زهرا نجفی- شهروند| کیارش اسدیزاده با دومین ساختهاش «شکاف» در بخش سودای سیمرغ سیوسومین دوره جشنواره فیلم فجر حضور دارد، درحالیکه هنوز فیلم اولش«گس» اکران نشده. البته شنیدهها حاکی از آن است که این فیلم هم در گروه اکران «هنر و تجربه» به نمایش در خواهد آمد. اسدیزاده با دختر کوچکش پیش از نمایش فیلم روی سن حاضر میشود و میگوید، فیلمش را به او تقدیم کرده چون دخترش دلیل ساخت فیلم جدیدش است. با او در محوطه کاخ جشنواره درباره فیلم جدیدش گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
شما در فیلم اولتان«گس» خیانت را محور قصههای فیلمتان قرار داده بودید، چه شد که در فیلم «شکاف» به سراغ مسأله مسئولیتپذیری پدر و مادرها نسبت به فرزندشان رفتید؟ آیا شما دغدغه این مسأله را داشتید یا صرفا به دنبال داستانی بودید که فیلم دومتان را بسازید؟
بله من دغدغهاش را داشتم. بههرحال هر سینماگری در فیلمهای بعدیاش به سراغ موضوعات متفاوتی میرود و به لحاظ موضوعی دنبالهرو فیلمهای قبلیاش نیست. زمانیکه من فیلم «گس» را ساختم، احساس میکردم مسأله خیانت در جامعه ما دامنگیر و پررنگ شده است. به همین دلیل من هم ناخودآگاه در آن فضا قصهای درباره این موضوع به تصویر کشیدم. اما در فیلم«شکاف»، موضوع برایم از جوانب دیگری هم مهم بود، چون خودم هم صاحب فرزند شدم. همچنین در گپ و گفتهایی که با زوجهای هم نسلم داشتم متوجه شدم برای همه آنها بچهدار شدن یک مسأله مهم و قابل تأمل است. البته دیدگاههای متفاوتی درباره این موضوع بین آنها وجود دارد که من احساس کردم باید در موردشان حرف زده شود. خصوصا اینکه بچهدار شدن برای بعضی از خانوادهها تبدیل به یک روزمرگی شده و اهمیت خودش را برای آنها از دست داده است. نتیجه این تفکرها و نیاز به حرف زدن درباره این مسأله منجر به ساخت فیلم«شکاف» شد.
پیش از نمایش فیلم و در تیتراژ، فیلم را به دخترتان تقدیم کردید، آیا صرفا تولد دخترتان در ساخت این فیلم تاثیرگذار بود یا ماجرای دیگری هم در فیلم شبیه به واقعیت تولد دخترتان است؟
نه، فقط همین بحث تولد دخترم تاثیرگذار بود؛ یعنی زمانی که من و همسرم تصمیم گرفتیم بچهدار شویم من با این مسأله از زاویه دید خودم بهعنوان یک پدر روبهرو و درگیر ماجرایی شدم که منجر به ساخت این فیلم شد. بنابراین فکر میکنم اگر ما چنین تصمیمی نمیگرفتیم، او به دنیا نمیآمد و من با اهمیت این ماجرا آشنا نمیشدم، اصلا فیلمی با چنین موضوعی نمیساختم.
چرا شما در این فیلم به دلایل اختلاف مادر و پدر ایلیا که نقششان را پارسا پیروزفر و سحر دولتشاهی بازی میکنند، نمیپردازید؟ میخواستید توجه مخاطب را به صورت کلی متوجه موضوع بچه در خانواده کنید؟
بله، برای اینکه دغدغه اصلی ام در این فیلم زوجی بودند که هانیه توسلی و بابک حمیدیان نقششان را بازی میکردند. زوجی که تازه میخواستند تصمیم بگیرند بچهدار شوند. چون میخواستم این پیام را منتقل کنم که باید از همان مراحل ابتدایی، قبل از اینکه بچهای به وجود بیاید به همه چیز فکر کرد و همه جوانب را در نظر گرفت. درحالیکه از عمر زندگی زوج دوم فیلم 10سال گذشته و یک بچه 8 ساله در مسیر آن زندگی به وجود آمده است. در ادامه هم میبینیم که این زندگی خراب شده و از بین رفته و آدمها درنهایت خودخواهی دارند به بد بودن این فضا دامن میزنند. چیزی که میشود پیشگیری و درمان کرد زندگی زوج اول است که هنوز فرزندی ندارند. برای همین دوست داشتم شخصیت زوج اول، شخصیتهای اول فیلم باشند نه زوج دوم.
در فیلمتان برای هر دو زوج یک دلیل اجباری برای بچهدار شدن گذاشتید، زوج اول میگویند به خاطر قانونی در سربازی و زوج دوم به خاطر بیماری زن مجبور به بچهدار شدن میشوند. فکر میکنید زوجهای جوان چطور میتوانند در این فضای جبر مسأله بچهدار شدن را مدیریت کنند؟ قصد داشتید چنین جبرهایی را به چالش بکشید؟
بله، من قصد داشتم در لایههای زیرین این فیلم نقدهای اجتماعی که در این زمینه وجود دارد را به چالش بکشم. متاسفانه ما در کشورمان قوانینی داریم که روی آنها علامت سوالهای بزرگی وجود دارد و تبدیل به یک مسأله چالش برانگیز شدهاند. همانند این جنس قوانین که در دورهای وجود داشت که براساس آن اگر کسی دارای فرزند کوچک بود میتوانست خدمت سربازیاش را در محل زندگیاش بگذراند. البته درحال حاضر هم قوانین اینچنینی با تغییرات اندکی وجود دارد. این قوانین باعث میشوند تا یک نفر بهخاطر اینکه 2سال از زندگیاش را راحتتر بگذراند، بدون حساب و کتاب زندگی یک فرد دیگر را هم درگیر کند.
یادم هست حتی سحر دولتشاهی دیالوگی در فیلم داشت که میگفت: «ما از اول هم با هم مشکل داشتیم.»
البته این موضوع که بین خانوادههای ایرانی رواج زیادی دارد؛ یعنی خانوادههایی که اصولا حال خوبی ندارند و احساس میکنند اگر یک بچه بیاورند حالشان خوب میشود. به نظرم این خیلی نگاه اشتباهی است که ما در مورد سرنوشت یک انسان داریم. درواقع نگاه خودخواهانهای است و ما روی زندگی یک انسان ریسک میکنیم. من به شخصه با فلسفه بچهدار شدن مشکلی ندارم، خودم هم دارای فرزند هستم ولی به نظرم درستش این است که باید با فکر به سمتش رفت.
پایان قصه زندگی زوج دوم تلخ بود، نترسیدید که مخاطبان به این دلیل فیلمتان را پس بزنند؟
نه اصلا. به خاطر اینکه گاهی اینقدر اشتباهات آدمها بزرگ میشود که دیگر قابل جبران شدن نیستند؛ یعنی برای هر جبرانی دیر است. «شکاف» با چنین رویکردی اگر پایانش اینقدر تلخ نمیشد نمیتوانست امیدبخش باشد. امید بخشی که منجر به زندگی بهتر شود و قطعا تاثیرگذار نمیشد. واقعا نگرانش نبودم، البته پیشبینی میکردم که این حجم از تلخی برای بعضی خوشایند نباشد، ولی من به دنبال تاثیرگذاری بودم نه صرفا گیشه یا مخاطب گسترده فیلم.