طرحنو| يكي از مهمترين آسيبهاي اقتصادي كه طي سالهاي اخير به مردم ايران تحميل شده، افزايش فاصله طبقات اجتماعي است. اين فاصله طبقاتي همان اتفاقي است كه مهدي تقوي، اقتصاددان از آن تحتعنوان فقيرتر شدن فقرا و ثروتمندتر شدن اغنيا نام ميبرد. در افكار عمومي ايران، افرادي كه بهطور ناگهاني و بيضابطه ثروتمند ميشوند، بهعنوان نوكسيهها شناخته ميشوند و هنوز هيچكسي بهدرستي نميداند كه اين افراد چگونه يكشبه پولدار شده و چگونه بايد از منافع طبقه متوسط و ضعيف جامعه در برابر اين افراد دفاع كرد. اين پرسش را مهدی تقوي در گفتوگويي با «شهروند» پاسخ داده است كه در ادامه آن را میخوانید:
چه عواملی باعث میشود که عدهای در جامعه بهصورت غیرمتعارف و در فرصتی اندک به ثروتی هنگفت دست پیدا میکنند؟
در اقتصاد اگر شما سیاستهای نادرستی را اجرا کنید، مقصدی بهغیر از این ندارید و نمیتوانید به نتایج مطلوبی چون توزیع عادلانه ثروت دست یابید. متاسفانه در ایران 2 بار سیاستهای اقتصادی وحشتناکی در کشور اجرا شده که نتایج فاجعهباری هم بههمراه داشت. بار نخست مربوط به اجرای سیاست تعدیلاقتصادی بود. زمانی که دولت وقت پس از 8سال جابهجا میشد، تورم در کشور به بالای 49درصد رسیده بود. در پایان این دولت قیمت دلار به 900 تومان افزایش یافته بود و دولت بعدی باید با تورم 49درصدی و دلار 900 تومانی کار خود را آغاز میکرد.
سیاست غلط دوم در دولت آقای احمدینژاد اجرا شد. اجرای هدفمندی یارانهها در کنار افزایش بالای قیمت حاملهای انرژی بار دیگر باعث شد که تورم در ایران به بالای 40درصد افزایش یابد. تمام این سخنان من مبتنیبر آماری است که خود دولتها ارایه کردند. در 4 سال دوم دولت آقای احمدینژاد شاهد افزایش تورم به بیش از 40 درصد، رکود تورمی شدید، کاهش نرخ رشد اقتصادی از مثبت به منفی بودیم. زمانی که نرخ رشد اقتصادی منفی میشود، به معنی این است که تولید کشور شما با بحران روبهرو شده و باید نرخ بالای بیکاری و تورم بسیار زیاد را تحمل کنید. در این شرایط تولیدیها و کارخانهها با خطر ورشکستگی روبهرو شده و بهتبع آن کارگران را اخراج کرده یا حقوق آنها را بهشدت کاهش میدهند. در علم اقتصاد به این شرایط میگویند فاجعه. متاسفانه این 2 سیاست غلط اقتصادی را اقتصاددانان پیرو نظرات اقتصادی راستگرایانه به 2 رئیسجمهوری تحمیل و وضع فاجعهباری را در کشور ایجاد کردند. این درحالی است که ما در دوران جنگ و بهرغم سختیهای اقتصادی بسیار زیاد، چنین شرایطی را نداشتیم و دلار حداکثر به مرز 100 تومان میرسید. بههمین دلیل معتقدم که شما فقط با یک شاهکار میتوانید طی 2 دوره ریاستجمهوری دلار را از 100 تومان به نزدیک 4هزار تومان برسانید. این مواردی که گفتم، مسائل تازهای نیست و من بهشخصه به اندازه یک کمد بریدهجرایدی را دارم که درباره نتایج فاجعهبار این 2 سیاست غلط مقاله نوشته یا مصاحبه کردهام.
و لابد همواره در زمان بحرانهای اقتصادی این کارگران و طبقه متوسط رو به پایین جامعه هستند که متضرر میشوند...
دقیقا همین اتفاق در کشور ما افتاد. نتیجه افزایش تورم، کاهش تولید، کاهش نرخ رشد اقتصادی، افت واحد پولی و بیثباتیهای اقتصادی این بود که ضریب جینی در ایران افزایش پیدا کرد. افزایش ضریب جینی در هر جامعهای به معنی فقیرتر شدن فقرا و ثروتمندتر شدن اغنیا است. در یکی از مقالاتم نوشتم که اگر دشمن به کشور ما حمله میکرد، نمیتوانست خرابیهایی به این وسعت را به ایران تحمیل کند. به همین دلیل در شرایط جنگ و درحالیکه اقتصاد ایران متکی به سیاستهای کوپنی و دفترچهای بود، مردم به این میزان تحتفشار اقتصادی و معیشتی نبودند. فقرا در چنین شرایطی هر روز باید شاهد پولدارتر شدن اغنیا بوده و این وضع را تماشا کنند. بهطور طبیعی در اقتصادهای بیمار و ناسالم و اقتصادهای ورشکسته و نادرست، افراد بهوسیله راهکارهای مختلف که نه قانونی است و نه اخلاقی، به ثروتهای کلان دست پیدا میکنند. ثروتهایی که در شرایط عادی باید بهصورت عادلانه میان همه و میان کسانی که تلاش میکنند، تقسیم میشد.
اگر برای اصلاح شرایط موجود برنامهای داشته باشیم، باید نخستین هدف، بازگرداندن ثروت باشد که بهناحق در اختیار گروهی کوچک و محدود قرار گرفته است. تحقق این امر نیز بهطور قطع بدون یک عزم همهجانبه و تبدیل این عزم به خواست ملی میسر نمیشود. آیا در علم اقتصاد راهکاری برای تحقق این مهم وجود دارد؟
برای پاسخ ابتدا باید بگوییم که در علم اقتصاد آنهایی که ثروتمند هستند، مقصر نیستند. اگر فردی از راههای نامتعارف به ثروت یکشبه دست یابد، مقصر اصلی، سیاستهای اقتصادی حاکم بر آن جامعه است. اما در پاسخ سوال شما باید بگویم که تنها راهحل اصلاح سیاستهای مالیاتی است. کشورهای پیشرفته که به توسعه پایدار اقتصادی دست یافتهاند، دارای نظام مالیاتی باثبات و مقتدر هستند. در این کشورها اگر فرد یک ریال مالیات ندهد، با او به سختترین شیوه برخورد میکنند. مثالهای واضح بسیاری نیز برای اثبات این نظر وجود دارد. بهعنوان نمونه تمام جهان آلکاپون را میشناسند. او در دورهای از تاریخ آمریکا بهعنوان بزرگترین جنایتکار جهان شناخته میشد. در قصاوت قلب و جنایت هنوز هم بسیاری از جنایتکاران به پای او نمیرسند. همین فرد وقتی دستگیر و محاکمه شد، او را بهخاطر جنایتهایش مجازات نکردند. اساسا مدرکی در این حوزه نیافتند. اما آلکاپون در دادگاه محکوم و مجازات شد. او تنها بهدلیل نپرداختن مالیات مجازات شد و تنها راهی بود که دادگاههای آمریکا توانستند او را محکوم کنند. ما اگر میخواهیم در کشورمان شاهد توزیع عادلانه ثروت باشیم، باید سیستم مالیاتی خود را اصلاح کنیم. سیاست مالیاتی کشورمان اشکالات و نواقص بسیاری دارد. یکی از اشکالات اساسی سیستم اخذ مالیات این است که کارگران و کارمندان و حقوقبگیران که قشر متوسط رو به ضعیف جامعه هستند، همواره پیش از آنکه حقوق را دریافت کنند، مالیات خود را پرداخت کردهاند. اما بازاریان، دلار فروشهای سر چهارراهها و دلالها که ثروت اصلی دست آنهاست، مالیات نمیپردازند. علت این است که ما در شناسایی افرادی که درآمد ایجاد میکنند، ضعف داریم و اساسا آنها را نمیشناسیم. بلکه هرکسی که دستمان برسد و بتوانیم از او مالیات میگیریم و باقی را رها میکنیم.
شاید در این حوزه هم نیاز به فرهنگسازی داریم؟
خوشبختانه ما آنقدر از فرهنگسازی و ضرورت کار فرهنگی صحبت کردهایم که خیال میکنیم فرهنگسازی یعنی حرفزدن و نیازی نیست در این زمینه کاری انجام دهیم. به همین دلیل به شعارهای فرهنگسازی اعتمادی نداشته و به حرف شعاردهندگان نیز اعتنا نمیکنیم.
پس چگونه میتوانیم یک مطالبه عمومی برای احقاقحق اکثریت جامعه و بهویژه طبقه کارگر و ضعیف در قبال عدهای معدود ایجاد کنیم؟
نیازی به مطالبه عمومی نیست. فقط کافی است که مسئولانارشد کشور و سیاستگذاران اصلی، سیستم مالیاتی کشور را اصلاح کنند.
در سالهای اخیر شاهد دستگیری افرادی چون بابک زنجانی و شهرام جزایری بودیم. در سالهای ابتدایی انقلاب نیز سیاست مصادره اموال سران رژیم گذشته اجرا شد. آیا در قبال نوکسیهها میتوانیم از این سیاستها استفاده کنیم؟
بحث مصادره اموال مربوط به سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی است و برای همان دوره نیز اجرا شد. اما امروز که ما در وضع انقلاب نیستیم، این نوع کارها اثر معکوس دارد. علت این است که در اقتصاد، برای ورود سرمایهگذاران خصوصی ابتدا باید شرایط را فراهم کرد. مهمترین شرط برای بخش خصوصی نیز اطمینان از بازگشت سرمایه است. لذا اگر شما در دورهای دست به مصادره اموال ثروتمندان بزنید، تنها میتوانید تعداد معدودی از افراد را مجازات کنید. اما این کار بر تمام سرمایهگذاران تأثیر گذاشته و آنها سرمایهها و ثروت خود را از کشور خارج میکنند. بنابراین منافع این شیوهها بسیار ناچیز است. به همین دلیل راهی بهغیر از اصلاح سیاستهای مالیاتی باقی نمیماند. ما باید ابتدا این سیاستهای خود را اصلاح کرده و سپس از تجربه دیگر کشورها نیز استفاده کنیم. بهعنوان نمونه برخی کشورها مانند كانادا، نروژ، سوئد و دانمارك دارای دولترفاهي هستند. اصطلاح دولترفاهی در اقتصاد به این معنی است که دولتها از مردم بهویژه ثروتمندان مالیات میگیرند و با این مالیاتها حداقل نیازهای مردم را تأمین میکنند. من دوران دانشگاه در انگلیس درس میخواندم. اگرچه تابعیت این کشور را نداشتم، اما از حق تحصیل، بهداشت و درمان رایگان برخوردار بودم. مردم این کشور نیز از این حداقلها استفاده میکردند. خب دولت انگلیس این پولها را از کجا میآورد؟ از لردها و پولدارها و بهطورکلی ثروتمندان مالیات میگرفتند و برای دیگر اقشار جامعه هزینه میکردند. بنابراین سیاستهای مالیاتی منظم و قانونمند، بسیاری از مشکلات در این حوزه را برطرف میکند و نیازی هم به مطالبه عمومی پیدا نمیکنید.