چرا رفتی؟ کجا رفتی؟ چی شد؟!
 
حاشیه کنسرت همایون شجریان
 

سوشیانس شجاعی‌فرد طنزنویس

[email protected]

صدبار گفتیم دم ورودی‌های سالن‌های موسیقی، دهان‌ها را ببویید، جیب‌ها را بگردید، مخصوصا جیب‌های بغل را، مبادا طنزنویس یک لاقبای غرزنی وارد سالن شود. این طنزنویس‌ها آدم‌های نق‌نقویی هستند، جلال و شکوه سالن چند‌هزارنفری وزارت کشور را نمی‌بینند، نورپردازی خیره‌کننده را نمی‌بینند، گروه موسیقی از این سر صحنه تا آن سر صحنه را نمی‌بینند، اسپانسر به این خوبی را نمی‌بینند، فقط کمی‌ها و کاستی‌ها را می‌بینند و بزرگ می‌کنند! هی گفتیم، گوش نکردید، حالا بکشید، این هم نتیجه حضور یک طنزنویس در کنسرت همایون شجریان و برادران پورناظری!
 کنسرت طبق برنامه همیشگی با نیم‌ساعت تأخیر شروع شد! تعدادی از حاضران بر این عقیده بودند که همایون از درآمد کنسرت راضی نیست و برای آمدن روی صحنه، زیر لفظی می‌خواهد!
 بعد از نیم‌ساعت چند نفر از اعضای گروه روی صحنه آمدند، اما از بقیه خبری نبود. اخبار غیررسمی حاکی از این بود که به این چند نفر گفته بودند شماها بروید روی صحنه، یک یار مبارکی، تولدت مبارکی چیزی بزنید مردم سرگرم بشوند تا ما کنسرت را شروع کنیم!
 متاسفانه بنده 90هزار تومن پول دادم، ولی به جای دیدن روی ماه همایون شجریان، کلیپس دیدم! دو بار هم جایم را عوض کردم، ولی باز کلیپس دیدم؛ هر چقدر بروشور و پوستر کنسرت را نگاه کردم، توی لیست نوازنده‌ها، نوازنده‌ای به نام کلیپس ندیدم! من نمی‌دانم این بازرسی دم در چرا فقط به ساپورت و مانتوی باز گیر می‌دهد! خب موها را بگردید مبادا کلیپس داشته باشند!
 در طول اجرا چند تا صندلی روی صحنه همیشه خالی بود! ما پول دادیم که گروه با کل نفراتش اجرا کنند! نه واقعا این مصداق کم‌فروشی و روغن پالم در شیر ریختن نیست؟! آیا نمی‌ترسید روزی سیل روغن پالم بیاید و همه شما را با خود ببرد؟! حداقل برای این چندتا صندلی خالی روی صحنه هم بلیت می‌فروختید!
 برادران پورناظری با این‌که در یک خانواده سنتی بزرگ شده‌اند، ولی علاقه زیادی به تجربه‌های جدید دارند، ازجمله علاقه وافری به استفاده از صداها و سازهای ناآشنا و نامانوس برای امثال من دارند! در این کنسرت هم تعدادی ساز بود که بعدا به کمک ویکی‌پدیا متوجه شدم چی هستند! گمان می‌کنم همین تفحصی که بنده درباره پیدا کردن کاربرد این سازهای جدید کردم، تهمورث پورناظری قبل از ساختن آهنگ‌ها کرده بود! کلا هرچه بیشتر از سازهای عجیب و غریب استفاده کنی آدم خفن‌تری هستی! حالا از سازهای خفن بگذریم، تصور کنید تصنیف مردان خدا را با همراهی گیتار باس! مردان خدا هم غافلگیر شدند!
 این یک قاعده است در کنسرت‌های ایرانی، برای این‌که خفن‌تر بشوی یک نت را با سرعت نسبتا زیاد به مدت 20 ثانیه اجرا کن! شنونده ایرانی عاشق این کار است! حتما به ثانیه 19 نرسیده کل سالن به وجد می‌آید و تشویقت می‌کنند! سهراب این کار را کرد و شد!
 سهراب پورناظری، با ساز باستانی تنبور، چنان حرکاتی انجام می‌داد که دیوید گیلمور با گیتارش انجام نمی‌داد! البته خوب شور و شیدایی به جای خود! ولی خب دیگر اینطورها هم نیست! بندگان خدا مانده‌اند بین موسیقی سنتی و موسیقی غربی! یکی از حضار می‌گفت، چند‌سال پیش گروه پورناظری یک نفر را آورده بود برای سماع.  این بار خود سهراب این مهم را برعهده گرفته بود! سهراب هنگام ساز زدن هنرمندان دیگر همچنان از خود بیخود می‌شد که گویی برای بار اول است که آن‌را می‌شنود! به قول خارجی‌ها کاماااان!
 نورپردازی سالن هم که شاهکار بود، شباهت بسیاری به راهروهای دیسکوهای آنتالیا داشت! البته ما که خودمان دیسکوهای آنتالیا را نرفته‌ایم، ولی یک همشهری داشتیم که... !
ورای همه غر زدن‌ها و مزه‌پرانی‌ها، دو حرف جدی: بدون شک، همین که این جوان‌ها، آهنگ‌هایی ساخته‌اند، قطعاتی نواخته‌اند و خوانده‌اند که چند شب سالن چندهزارنفری پر و خالی شود، یعنی کارشان درست است و موسیقی‌شان مال مردم است. و دوم این‌که چقدر خوب است که محمدرضا شجریان، همایون را پرورش داد. وقتی می‌خواند، دلمان قرص می‌شود، چرا؟ زبانم لال، بماند... 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/2232/چرا-رفتی؟-کجا-رفتی؟-چی-شد؟!