سیدکاظم اکرمی، وزیر اسبق آموزش‌وپرورش در گفت‌وگو با «شهروند» از اشکالات حرفه‌ای معلمان می‌گوید:
 
نابلدی از روش تدریس تا روانشناسی کودک و نوجوان
 
همه می‌دانند در ‌سال 90 بیش از 100 ‌هزار معلم آموزش‌وپرورش را استخدام کردند که بسیاری از آنها سواد دانشگاهی نداشتند
 

طرح‌نو| شاید عده‌ای گمان کنند که معلمی کار آسان و ساده‌ای است و هر فردی پس از مدت زمانی به همه فوت‌وفن آن آشنا می‌شود؛ غافل از این‌که معلمی از دشوارترین کارهاست.  در درجه اول اعصابی آهنین و قدرتی پولادین لازم دارد، چون معلم سروکارش با کودک است؛ نهال کوچکی که تربیت و پرورش او نیازمند ظرافت و مراقبت‌های خاصی است. شخصی می‌تواند به معلمی بپردازد که در وجود خود عشق و علاقه وافری به انسان و انسان‌سازی داشته باشد. با این حال عشق، صبر، حوصله و فداکاری برای معلم‌ها لازم است اما کافی نه. تخصص و برخورداری از دانش روز هماهنگ با نیازهای کودکان هر دوره از مهم‌ترین ویژگی‌های معلم‌هاست. معلم با بچه‌هایی سروکار دارد که در هر دوره نسبت به دوره قبل بسیار متفاوت‌تر می‌شوند. پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباط‌جمعی بچه‌های امروز را متفکرتر و کنجکاوتر کرده است چراکه دنیای اطرافشان را زودتر و بهتر می‌شناسند. در این بین بدون‌شک آموزش بچه‌های هر دوره هم باید متناسب با نیازها و براساس ویژگی‌های شخصیتی آنها صورت گیرد. در این زمینه سیدکاظم اکرمی، وزیر اسبق آموزش و پرورش به سوالات «شهروند» پاسخ گفته است.

شما یک معلم هستید که تا بالاترین درجه آموزش و پرورش ایران یعنی وزارت آن، رفته‌اید. فکر می‌کنید آموزش‌هایی که به معلم‌ها داده می‌شود، تا چه اندازه  متناسب با نیازهای بچه‌هایی است که قرار است آینده ایران را بسازند؟
دانشگاه‌های مربوط به فرهنگیان اساسا با این برنامه تشکیل شده‌اند که  تا حد ممکن و در حد امکانات این آموزش‌ها را به‌معلم‌ها بدهند و معلم‌هایی متناسب با نیازهای سنی و ویژگی‌های کودکان امروز تربیت کنند. اگر منظور از دانشکده‌ها و مراکز آموزش‌عالی، مراکز عمومی باشد، پاسخ، منفی است. دانشکده‌های عمومی هیچ مسئولیتی در قبال آموزش مهارت‌های لازم به معلم‌ها ندارند و صرفا سرفصل‌های تعریف شده خود را ارایه می‌دهند. افراد هم از این دانشکده‌ها فارغ‌التحصیل می‌شوند، بدون این‌که هیچ مهارت خاصی آموخته باشند. درواقع یکی از مهم‌ترین مشکلات آموزش عالی ما این است که صدها‌ هزار نفر دانش‌آموخته در دوره کارشناسی، کارشناسی‌ارشد یا حتی دکتری از دانشگاه‌ها بیرون می‌آیند، درحالی‌که داشته‌های آنها جز مشتی محفوظات چیزی نیست و به لحاظ انتقال دانش و آموزش مهارت ندارند. حتی فارغ‌التحصیلان امروز در رشته‌های آموزش‌محور، مهارت تفکر، تجزیه و تحلیل و تفکر انتقادی را ندارند. چون اساسا این آموزش‌های عملی در دانشگاه‌های ما جایی ندارد، چه رسد به مهارت‌های به‌روز آموزش‌های دروس مدرسه. البته مهارت‌های فناوری و تکنولوژی روز مثل کار با رایانه و شبکه‌های ارتباطی جدید و شناختن ارتباطات مجازی، ازجمله مهارت‌هایی است که افراد خودشان آن را می‌آموزند. یعنی به‌نوعی لازمه زندگی مدرن امروز تلقی می‌شوند. اما همان‌طور که اشاره کردم، دانشگاه‌ها، مهارت‌های عملی به دانشجویان آموزش نمی‌دهند.
دانشگاه تربیت‌معلم چه رسالتی جهت آموزش مهارت‌های به‌روز برای معلم‌ها برعهده دارد؟
 براساس چارچوب دانشگاه تربیت‌معلم، قرار است این دانشگاه به دانش‌آموخته‌های خود، مهارت‌های زندگی و مهارت‌های آموزش کودکان و تربیت نسل امروز را بیاموزد. در هر حال نمی‌توان به‌طورکلی در این مورد که آیا این افراد قابلیت‌های موردنیاز برای تربیت بچه‌ها را دارند یا خیر، اظهارنظر کرد. بخشی از آموزش‌ها نیز به ویژگی‌های فردی اشخاص برمی‌گردد، که تا چه اندازه این مهارت‌ها را در خود پرورش داده و قدرت انتقال آن را دارند.   
 به‌طورکلی وضع آموزش معلم‌های امروز را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا مهارت‌های انتقال دانش و روش تدریس معلم‌ها، متناسب با نیازهای کودکان و نوجوانان است یا خیر؟
نمی‌توان به‌صورت اجمالی و کلی درمورد مقبولیت وضع دانش و آگاهی معلم‌های این دوره سخن راند. این موضوع باید با جزییات توضیح داده شود. معلم‌هایی که در آموزش‌وپرورش مشغول به‌کار هستند، در مراکز تربیت‌معلم تحصیل کرده‌اند، یا در دانشگاه تربیت‌معلم سابق. بخشی که در مراکز تربیت معلم تحصیل کرده و پرورش یافته‌اند، با مهارت‌های آموزشی آموزش و پرورش تا حد زیادی آشنا هستند و عملکرد خوبی دارند. بخشی دیگر که در دانشگاه تربیت‌معلم سابق تربیت شده‌اند، اگر دروس تربیت و روش‌تدریس را خوانده باشند، عملکرد خوبی دارند. در هر حال، مجموعا معلم‌ها زحمت می‌کشند و کارشان را انجام می‌دهند.  بالاخره در این تحول اخیری که از دو‌سال پیش آغاز شد، سند تحول را عمل نکردند و دبستان‌ها را به‌جای دو قسمت سه‌ساله، به یک‌قسمت شش‌ساله تبدیل کردند و این مسأله خودش مشکلاتی را به‌وجود آورد.
 منظورتان چه مشکلاتی است؟
مشکلاتی مثل این‌که معلمان را از دبیرستان‌ها به دبستان فرستادند. بدون توجه به این‌که این افراد آمادگی تدریس و آموزش کودکان دبستانی را دارند، یا خیر؟ و این‌که این افراد روانشناسی کودک و روش برخورد با کودکان دبستانی را می‌دانند یا نه؟ نکته بعدی این بود که در این تحول نظام آموزشی یک‌عده معلم را در دوره دوماهه در تابستان‌ سال 90 آموزش دادند. این دوره‌ها، به اذعان خود معلمان، بسیار عجولانه و ناکارآمد بود. بسیاری از معلمان اظهار می‌داشتند که ما آمادگی تدریس در دبستان را نداشتیم و به اجبار ما را فرستادند تا در این مقطع، آموزش دهیم. همان‌طور که وزیر آموزش و پرورش گفتند، در آن دوره بیش از 100‌هزار معلم آموزش و پرورش را استخدام کردند که بسیاری از آنها سواد دانشگاهی نداشتند؛ یا نهایتا در حد فوق‌دیپلم درس خوانده بودند و بدون این‌که شایستگی و مهارت‌های آموزش را داشته باشند، صرفا براساس روابط گروهی و حمایت از مسئولان وقت، استخدام شدند.
اینها همه مشکلاتی است که معلمان ما با آنها سروکار دارند. یعنی آمادگی لازم برای تدریس در مقطعی که در آن فعال هستند را ندارند، دانش‌تربیتی ندارند، روش‌تدریس بلد نیستند و روانشناسی کودک نخوانده‌اند. البته یکی از  کارهایی که وزیر فعلی آموزش و پرورش در پیش‌رو دارد، بهسازی معلمان و بالابردن کیفیت آموزش معلم‌هاست. به این صورت که در آموزش‌های ضمن‌خدمت، روش تدریس و روانشناسی کودک و بسیاری از مهارت‌های لازم دیگر را بیاموزند.
 معلم‌ها چگونه باید این مهارت‌های اجتماعی را بیاموزند؟ آیا آموزش صرف برای یادگیری این مهارت‌ها کافی است؟
درصد زیادی از کسب این مهارت‌ها به آموزش برمی‌گردد. بخش دیگر، مهارت‌هایی است که با توجه به رفتار معلمان انجام می‌شود. مثل نظارت و ارزشیابی آنها. اگرچه معلمان می‌گویند با این حقوقی که به ما می‌دهید، چه ارزشیابی‌ای می‌خواهید انجام دهید؟ موفقیت و عدم‌موفقیت آنها نسبت به حقوقی که می‌گیرند، کم‌اهمیت جلوه می‌کند. لذا معتقدم که موفقیت یا عدم‌موفقیت معلمان در کسب و آموزش مهارت‌ها به بچه‌ها، ارتباط وثیقی با وضع معیشتی آنها دارد. ارتباط مستقیمی با حقوق و مزایایی دارد که به معلمان تعلق می‌گیرد. ما در این زمینه دچار مشکل هستیم. در بعضی از سایت‌ها نوشته بودند (گرچه من نمی‌خواهم با قطعیت به این موضوع استناد کنم) که نسبت حقوقی که معلمان در ایران دریافت می‌کنند، به حقوقی که معلمان در بسیاری از کشورها می‌گیرند، بسیار پایین‌تر است.
خب ما از معلمانی که احساس می‌کنند حقوقشان نسبت به همکارانشان در کشورهای دیگر، پایین‌تر است، چه انتظاری می‌توانیم داشته باشیم؟ یا حتی اگر مقایسه‌ای میان معلمان با دیگر افراد دولتی در همین  زمینه انجام دهیم، باز هم اختلاف معناداری می‌بینیم. به‌طور مثال یک معلم با مدرک لیسانس در آموزش و پرورش، یک‌میلیون و 500‌هزار تومان حقوق می‌گیرد، درصورتی‌که یک فرد لیسانس در بانک، 2‌میلیون حقوق دریافت می‌کند. خب همه اینها اسبابی است که مانع از این می‌شود که یک معلم به‌راحتی بپذیرد که به کلاس‌های ضمن‌خدمت برود و آموزش‌ها و مهارت‌های اجتماعی را فرابگیرد و آنها را به‌کار ببرد و به بچه‌ها بیاموزد. دیگر برای این معلم، علاقه و انگیزه‌ای در این مورد باقی نمی‌ماند. مگر این‌که دولت‌ها به این نتیجه برسند که آموزش، اولین و مهم‌ترین مقوله در یک کشور است و باید شرایط معیشتی معلمان برقرار شود تا انگیزه‌ای برای کسب و انتقال این مهارت‌ها در آنها ایجاد شود. نمی‌گویم شرایط معیشتی و دریافت حقوق معلمان باید متناسب با اروپا و آمریکا و ژاپن باشد، اما باید حداقل متناسب و مشابه حقوق معلمان، در کشورهای همجوارمان و کشورهای درحال‌توسعه باشد.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/22486/نابلدی -از-روش-تدریس--تا-روانشناسی-کودک-و-نوجوان