چه زود فراموش می‌کنیم
 

 

محسن سیف منتقد

 اسم عوض‌کردن را همیشه شرافتمندانه‌تر از رنگ عوض‌کردن می‌دانم. در گپ‌وگفت‌های دوستانه و اظهارنظرهای گفتاری- نوشتاری در رسانه‌های مختلف هم همواره بر این اصل پافشاری کرده‌ام. از اوایل دهه 70 به علت برخی گرفت‌وگیرهای حرفه‌ای مجبور بودم پای نوشتارهای رسانه‌ای را با چند نام مستعار امضا کنم. در پاسخ به پرسش بعضی از همکاران اهل‌قلم به این نکته اشاره می‌کردم. درحالی‌که می‌دیدم و می‌دانستم برخی رفقای همکار و همسال با یک چرخش 180 درجه‌ای و انکار تام و تمام باورهای دیروز نزدیک؛ جایگاه پابرجا و محکمی در مناسبات جدید سیاسی و فرهنگی به‌دست آورده‌اند. نان به نرخ روز می‌خورند و این تغییر مشی و منش و چرخش 180 درجه‌ای در پایگاه فکری و گرایشی را امری طبیعی و همگام‌شدن با الگوهای عصر و نسل جدید تفسیر می‌کنند. تا این جای کار می‌توانست مقبول و موجه باشد. انسان اهل‌فکر و اندیشه با فرار از دایره افکار کهنه و ناکارآمد و شناخت الگوهای جدید و مناسب،‌ مجاز و مختار به انتخاب‌های تازه و نفی باورهای گذشته است. اما این تغییر و جابه‌جایی وقتی هر چند ‌سال یکبار و هم‌جهت با جابه‌جایی مدیران سیاسی و فرهنگی اتفاق بیفتد، ربطی به نوزایی در پایگاه فکری و تغییر جهان‌بینی ندارد. یک‌جور فرصت‌طلبی و بادبان به باد شرایط سپردن است و گویا صاحبان رأی و نظر در حوزه‌های فرهنگ و هنر هم مشکل چندانی با وابستگان قبیله مهدی هفت‌رنگ ندارند. اگر داشتند که یک فهرست تکراری و همیشگی از این قبیله جایگاهی دو پله درمیان از هیات‌های متنوع انتخاب و داوری و سردمداری جشنواره فیلم فجر به نام نامی‌شان سند نمی‌خورد. در این 33 ‌سال از عمر پربرکت جشن... انگار هیچ بنی‌بشری از جامعه هنر این دیار درک و سواد و تمییز و تشخیصی تا زیر زانوی نام‌آوران این فهرست پیدا نکرده‌اند در این 30 سال...
حضور ابراهیم‌ حاتمی‌کیا در کاخ جشنواره خیلی‌ها را دوان‌دوان کرد. سرک کشیدم طرف هیاهو، چه شور و هیجان و علاقه‌ای موج می‌زد در آن نقطه از سالن انتظار. باریک‌شدن در رفتارها از نقطه‌ای دوردست و خلوت را دوست دارم. نه از روی بدجنسی و با روحیه زشت تجسس و تفحص در احوال آدم‌ها. راستش با دقت و حساسیت آدمی که اصلاح رفتار در مناسبات اجتماعی را از طریق باریک‌شدن در رفتار آدم‌های پیرامون یاد می‌گیرد. به مصداق «ادب از که آموختی...» از یک فاصله دور و دقت در جزییات کنش و واکنش‌ها به سادگی می‌شود خوب و بد رفتارها را سنجید و درس گرفت. در همین گیرودار تصاویر آشنایی در قاب ذهنم دوید. دو همکار متصل به جریان اپوزیسیون فصلی هنر بیش از همه آویزان و هیجان‌زده به نظر می‌رسیدند. چند ماه پیش در آن جریان پر سر و صدای کَل‌کَل میان عباس کیارستمی و ابراهیم حاتمی‌کیا یادداشتی مشفقانه و احترام‌‌آمیز داشتم که این دو هنرمند عزیز را به آشتی و رفع سوءتفاهم‌ها دعوت می‌کرد. همین دو رفیق هیجان‌زده و آویزان حاتمی‌کیا آمدند که: فلانی از تو توقع نداشتیم... باید یکی امثال این ‌آقای حاتمی‌کیا را بیدار و هوشیار کند. چرا این همه مهربان و مصلحت‌اندیش؟ تو که اهل سازش نبودی! آن روز گفتم: من هم از شما تعجب می‌کنم، تا همین دو‌سال پیش بسیاری از ما نقد و نوشتارهای تحسین‌آمیز درباره ابراهیم حاتمی‌کیا نوشته‌ایم و اگر پایش بیفتد در آینده هم خواهیم نوشت. حالا این چه روحیه بر کنار از عقلانیتی است که توقع دارید به بهانه یک اظهارنظر در شرایط هیجانی هم علاقه و هم احترام گذشته را زیر پا بگذارم. با ورود به این بازی هیجان و هیاهو و نفی تام و تمام سابقه حاتمی‌کیا  درواقع هویت و استقلال حرفه‌ای خودم را زیرسوال می‌برم. درحالی‌که کیارستمی و حاتمی‌کیا را هنوز به یک اندازه دوست دارم...
نمی‌دانم این رفقا چه گپ‌وگفتی با حاتمی‌کیا داشتند؛ اما از همان فاصله هم پیدا بود که رنگ داده‌اند به یک رنگ جدید!


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/23061/چه-زود-فراموش-می‌کنیم