مزاحمان بی‌شاخ و دُم!
 

 

|  جمشید رضایی  |   کارشناس منابع طبیعی |

ساعت 3 و نیم بامداد صدای اس‌ام‌اس می‌آید. از خواب پریدی و قلبت تند می‌زند. همینطور که به خودت ناسزا می‌گویی - که چرا موبایل را سایلنت (بی‌صدا) نکردی - می‌روی از روی میزی که آن سمت اتاق است گوشی‌ات را بر می‌داری. آن وقت شب (صبح!) خنده‌ات می‌گیرد از این که موبایل را دورتر گذاشته‌ای تا از تشعشعاتش در امان باشی. به خیال خودت به سلامتی‌ات اهمیت داده‌ای ولی حالا که با ضربان قلب بالا از خواب پریده‌ای، سلامت جسمی که هیچ، سلامت روح و روانت هم به خطر افتاده است. گوشی را بر می‌داری و به صفحه‌اش نگاه می‌کنی. کلمه آفر به انگلیسی نوشته شده و در ادامه لیست کشورهای مختلف با قیمت‌های مختلف. در انتهای لیست هم نام دو شهر سیاحتی و زیارتی ایران را می‌بینی. نکته‌ای که عجیب می‌نماید این است که اس‌ام‌اس با تلفن ثابت آژانس کذایی فرستاده شده و با خودت فکر می‌کنی: «چه پیشرفته!» بعد از ناسزایی که به خودت داده بودی - به خاطر سایلنت نکردن موبایل قبل از خواب - حالا ناسزاهایت را حواله آژانس مربوطه می‌‌کنی و با خودت عهد می‌بندی اگر روزی روزگاری از پول‌هایت آنقدر اضافه ماند که بتوانی با آن به سفر بروی، با اینهایی که مزاحم و سلب آسایش کنندگانند هرگز، هرگز و هرگز راهی هیچ بهشتی نشوی! چون خواب به کلی از سرت پریده و مغزت فعالیت خودش را درست رأس ساعت 3  و 33 دقیقه بامداد از سر گرفته، با خودت فکر می‌کنی تا کنون چه تعداد مقاله و یادداشت‌ در خصوص این مزاحمت‌های دایمی خوانده‌ای و احتمالا چند صد شکایت رسمی از ایشان به جریان افتاده، اما نتیجه همچنان زهرمار شدن خواب عده‌ای بیشمار از کسانی است که به حق محتاج این خواب آسوده شبانگاهی‌اند. بعد می‌اندیشی حالا که زابراه شدی، فردا صبح زود اول وقت شال و کلاه می‌کنی برای تنظیم یک شکایت، اما بلافاصله یاد تصادف آخرت می‌افتی که بعد از دو سه ماه رفت و آمد به دادسرا و باطل کردن تمبرهای مختلف و بالاخره گرفتن حکم جلب و چندین بار مرخصی گرفتن و مراجعه دوباره به کلانتری و رفتن به در خانه آن بی‌انصاف (همراه با مأمور البته)، در نهایت بنا به توصیه قاضی باتجربه دادسرا به گرفتن یک چهارم خسارت رضایت دادی (مجبور شدی) و 3 ماه بعدش را هم اضافه کار کردی تا هم جبران خسارتت شود و هم تلافی مرخصی‌هایی که گرفتی. آه، این صدای زنگ دیگر چیست؟ ای دل غافل! ساعت کِی 6 شد؟ با خودت می‌گویی پس حداقل یک کارت تلفن می‌خرم و از باجه تلفن عمومی به آژانس زنگ می‌زنم و... نه چه کاری است؟ اگر قرار بود این چیزها را بفهمند که آن وقت شب مزاحم آدم (آدم‌ها) نمی‌شدند. آخرش تصمیم می‌گیری یک یادداشت بنویسی. اینطوری حداقل درددل می‌کنی با آنهایی که همچون تو درگیر این درد مشترکند.
پی نوشت: تبلیغات مفید یعنی همین! واقعا چرا تا این اندازه نا آگاهانه وارد هر حیطه‌ای می‌شویم؟ یعنی کسی نبوده یا نیست که شیوه تبلیغات درست، مفید و کارآمد را به صاحب این آژانس مسافرتی و دیگرانی که شب‌هایی دیگر، خواب و آسایش را از مردم سلب می‌کنند - و خدا می‌داند با این کار خود روزها باعث و بانی چند دعوا و تصادف در سطح شهر می‌شوند – آموزش بدهد. یا شاید هم  این مزاحمان محترم تنها به دلیل پایین بودن هزینه سراغ این نوع از تبلیغات می‌روند و دیگر به باقی قضایا و عواقب کار خود فکر نمی‌کنند؟!


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/22469/مزاحمان-بی‌شاخ-و-دُم!