| مصطفی عابدی | روزنامهنگار |
هفته گذشته پانزدهم بهمنماه برابر با روز جهاني سرطان بود. هرچند ايران در مقايسه با ساير كشورها از حيث ميزان سرطان در وضعيت نا اميدكنندهاي نيست، ولي شدت روند رو به رشد آن جاي نگراني است و اگر زودتر براي آن فكري نشود، ممكن است در آينده با معضلات بيشتري در اين مورد مواجه شويم كه نتوانيم آنها را حل كنيم.
با ورود به اين مسأله ميتوان يك پرسش كليدي را درباره جامعه ايران طرح كرد. میانگین هزينه درمان هر بيمار سرطاني حدود بيست تا چهل ميليون تومان است و گفته ميشود كه سالانه هزاران ميليارد تومان هزينه درمان بيماران سرطاني ميشود، ولي چرا براي هزينههاي پيشگيري از آن، اقدام شايستهاي که متناسب با سطح جامعه ما باشد صورت نميگيرد؟ چرا موقع بيماري حاضريم هرگونه هزينهاي را پرداخت كنيم ولي هنگام پيشگيري حساسيتها چند برابر كمتر ميشود؟ اين مشكل در سطح فردي قابل فهم است. بيشتر ما انسانها نسبت به پرداخت هزينههاي پيشگيري كمتر احساس مسئوليت ميكنيم. دليلش تا حدي روشن است، زيرا گمان ميكنيم احتمال كمي وجود دارد كه ما دچار اين بيماري شويم. وقتي كه سالانه از هر صدهزار نفر حدود 130 نفر دچار اين بيماري ميشوند، يعني فقط حدود يك هزارم احتمال ابتلا به سرطان را داريم، بنابراین به لحاظ آماري سرمايهگذاري بر پيشگيري را مقرون به صرفه نميدانيم. ضمن اينكه خطر بیماری همیشه احتمالي، ولي هزينه پیشگیری قطعي است. در حالي كه موقع بيماري قضیه فرق کرده و خطر قطعي است، به همین دلیل هرگونه هزينهاي را انجام ميدهيم. ولي آيا دولتها هم بايد مثل افراد عمل كنند؟ پاسخ منفي است، زيرا دولتها براساس احتمالات فردي نيست كه تصميم ميگيرند و سياستگذاري ميكنند. براي دولتها احتمال اينكه فلان فرد دچار سرطان شود، يك بحث است ولي اينكه سالانه بهطور قطعی يكصدهزار نفر سرطاني خواهد داشت، بحث ديگري است. بنابراين در سطح كلان با موضوع احتمال مواجه نيستيم، بلكه با واقعيتهاي قطعي روبهروييم. بنابراين كاملاً منطقي است كه براي گريز از ابتلاي به سرطان هزينههايي را درحد معقول و قابل دفاع صرف برنامههاي پيشگيري نماييم. ولي در اين ميان مشكلي وجود دارد. در جوامعي مثل جامعه ما نحوه سنجش عملكرد دولتها مبتني بر قواعد مورد قبول اهل علم نيست و به همين دليل هم دولتها سياستگذاري علمي را در دستور كار قرار نميدهند. چرا؟ فرض كنيم كه يك دولت قادر باشد بخشي از هزينههاي درمان سرطان را صرف پيشگيري كند. مثلاً از طريق آموزش یا غربالگري و در مراحل اوليه و با هزينه كم بيماري را تشخیص و درمان كند. ولي درعوض درصد پوشش بيمه دولت کمتر شود و به جای 70درصد، 65درصد هزینههای درمان را پرداخت کند. در اين صورت كسي متوجه عملكرد خوب آن دولت در غربالگري و پيشگيري نخواهد شد، ولي بخش اخير ماجرا یعنی درمان به شدت در چشم خواهد بود. درواقع معيار سرمايهگذاري دولتي در جامعه ما اموري است كه براي عامه مردم مشهود است و نتيجه سرمايهگذاري در آن بزرگ و قابل ديدن است و به قول معروف در مناسبتهاي لازم ميتوان مسئولان را براي افتتاح آنها آورد و نمايشي از فعاليتها ارايه كرد. براي نمونه مقايسه كنيد سدسازي را با آبخوانداري. سدسازي كاملاً به چشم ميآيد، يك سازه عظيمي كه تونلهاي بزرگ دارد و توربينهاي بسيار بزرگ درون آن قرار دارد كه انسان بياختيار متوجه عظمت كار ميشود. هزاران مترمكعب آب از دورن آن بيرون ميآيد. بدنه سد آنقدر عظيم است كه بيننده احساس كوچكي و حقارت ميكند. درياچه سد يك محيط جديد است كه دهها كيلومتر مربع وسعت دارد و صدها ميليون مترمكعب آب را ذخيره ميكند. چنين سدي را ميتوان حتی تا پنج بار افتتاح كرد! ولي عوارض آن بعداً ديده ميشود. هنگامی كه ديگر كسي حوصله بازديد و افتتاح مجدد سد را ندارد. در حالي كه آبخوانداري طرحي كوچك است. فقط كافي است كاري كنيم كه آب به زمين نفوذ كند. براي اين كار بايد در مناطق وسیعی خاكريزهاي بسيار كوچك زد تا آب به زمين برود و سپس از طريق چاه، چشمه يا قنات استحصال و مورد استفاده قرار گيرد. نه قابليت افتتاح دارد و نه حتي به چشم ميآيد. هرچند نه عوارض زيستمحيطي دارد و نه خطري دارد و نه به كسي لطمه ميزند! ولي ميان اين دو نوع طرح گرايش رسمی به سرمايهگذاري در سدسازي است. در مورد بهداشت نيز همين قاعده برقرار است. سرمايهگذاري در درمان و ساخت بيمارستان و تأمين دارو و... چشمگيرتر از سرمايهگذاري در پيشگيري است. البته منابع دولت محدود است و بايد انتخاب كند كه در كدام زمينه سرمايهگذاري شود. ولي وظيفه ماست كه سياستگذاري علمي را تشويق كنيم و معيار ارزيابي و نقد عملكرد دولتها را نيز همين نوع سياستگذاري قرار دهيم و تشویق کنیم که دولت از فضای موجود بیرون آید و سرمایههای جامعه و مردم در امور پربازده صرف شود.