| نادر ابراهیمی|
م سفر
در این راه طولانی - که ما بی خبریم
و چون باد میگذرد
بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی بماند
خواهش میکنم ! مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم
یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقهمان یکی و رویاهامان یکی
هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست
و شبیه شدن دال بر کمال نیست بل دلیل توقف است
عزیز من
دو نفر که عاشقاند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛
واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برف قله علم کوه، رنگ سرخ
و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند
گر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زاید است یا معشوق
یکی کافیست
عشق، از خودخواهیها و خود پرستیها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست
من از عشق زمینی حرف میزنم که ارزش آن در «حضور» است
نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری
منتخبی از کتاب
«چهل نامه کوتاه به همسرم»