محیط‌های اجتماعی، جایگاه رشد و تعالی کودکان و نوجوانان
 
مسأله ناکارآمدی در نظام آموزش و پرورش کشور
 

 

|  احمد حج فروش  |    پژوهشگرحوزه تعلیم و تربیت  |

بسیاری از مربیان تعلیم و تربیت بر این باورند که تربیت کودک نه‌تنها از زمان تشکیل جنین، بلکه قبل از انعقاد نطفه و از زمان ازدواج زوجین آغاز می‌شود؛ هرچند عوامل ژنتیکی بیشترین نقش را در تکوین شخصیت، هوش، استعداد، عواطف و رفتار کودک دارد، با این حال عوامل محیطی موثر بر کودک از زمان بارداری مادر آغاز می‌شود؛ درواقع شکم مادر اولین محیط اجتماعی برای رشد جسمی و ذهنی کودک محسوب می‌شود، زیرا غذایی که مادر می‌خورد، هوایی که تنفس می‌کند، آثار روحی و روانی‌اش، شادی‌ها و غم‌ها، موفقیت‌ها و ناکامی‌ها، عوارض یا سلامت جسمانی  و همه آنچه که بر مادر می‌گذرد برکودک موجود در شکم او اثر می‌گذارد. بدون تردید نقش بسیار موثر پدر نیز انکار‌ناپذیر است؛ زیرا اگر از همسر باردارش به‌خوبی مراقبت نکند، اولین محیط کودک ممکن است به جهنمی از بلایای جبران‌ناپذیر تبدیل شود. دومین محیط‌اجتماعی کودک، پس از به دنیا آمدن، کانون خانواده است، که هرچه امن‌تر، گرم‌تر و صمیمی‌تر باشد، این کودک سالم‌تر، با نشاط‌تر و آماده‌تر برای تربیت (در جهت کمال مطلوب) است.  
محیط خانواده جایی است که اولین گام‌های تربیتی برداشته می‌شود، لذا از اهمیت زیادی برخوردار است؛ اگر این محیط ناامن، سرد، آلوده به پرخاشگری، دروغگویی، دورویی (نفاق)، ناسزاگویی، غیبت‌گویی، بی‌پروایی، بی‌قیدی و لاابالی‌گری و امثالهم باشد نمی‌توان توقع داشت که کودک این خانواده مؤدب به آداب حسنه تربیت شود و آینده روشنی در انتظارش باشد. محیط سوم مدرسه است؛ مدرسه محیط اجتماعی است که قرار است تربیت صحیح در آن شکل گیرد و همه ویژگی‌های حسنه بر آن حاکم باشد. مدرسه جایی است که قرار است کاستی‌های تربیتی محیط‌اجتماعی دوم (خانواده) را رفع و تربیت کودک را بهبود بخشد. روی کاغذ در این محیط قرار است اتفاقات بسیار خوشایندی برای کودک و نوجوان بیفتد. محیطی که قرار است دانش‌آموزان در آن به انواع هدف‌های زیبا در ابعاد: اعتقادی، اخلاقی، علمی و آموزشی، فرهنگی و هنری، اجتماعی، زیستی، سیاسی و اقتصادی، نایل شوند یا به تعبیر آنچه که در برنامه درسی ملی آمده، هدف کلی برنامه‌های درسی و تربیتی عبارت است از:   
«تربیت یکپارچه عقلی، ایمانی، علمی، عملی و اخلاقی دانش‌آموزان به گونه‌ای که بتوانند موقعیت خود را نسبت به خود، خدا، دیگر انسان‌ها و نظام خلقت به درستی درک و توانایی اصلاح مستمر موقعیت فردی و اجتماعی خویش را کسب کنند».
در این نوشتار قرار است به‌طور اجمالی تنها به بعد اجتماعی اهداف تربیتی بپردازیم و با استفاده از برخی شواهد ببینیم آیا محیط اجتماعی سوم (مدرسه) تا چه اندازه توانسته است کودکان و نوجوانان را به درک و توانایی اصلاح مستمر موقعیت اجتماعی‌شان نسبت به دیگر انسان‌ها رهنمون سازد.
در مجموعه هدف‌های اجتماعی دوره متوسطه مصوب شورایعالی آموزش و پرورش چنین آمده است:   
1- برای تقویت ارتباطات عاطفی و اجتماعی اعضای خانواده، همسایگان و دوستان تلاش می‌کند. سوال این است: جوانان فارغ‌التحصیل دوره متوسطه (دیپلمه‌ها) تا چه اندازه به این هدف نایل شده‌اند؟ این سوال را برای بقیه هدف‌های اجتماعی به شرح زیر می‌توان از افراد جامعه پرسید:   
2- با ارزش صله ارحام آشنا است و خانواده را به انجام آن تشویق می‌کند؟ درباره این هدف؛ به‌نظر شما چند ‌درصد جوانان با بستگان نزدیک خود مثل دایی و خاله و عمه و عموی خود و فرزندان آنها ارتباط دارند؟
3- برای حفظ و توسعه یکپارچگی در اجتماع تلاش می‌کند.
4- مصالح جامعه را بر مصالح فردی ترجیح می‌دهد و قانون را برتر از تمایلات فردی و گروهی می‌داند و آن را رعایت می‌کند.
5- به رعایت حقوق دیگران پایبند است.
6- در فعالیت‌های اجتماعی آگاهانه و با علاقه‌مندی شرکت می‌کند.

7- مسئولیت‌های افراد را در اجتماع درک می‌کند و نسبت به آنها از خود رفتار مناسب نشان می‌دهد.
8- در ارتباط با نظرات و عقاید دیگران با سعه‌صدر برخورد می‌کند.
9- با برنامه‌های توسعه آشنا است و برای تحقق اهداف آن می‌کوشد.
10- ایثار را ارزش می‌داند و هر زمان مصالح جامعه اسلامی اقتضا کند از خود گذشتگی نشان می‌دهد.
11- در راه خدمت به میهن و مردم داوطلب بوده و ازخود گذشتگی نشان می‌دهد.
هر چند با توجه به آنچه در سند تحول آموزش و پرورش آمده بازنگری و اصلاح این هدف‌ها در دستور کار است ولی از زمان تصویب آن در شورایعالی ( 29/2/79) که تاکنون حدود 14‌سال گذشته است؛ آیا بررسی شده که تا چه اندازه این هدف‌ها تحقق یافته است؟
با توجه به ناهنجاری‌های اجتماعی گسترده در جامعه آیا می‌توان کارکردهای تربیتی را تأیید کرد؟
آیا آموزش و پرورش طی این 14‌سال و قبل از آن (به‌جز دهه اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی ) در تربیت اجتماعی جوانان موفق بوده است؟
البته در گذشته «کوچه و بازار» جامعه چهارم را تشکیل می‌داد زیرا محل بازی و ارتباط اجتماعی کودکان و نوجوانان و جوانان ساکن کوچه‌های اطراف با همسالان خود بود. حتی همسایگان بزرگسال نیز علاوه‌بر این‌که رفت و آمد زیادی به خانه‌های یکدیگر داشتند، روی سکوها یا پله‌های جلوی در منزل یکی می‌نشستند و با هم درباره مسائل زندگی خود گفت‌وگو می‌کردند و از این طریق برای بسیاری از مسائل یکدیگر راه‌حل‌های مناسب می‌یافتند.
در دوران کودکی نسلی که انقلاب را پی‌ریزی و اداره کرد؛ تعداد خودروها بسیار محدود بود و تنها خیابان‌های اصلی محل رفت و آمد آنها بود؛ کوچه و بازار مملو از جمعیت از خرد و کلان در تعامل اجتماعی بی‌پیرایه بودند. اما در دوران کنونی دیگر هیچ کوچه و بازاری نیست که خودروها آن‌را اشغال نکرده باشند.
اکنون جامعه چهارم گذشته (کوچه و بازار) جای خود را به شبکه‌های اجتماعی داده که اغلب با ارتباط یکسویه چشم و گوش و دل و مغز کودکان و نوجوانان و جوانان ما را تسخیر کرده و در اغلب اوقات (که کنترلی در نحوه استفاده آن نیست) همه رشته‌های بافته شده در 3 جامعه قبلی، در این جامعه (شبکه‌های اجتماعی شامل: تلویزیون، ماهواره و اینترنت) از هم می‌گسلد.
در چنین شرایطی لازم است:   
1- معیشت معلم به‌گونه‌ای تأمین شود تا به‌جای انتخاب چند شغل، خود را وقف تربیت صحیح شاگردانش کند.
2- آموزش‌ و پرورش در اهداف و برنامه‌های خود به گونه‌ای بازنگری و اصلاح کند که ضمن ارتقای دانش، نگرش و مهارت‌های عمومی، پایه و نیمه‌تخصصی به روز آنان، نیازهای نسل امروز را درنظر گرفته و جاذبه‌های لازم در برنامه‌های آموزشی و تربیتی منظور کند.
3- برای جامه عمل پوشاندن به بند 2 و پویایی و ارتقای کیفی فعالیت‌های مدرسه، دولت باید شرایط لازم برای اجرای قانون حذف کنکور را فراهم کند؛ زیرا درحال حاضر به‌خاطر کنکور آسیب‌های زیادی به‌ویژه در زمینه آموزشی و تربیتی بر محیط مدرسه وارد شده است. متاسفانه سازمان سنجش به‌خاطر درآمد‌های چند صدمیلیاردی که از طریق شرکت تعاونی‌اش کسب می‌کند مدت 7‌سال است که به بهانه‌های واهی از اجرای قانون حذف کنکور خودداری کرده و تاکنون هیچ مقامی در کشور مانع قانون‌گریزی این سازمان نبوده است.
نمونه آسیب‌های «کنکور »
تحقیقات انجام شده در زمینه آسیب‌های «کنکور» نشان داده است، علاوه‌بر آسیب‌های روانی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، آسیب‌های آموزشی و تربیتی زیادی به‌طور مداوم و پایدار به پیکر نظام تعلیم و تربیت و فکر و ذهن جوانان و برنامه‌های درسی وارد کرده است1؛ به‌طوری که نظرات اکثریت نمونه آماری یکی از تحقیقات آموزشی (شرکت 629 نفر به‌طور تصادفی از میان دانش‌آموزان دوره پیش دانشگاهی، دانشجویان ‌سال اول دانشگاه‌ها، دبیران و کارشناسان و مدیران واحد‌های آموزشی درنظر سنجی) نشان می‌دهد:   
- «کنکور »، این عامل بازدارنده عدالت آموزشی، نه‌تنها سبب مغفول ماندن هدف‌هاي آموزش متوسطه شده بلکه با درجات زياد و خيلي زياد به همه عناصر برنامه درسي دوره متوسطه (شامل: محتوای آموزشی، روش‌های یاددهی - یادگیری، شیوه‌های ارزشیابی از آموخته‌ها، وسایل و امکانات آموزشی و...) آسيب رسانده است. به‌طوری که:   
- کتاب‌های تست طبقه‌بندی شده جای محتوای آموزشی رسمی کتاب‌های درسی را گرفته.
- تکنیک‌های تست‌زنی (درواقع حقه‌های تست‌زنی) جایگزین روش‌های یاددهی - یادگیری فعال و خلاق شده.
- ارزشیابی‌های مرحله‌ای مدرسه و امتحانات نهایی با استفاده از سوالات تشریحی عمیق و باز مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته.
- استفاده از تکنولوژی آموزشی و اطلاعات، مشاهده محیط‌های علمی - کاربردی به فراموشی سپرده شده.
- دبيرستان‌ها و مراکز پيش‌دانشگاهي قادر به برنامه‌ريزي براي تحقق اهداف اين دوره‌ها نيستند.
- معلم و دانش‌آموز فرصت ندارند به تفکر نقاد و تعمق درباره مطالب درسي و غيردرسي بپردازند.
- شرایط بحث گروهي و مشورت با يکديگر فراهم نیست.  
- نمي‌توانند براي آشنايي دانش‌آموزان با انواع شغل‌ها، از صاحبان مشاغل در مدرسه دعوت کنند.
- زمان اختصاص داده شده به تست‌زني فرصت شناخت استعداد‌هاي گوناگون دانش‌آموزان را سلب کرده است.
- معلمان و مديريت مدرسه نمي‌توانند آنها را به سمت استعدادهايشان و رشته‌هاي مناسب هدايت کنند.  
- فرصتي فراهم نيست که دانش‌آموزان را براي تحقيق در مسائل مورد علاقه درسي يا غير درسي راهنمايي کنند.
- معرفي و شناساندن رشته‌هاي تحصيلي دوره‌هاي متوسطه نظري و فني و حرفه‌اي از برنامه‌هاي مدرسه حذف شده است.
- امکان بهره‌مندي مستمر از مشورت و راهنمايي مشاورتحصيلي و تربيتي فراهم نمي‌شود.  
- زماني براي شناساندن ارزش و قداست کار، حرفه و شغل به دانش‌آموزان اختصاص نمي‌يابد.  
- فرصتي براي آن‌که دانش‌آموزان را با نياز‌هاي اشتغال در محل زندگی‌شان آشنا سازد، فراهم نمي‌شود.
- شرايط بازديد از کارخانجات و موسسات توليدي، خدماتي و اداري براي دانش‌آموزان فراهم نيست.
- ابعاد عملي و کاربردي موضوع‌هاي درسي را نمي‌توانند براي دانش‌آموزان تشريح کنند.
- مسائل تربیتی و اردوها به فراموشی سپرده شده است.
- استعداد و علاقه دانش‌آموزان شناخته نمی‌شود.
- حتی ورزش کردن هم تعطیل می‌شود.

- مهم‌تر آن‌که در آزمايشگاه‌هاي فيزيک و شيمي و زيست‌شناسي و کارگاه‌هاي مختلف در رشته‌هاي گوناگون در اثر عدم امکان طرح سوال چهار گزینه‌ای از آزمایش‌ها در آزمون سراسری (همان عامل بازدارنده عدالت آموزشی) مسدود شده، آنها را باز نمي‌کنند و اجازه نمي‌دهند دانش‌آموزان از طريق آزمايش‌کردن مفاهيم را بهتر درک کنند. زيرا آزمون‌هاي چند گزينه‌اي (مربوط به همان عامل بازدارنده) به درک مفاهيم از طريق آزمايش کردن نياز ندارد و وظيفه‌اش اين است که سطوح پايين يادگيري دانش‌آموزان را (که غالبا متکي به حافظه کوتاه‌مدت آنان است) بسنجد. لذا دانش‌آموز، ولی او، معلمان و مدیر مدرسه نیز با بسته شدن در آزمایشگاه‌ها موافقت می‌کنند. زیرا برای همه، ورود به دانشگاه هدفی است که فدا شدن همه چیز را توجیه می‌کند.
- با این‌که دانش‌آموزان طی12سال در مدارس به صورت هفته‌ای، ماهانه، ترمی و سالانه جمعا بالغ بر300 بار از طریق سوالات تشریحی(که نسبت به سوالات چند گزینه‌ای از مزایای بیشتری برخوردار است) مورد سنجش علمی (سنجش پیشرفت تحصیلی) قرار می‌گیرند و هیچ مرجعی به اندازه وزارت آموزش و پرورش صلاحیت سنجش دانش‌آموزان را ندارد اما بی‌عدالتی آموزشی حکم می‌کند که سازمان سنجش تنها با یک آزمون 3 ساعته که سالی یک‌بار برگزار می‌شود متولی سنجش پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان شود و از طریق این عامل بازدارنده عدالت آموزشی (که هیولایی جز کنکور نیست) نظام تعلیم و تربیت کشور را ناکارآمد سازد.

1- محمد رضا شجاعی و دیگران ( 1384 )، گزارش تحقیق شماره 7624 ، مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، دفتر مطالعات فرهنگی.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/22485/مسأله-ناکارآمدی-در-نظام-آموزش-و-پرورش-کشور-