خاطرات الرجال
 

 

 ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور می‌کنیم.

جنگ قدرت شاه و قوام
نیروهای شوروی اوایل سال 1325 ایران را ترک کردند، ولی در آذربایجان حکومت خودمختار پیشه‌وری را با بیش از یک میلیون قبضه سلاح‌های نو به جای گذاشتند. پیشه‌وری در زمان اشغال آذربایجان «فرقه دموکرات» را تشکیل داده و دولت خودمختار و مجلس و ارتش درست کرده بود. رئیس نیروهای مسلح «فرقه» غلام یحیی دانشیان بود. در این زمان، نخست‌وزیر قوام‌السلطنه (احد قوام) بود. قوام‌السلطنه با مسئله «فرقه» بسیار مسالمت‌آمیز برخورد می‌کرد و می‌گفت که خودمختاری چیز مهمی نیست و ما می‌توانیم یک استاندار به آذربایجان بفرستیم و قدرت مرکزی را در آنجا نشان بدهیم. او یک استاندار هم معین کرد که آذربایجانی و قلباً متمایل به فرقه بود. این استاندار [دکتر سلام‌اله جاوید] اگر در تهران مراسمی و رژه‌ای بود، خود را می‌رساند تا نشان دهد با دولت مرکزی هم روابطی دارد. قوام مسافرتی به مسکو کرد و آنجا با مسئولیت خودش قراردادی امضاء کرد که در آن خودمختاری آذربایجان را به رسمیت شناخت و تعهد کرد امتیاز نفت شمال را به شوروی بدهد. اینجا این سوال مطرح است: قوام‌السلطنه برادر وثوق‌الدوله است که قرارداد 1919 را با انگلیسی‌ها امضاء کرد و ایران را به دو منطقه نفوذ تقسیم کرد. قوام‌السلطنه‌ای که از طرفداران و مخلصان و چاکران دستگاه انگلیسی‌هاست، آیا می‌توان تصور کرد که بدون نظر انگلیسی‌ها به مسکو برود و چنین قرارداد مهمی را با مسئولیت کامل امضاء کند!؟
محمدرضا که در این سال‌ها توقعش بالا رفته بود نمی‌توانست اقتدار قوام‌السلطنه را تحمل کند و طالب قدرت بود و لذا با او بر سر شیوه حل‌وفصل مسئله آذربایجان اختلاف پیدا کرد. یک روز که من در اتاق خواب محمدرضا بودم تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم. قوام بود و می‌خواست با محمدرضا صحبت کند. گوشی را به او دادم و در ضمن صحبت دیدم که می‌گوید: «غیرممکن است! چنین کاری را من نمی‌کنم!» او پس از پایان صحبت به من گفت: «می‌دانی قوام چه می‌گوید؟ می‌گوید به این افسرانی که به پیشه‌وری پیوسته‌اند باید دو درجه ترفیع بدهی!» قوام‌السلطنه از جواب محمدرضا خیلی ناراضی شد. این موضوع البته مسئله کم اهمیتی بود و احتمالاً نظر پیشه‌وری بود که به قوام منتقل شده بود. به هر حال، با طرح آمریکایی‌ها قرار شد که محمدرضا با ارتش به آذربایجان حمله کند... از سال بعد، محمدرضا دستور داد که روز 21 آذر به عنوان «روز نجات آذربایجان» جشن گرفته شود و ارتش رژه برود. در حالی که در این ماجرا، ارتش و محمدرضا نقش اساسی نداشتند. خروج نیروهای شوروی و عدم مقاومت فرقه در واقع تلاش آمریکا بود و ارتش بدون هیچ مقاومتی وارد تبریز شد.

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/241322/خاطرات-الرجال