مسعود رفیعی طالقانی دبیر گروه طرح نو
[email protected]
کاش میشد تفکیک جامعه به فرودستان و فرادستان را یکسر به کناری نهاد و فراموش کرد! تاریخ را اما نمیتوان از این منظر دید چرا که به تمامت بر شاخ همین تفکیک گشته و پیش رفته است؛ و زیستن در بطن و متن تاریخیت، شوربختانه، زیستن در دل و در درون همین روایت است. جوامع امروزین هم حالی جدا از این روایت ندارند؛ روایتی که به چاره و حیلت، از یکی فرادست میسازد و به ناچاری و ناداری از دیگری، فرودست میتراشد. جوامع امروزین را هم نمیتوان از تاریخ و تاریخیت جدا کرد پس نمیتوان در آنها از فرودستی و فرادستی سخن نگفت.
بگذارید با یک مثال ساده این دو را از هم بازشناسیم: فرادست کسی است که تاریخ را به سود خود میخرد، به تغییرش برمیآید، یگانه حرمانش، بیحرمانی است و سهم بسیاری دارد از هر آنچه آدمی میتواند داشته باشد و اما فرودست؛ فرودست کسی است که تاریخ را به سود دیگری میبازد، توان تغییرش را ندارد، زندگیاش سراسر حرمان است و سهمی ندارد از هرآنچه آدمی باید داشته باشد. او حتی ناگزیر از آن است که حق حیات را هم گدایی کند.
در دنیای امروزی گرچه دیگر غارت و چپاول به آن شکل دیروزینش وجود ندارد اما بهطور مستمر در اشکالی نوین بازتولید شده است. این یک فاجعه است که هنوز هم یک «همبرگر» میتواند خود تعیین کند که چه کسی قادر است او را بخورد! اسمش را گذاشتهاند اقتصاد بازار آزاد! تئوریسینهای پرشماری هم دارد و چندنهاد عمده بینالمللی که بیوقفه خون فرودستان جهان را در شیشه میکنند و برای عقبماندگان جهان نسخه میپیچند.
جامعه ایران هم گرچه در تمام این سالها کوشیده خود را از این چرخه بیرون نگاه دارد اما باز، وقت و بیوقت لای چرخ دندههای روایت فرادستانه از تاریخ و جامعه گیر افتاده و لهیده شده است. نمونه بارز آن بروز و شیوع پدیده نوکیسگی در ایران است که همگام با شماری از تحولات عمده سیاسی – اجتماعی در اقتصاد کشور بهوقوع پیوسته و جابهجایی طبقاتی شدیدی را در کشور ما ایجاد کرده است. نوکیسهها، فرادستان جدید تاریخ ما هستند و حاشیهنشینها، کارگرها و کارمندان دونپایه و اقشار کمدرآمد جامعه، فرودستان نوین تاریخ ما! این قشر ثانوی، همانهایی هستند که هیچ سهمی از قدرت – در همه ابعاد آن – ندارند. در لایههای نظری اما تصمیمسازان ایرانی سالهاست که در فکر همین فرودستان بودهاند و این مسأله را مدام تکرار کردهاند. در این یادداشت و نیز در صفحات طرحنو امروز البته بنا نداشتهایم به واکاوی طبقاتی ایران یا تشریح و تبیین مسأله نوکیسگی یا شکاف میان فرادستان و فرودستان جامعه بپردازیم. بحث امروز ما تنها تلاشی است برای یادآوری یک نکته؛ نمیشود کسانی هر از چندی بیایند و هرآنچه میخواهند در حوزه فرادستی انجام داده و همه توانمندیهای جامعه را بفرسایند و بروند و کسی هم به آنان خردهای نگرفته یا اعتراضی نکند!
مدتهای طولانی است که باورهای مطروحه در جامعه ما هریک به نحوی سخن از توانمندسازی اجتماعی گفتهاند اما نتیجه هرکدام از آن به سبب اعمال سیاستهای غلط، راه به جایی نبرده است. نتیجه این سیاستها را میتوان از وضع تعیین حداقل دستمزد کارگران تا وضع تولید گران مولد در کشور تا اوضاع اسفناک کشاورزان و نیز زندگی تنگدستانه کارمندان و ... مشاهده کرد. نیمنگاهی به وضع حاشیهنشینی در کشور خود به خوبی مؤید این معناست که بسیاری از سیاستهای توانمندسازی اجتماعی که در قالب برنامههای توسعه و نیز خرده سیاستهای جاری تبیین و دنبال شدهاند، اغلب به خطای راهبردی منجر شدهاند.
مساله توانمندسازی اجتماعی چندان در چنبره شکاف میان فرادستان و فرودستان جدید جامعه ایرانی گرفتار آمده که حصول آن مستلزم سالها تلاش بیوقفه ملی است. از اینرو باید تصمیمگیران و تصمیمسازان کشور بهگونهای راهبردی دست به تبیین دوباره برنامههای توسعه و توانمندسازی پایدار جامعه ایرانی بزنند که این امر، خود نیازمند تفکیک بخشهای مختلف این سیاستهاست.
در بحثهای امروز به چند جنبه از الزامات عملی مسأله توانمندسازی اجتماعی ایران پرداختهایم که به تفکیک در حوزه کارگری و لزوم غرامتخواهی کارگران فرودست از طبقه نوظهور نوکیسه در ایران، در حوزه رسانه و ضرورت آزادی و قدرت عمل رسانههای جمعی در فرهنگسازی و نیز در حوزه حقوق شهروندی و عدالت حقوقی مطرح شدهاند.