اگر بخواهیم از نظر اجتماعی به انقلاب نگاه کنیم، لازمه شکلگیری یک روحیه جمعی و انسجامی که بتواند به انقلاب بینجامد، چیست؟
اولین شرط لازم برای وقوع هر حرکت جمعی در قالب انقلاب، نارضایتی از وضع موجود است. البته این شرط لازم است نه کافی؛ نوعی نارضایتی باید در هر جامعهای که در آستانه انقلاب است، وجود داشته باشد وگرنه مردم به همان وضع موجود تن میدهند و تحمل میکنند. نارضایتی در بسیاری از جوامع وجود دارد اما این شرط نمیتواند برای انقلاب کافی باشد. دومین فاکتوری که برای شکلگیری انقلاب ضروری است، نوعی امید به آیندهای بهتر است. یعنی مردمی که از وضع موجود ناراضی هستند و به ساختن آیندهای بهتر امیدوارند. مردم بدانند اگر اوضاع تغییر کند به وضع مطلوب و ایدهآلی میرسند. در این میان داشتن یک آرمان و ایدهآل در هر انقلاب، جزو شروط لازم محسوب میشود. فاکتور سوم وجود یک رهبری نیرومند است؛ حال این رهبری میتواند فردی یا جمعی باشد که بتواند تشتتها را جمع و مردم را بر یک نکته واحدی برساند.
درباره انقلاب اسلامی ایران چطور؟ آیا فاکتورهایی که اشاره کردید ناظر بر انقلاب 57 هم است؟
بله، تقریبا میتوان گفت این 3 فاکتور هم ناظر بر انقلاب ما بود. مردم از سالها قبل از وضع موجود ناراضی بودند اما تا وقتی این زمینهها ایجاد نشد حرکتی جمعی در جامعه شکل نگرفت. مردم در اقشار مختلف با طرز فکرهای متفاوت این تصویر را برای خود ساخته بودند که اگر رژیم عوض شود میتوانند به مطالبات اجتماعی خود دست پیدا کنند. درواقع ایجاد نارضایتی عمومی در سطح جامعه و امیدواری به تغییر وضع در کنار وجود رهبری و هدایت صحیح در شکلگیری انقلاب ایران بسیار تاثیرگذار بود.
هر حرکت انقلابی بهواسطه یک هدف و آرمان مشترک صورت میگیرد؛ آیا در انقلاب 57 هم این فرهنگ مشترک در میان مردم وجود داشت؟
البته میتوان گفت در مورد کشور ما این فرهنگ در ابتدا چندان مشترک نبود؛ اقشار مختلف اهداف متفاوتی را پیگیری میکردند. فراگیرترین ایده همین جمهوری اسلامی بود که در این میان هم گروههای مختلف برداشتهای متفاوتی از انقلاب اسلامی داشتند. اقشار دیگر هم که مطالبات دیگری داشتند. عامل مهمی که به همبستگی اجتماعی در آن روزگار کمک کرد این بود که همه فکر میکردند تصوراتشان تحقق پیدا خواهد کرد. شاید بعد از انقلاب که تاحدودی تشتت در میان گروههای مختلف ایجاد شد ناشی از همین تصورات بود؛ گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی دیدند که در ایدهآلها و نگرشها متفاوت است و هرکدام به یک جمعبندی میرسید که شاید خیلی هم با هم سازگاری نداشت.
پس میتوان گفت اصلیترین عامل اجتماعی فراگیر شدن نارضایتی در میان اقشار مختلف مردم بوده است.
بله، همین عامل اصلیترین محرک در ایجاد همدلی مردمی بود که تنها یک چیز را مطالبه میکردند؛ نخواستن وضع موجود یا همان رژیم پهلوی. این ایده مشترک همه مردم بود اما اینکه چیزی جایگزین این ایده شود تاحدودی در اقشار مختلف متفاوت بود. اصلیترین نقطه اشتراک مردم انقلابی در هر گروهی، فرهنگ مبارزه بود و همین آرمان مردم را به هم نزدیک و یک صدا کرد.
اما جامعه امروز ما از این انسجام و همبستگی که اوایل انقلاب وجود داشت فاصله گرفته است.
در دوران انقلاب فرهنگ مبارزه و نارضایتی عمومی باعث ایجاد یک مفهوم مشترک شد؛ اینکه مردم به این نتیجه رسیدند که خودشان باید حرکت کنند. پیش از شکلگیری این احساس، مردم به نوعی حکومت را همه کاره میدانستند و مفاهیمی مثل تقدیر و سرنوشت تعیین شده، مانع هر حرکتی در راستای تغییر میشد. مردم احساس میکردند، نمیتوانند کاری کنند و دخالتی در حکومت نداشته و اساسا نباید داشته باشند. پس بخش عمدهای از مردم مطیع بودند. اما آنچه در انقلاب اتفاق افتاد این بود که مردم به این باور رسیدند که باید اوضاع را خودشان تغییر دهند. میتوان گفت یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب 57 همین است. مردم دریافتند که سرنوشتشان دست خودشان است و همین اصل در قانون اساسی هم آمد که هر انسانی حق تعیین سرنوشت خود را دارد. مهمترین اتفاقی که در حوزه اجتماعی در انقلاب رخ داد.
بعدها هر چه جلو آمدیم این مفهوم در میان مردم عمیقتر شد. حتی میتوان گفت پیش از انقلاب مردم بهطور اعم از روحانیت تبعیت داشتند و تقلید محض از روحانیون میکردند ولی به تدریج این تقلید تبدیل به انتخاب شد. مثلا امروز مردم میگویند این روحانی فلان خط را دارد و ما آن را نمیپسندیم؛ درحالیکه قبل از انقلاب مردم اصلا مفهوم انتخابات را نمیشناختند و فکر میکردند وظیفهای ندارند که در انتخابات شرکت کنند. دستکم میگفتند چه فایدهای دارد که شرکت کنند، اساسا انتخاب هر مسئولی دست مردم هم نبود و از بالا تعیین میشد. اما بعد از انقلاب، انتخابات اهمیت پیدا میکند و مردم در مورد اینکه چه کسی انتخاب شود حساستر شدند. درواقع این باور ایجاد شد که ما خودمان مسئول سرنوشت خود هستیم و باید انتخاب کنیم.
اما اینکه همبستگی اجتماعی امروز در جامعه کمرنگ شده، بله این درست است. البته در جامعه امروز به نظر من این باور خیلی مهم است که مردم اعتقاد داشته باشند خودشان باید برای رسیدن به وضع مطلوب کاری انجام دهند و همه چیز دست خودشان است. فعالیت روی این مفهوم خیلی مهم است؛ البته در بسیاری از حوزهها مردم دست به کار شدهاند و تشکلهای صنفی، اجتماعی و فرهنگی را شکل دادهاند و تا خودشان برای منافع ملی و حقوق مردم کار کنند. درحالیکه امروز انسجام اجتماعی میان اقشار مختلف مردم ضعیف شده است اما میتوان گفت از جهاتی میتوانیم نگاه مثبت داشته باشیم. همبستگیای که امروز در جامعه شکل میگیرد به نوعی اثباتی است؛ ولی در زمان انقلاب همبستگی نفیای وجود داشت. یعنی همه علیه شاه همبستگی داشتند و در ایدههای اثباتی تحققی یا نزدیک نبودند یا آشنایی نداشتند ولی در این دوره همبستگی بر ضد یا به نفع کسی نیست و بیشتر جنبه اثباتی دارد.
منظورتان از همبستگی اثباتی همان منافع ملی و حقوق اجتماعی است؟
بله، منافع ملی امروز برای مردم خیلی پررنگ شده است. مردم دریافتند که باید کاری کنند که استقلال و تمامیت کشور حفظ شود. این حرکتها بسیار مثبت است. به نظر میآید که مردم در این جنبهها به نوعی انسجام و تفاهم ملی میرسند.
امروز چه فرآیندهایی باید در جامعه تقویت شود که این همبستگی اجتماعی در میان گفتمانهای متفاوت بیش از پیش توسعه یابد؟
این وظیفه نخبگان و رسانههاست. کنشگران اجتماعی باید برای مردم این مفهوم را تبیین کنند که منافع فردی و گروهی همه در گرو منافع ملی است. باید فرهنگسازی و کارهای فکری و سیاسی در این حوزه انجام شود. مثلا جریانهایی که برخلاف منافع ملی حرکت میکنند مورد انتقاد قرار گیرند و واقعیتها برای مردم بازگو شود.
اساسا فکر میکنید پرداختن به جنبههای اجتماعی انقلاب میتواند موثر و مفید باشد؟
ما معمولا در مورد انقلاب بحث سیاسی کردهایم و از منظر اجتماعی خیلی مهم است که به این موضوع پرداخته شود. الان میتوان گفت نگاه نسل جوان ما بیشتر اجتماعی است تا سیاسی. بیشتر ایدههای اجتماعی مورد توجه است و این حرکت بسیار مثبت است. بهویژه در مورد انتخابات و تفاوتهای قبل و بعد از انقلاب که جای کار بسیار دارد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ما هیچ مقامی نداریم که مشروط به رأی مردم نباشد. اعضای پارلمان و رئیسجمهوری که با رأی مستقیم مردم انتخاب میشود؛ مقام رهبری هم توسط خبرگان انتخاب میشود که آنها با رأی مردم انتخاب میشوند. قانون اساسی ما بعد از انقلاب یک گام به جلو رفته است. آن حق ویژهها به انتخاب مردم تبدیل شد. با این حال نهادینه شدن این مفهوم و اینکه مردم واقعا به این باور برسند و نهادها هم این مسأله را بپذیرند، به لحاظ تاریخی زمانبر است و نیاز به کار دارد.