالم به در برده‌ام. تیر خورده‌ام که البته همه آنها قابل تعمیر بوده و هم‌اکنون قابل استفاده‌اند. در حال حاضر فکر می‌کنم بیش از 20هزار ماموریت انجام داده باشم و آنچه که مسلم است قدرت خداست که من تا به حال زنده‌ام و امیدوارم تا روزی که اسلام به پیروزی می‌رسد زنده بمانم. وقتی که پرواز می‌کنم حالتی دارد که یک نفر عاشق، به طرف معشوق خود می‌رود. هر آن فکر می‌کنم که به معشوق خودم نزدیک‌تر می‌شوم و وقتی در حال برگشتن هستم، هر چند که پروازم موفقیت‌آمیز بوده باشد، باز مقداری غمگین هستم، چون احساس می‌کنم هنوز آنطور که باید خالص نشده‌ام تا مورد قبول خدا قرار بگیرم.
 
لبخند در زمانی که خانه‌اش تخریب شد!
روایت یکی از همرزمان
 در مهرماه سال 59 یکی دو فروند میگ عراقی که بر فراز پایگاه هوانیروز کرمانشاه به قصد حمله ظاهر شده بودند، مورد هدف پدافند هوانیروز قرار گرفته و لاشه آن درست روی ساختمان محل زندگی شهید شیرودی سقوط کرده و ساختمان را ویران می‌کند. در آن زمان شیرودی، عازم به ماموریتی بود. به او گفتند سری به منزلت بزن ببین چه بلایی سرش آمده، ولی در کمال تعجب دیدند که با خنده و خونسردی کامل گفت: «ترجیح می‌دهم به منطقه بروم و رفت و کلید منزلش را فرستاد تا دوستانش بروند و اگر اثاثیه‌ای مانده است به جای دیگر ببرند. بچه‌های انجمن اسلامی رفتند و داوطلبانه اثاثیه منزل او را به خانه دیگری منتقل کردند و شیرودی پس از انجام چند پرواز برگشت و به منزل جدیدش سر زد.»
 
ماشین را با هلی‌کوپتر بلند کرد!
روایت سایت شهید آوینی
در یکی از عملیات‌هایی که در کردستان داشت، حین نبرد با دموکرات‌ها، شهید شیرودی پس از اتمام مهماتش می‌بیند که یک اتومبیل حامل دموکرات‌ها در حال فرار است؛ فورا هلی‌کوپتر را به پایین می‌راند و اتومبیل را با اسکیت‌های هلی‌کوپتر از زمین بلند کرده و به همراه سرنشینان با خود به پادگان می‌آورد؛ حرکتی که نه‌تنها سریع و برق‌آسا از سوی شهید شیرودی انجام شده بوده، بلکه خلاقیتی عجیب هم در دستگیری نیروهای ضد انقلاب بود.
 
تعقیب ضدانقلاب و حضور کودکی در منطقه عملیاتی
روایت سایت شهید آوینی
شهید چمران درباره رشادت‌های شهید شیرودی در غائله کردستان و پاوه می‌گوید: «هنگام هجوم به دشمن با هلی‌کوپتر به صورت مایل شیرجه می‌رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می‌گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می‌داد. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می‌کرد، بزرگ‌ترین ضربات را به آنها می‌زد. روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند، متوجه حضور بچه‌ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلی‌کوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد.»
 
ماجرای پس دادن درجه و مخالفت با بنی صدر
روایت خبرگزاری دفاع مقدس
با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رفت. وقتی شنید بنی‌صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود، از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند، گفت: «ما می‌مانیم و با همین دو هلی‌کوپتری که در اختیار داریم، مهمات دشمن را می‌کوبیم و مسئولیت تمرد را می‌پذیریم.» در طول ۱۲ ساعت پرواز بی‌نهایت حساس و خطرناک، این شهید به عنوان تنها موشک‌انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکارعمل این شهید نه‌تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری‌های مهم جهان منعکس شد. بنی‌صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقای درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته‌اش این بود که کارشکنی‌های بنی‌صدر و بی‌تفاوتی برخی از فرماندهان را به عرض امام(ره) برساند. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوان‌یار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقا یافت، اما طی نامه‌ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در ۹ مهر ۱۳۵۹ چنین نوشت: «اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه هستم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ‌ها شرکت نموده‌ام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته‌ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته‌ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده‌اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوان‌یار سومی که بوده‌ام، برگردانید.»
 
پیشنهاد ماهی 3میلیارد تومان ضد انقلاب را رد کرد
روایت محمدعلی صمدی از همر‌زمان
زمانی که طی یکی از عملیات، عوامل ضد انقلاب پی‌درپی آماج حملات دشمن‌شکن شهید شیرودی قرار می‌گیرد و نجات خود را تنها در گرو خاموشی آتش‌باری‌های هلی‌کوپتر علی‌اکبر می‌بینند، برای شخص او پیغامی می‌فرستند با این مضمون که ما دو راه در مقابل تو قرار می‌دهیم؛ یا به ما بپیوند و در خدمت ما بجنگ که در این صورت ماهیانه صد هزار تومان –در سال 59، معادل حدودی 3میلیارد تومان در زمان فعلی– به عنوان حقوق دریافت می‌کنی و یا به شهر خود برگرد و از حضور در جبهه‌ها خودداری کن که در آن صورت مبلغ سی‌هزار تومان (یک‌سوم آن پیشنهاد) از ما دریافت کن. راه سومی هم هست. در صورت نپذیرفتن این دو راه، سر بریده‌ات را برای خانواده‌ات می‌فرستیم.
 
دعا کن شهید شوم چون از جریانات سیاسی دلم گرفته
روایت شهید ولی‌الله فلاحی
سروان شیرودی یک خلبان هوانیروز بود و انسانی همیشه آماده شهادت. به یکی از برادران که از دوستان قدیمی‌اش و از روحانیون متعهد کرمانشاه است، گفته بود فلانی بیا یک خداحافظی از روی خاطرجمعی با تو بکنم زیرا می‌دانم که باید شهید بشوم. این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی، گفته بود نه، شهید کشوری را در خواب دیدم که به من گفت: شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته‌ام، باید بیایی توی این عمارت بشینی، لذا می‌دانم که رفتنی هستم. به یکی از برادران هم گفته بود که دعا کن تا شهید شوم چون از بعضی جریانات سیاسی دلم گرفته است. درگیری‌های سیاسی این جوان مومن را بسیار آشفته و ناراحت کرده بود .
 
آخرین تانک دشمن را هم زد و به شهادت رسید
به روایت خلبان احمد آرش، از همرزمان
آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در «بازی دراز» صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره‌انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس‌گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سر پل ذهاب گسیل می‌کند. خلبان‌یار احمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می‌گوید: «بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلی‌کوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز، مسلسل به دست می‌گرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک‌های عراقی به هلی‌کوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود، با مسلسل به همان تانک شلیک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید.»


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/241521/-یک-سرباز-ساده‌ام،-مرا-بزرگ-نکنید!