گفت و گو با فرزاد موتمن کارگردان «خداحافظی طولانی»
 
قشر کارگر از قصه‌های ما حذف شده‌اند
 
من روشنفکر نیستم
 

زهرا نجفی| فرزاد موتمن کارگردانی که به  قولِ خودش همه او را با فیلم «شب‌های روشن» می‌شناسند؛ امسال با فیلم «خداحافظی طولانی» در سی‌وسومین دوره جشنواره فیلم فجر حضور دارد. درواقع بعد از فیلم شب‌های روشن، این دومین اثر عاشقانه موتمن است، خودش می‌گوید، علاقه‌مند است باز هم فیلم‌ عاشقانه دیگری در فضای شب‌های روشن بسازد اما این فیلم را هم به نوع دیگری دوست دارد. در ادامه گفت‌وگوی‌مان را می‌خوانید:
اوايل ‌سال خبرهایی مبنی بر تصمیم شما برای ساختِ فيلم «سراسر شب»؛ فیلمی که فیلمنامه‌اش را هم خودتان نوشته‌اید، شنیده بودیم ولی ناگهان خبر رسید که در حال ساخت فيلم «خداحافظی طولانی» هستيد. چرا این فیلمنامه شما را برای ساخت ترغیب کرد؟
البته من می‌خواهم فیلم«سراسر شب» را هم بسازم و پیگیر آن هستم؛ چون این فیلم به نوعی وصیتنامه‌ من است اما چند عامل باعث شد تا ساخت «خداحافظی طولانی» را در اولویت قرار دهم؛ اول اینکه فیلم درباره عشق بود و من سال‌ها بود که می‌خواستم تجربه‌اي دوباره را در ساختن فیلمی با اين موضوع تکرار کنم، اما برایم پیش نمی‌آمد. دومین امتیاز مهم فیلم این بود که قصه آن در فضای حاشیه شهر و قشر کارگر رُخ می‌دهد؛  قشری که ما تقریبا آنها را از سینمای‌مان حذف کرده‌ایم و در حال حاضر قصه بیشتر فیلم‌های‌مان در منطقه  «پارک وی» به بالا می‌گذرد. در حالی ‌که بیشتر مخاطبان ما در مناطقی پایین‌تر از این محدوده زندگی می‌کنند و  خودشان را در سینما نمی‌بینند. سومین دلیلی که باعث شد کارگردانی این فیلم را بپذیرم، مینی‌مالیزم بودنِ آن بود که برایم جذابیت داشت. در فیلمنامه هیچ‌کدام از قصه‌ها باز نمی‌شد، بلکه تنها گذری به قصه‌های متعدد فیلم وجود داشت. یعنی ما اجازه می‌دهیم، تماشاچی خودش برخی چیزها را مجسم کند. همچنین ویژگی‌هایی مثل وجود؛ تقابل فرد و جمعیت، کارخانه، قبرستان، جاده‌های کم رفت و آمد، ریل قطار، خانه‌های حاشیه قطار و... اين امكان را ايجاد مي‌كردند كه به لحاظ تصويري اين فيلم را وسترن ببينيم. در ضمن آماده بودن هزینه پروژه یکی از مهم‌ترین دلایلی بود که باعث شد ساختِ آن را قبول کنم. در خیلی از پروژه‌ها هفت یا هشت ماه ما را می‌برند و می‌آ‌ورند آخرش هم می‌گویند دست‌مان خالی است و مشکل داریم. سینمای ایران گاهی شبیه یک شوخی است؛ اما سر این پروژهِ دستمزدم را به موقعِ دادند.  
عاشقانه‌ قبلی شما «شب‌های روشن» بود که فضایی روشنفکرانه داشت. در خداحافظی طولانی سراغ طبقه و فضایی متفاوت رفتید. چقدر این طبقه را می‌شناختید و برای درآمدن فضای خشن مورد نیاز چه تمهیدی به کار گرفتید؟
شناخت دو بخش دارد؛ اول اینکه تو به‌ عنوان فیلمساز باید در جامعه‌ات زندگی کنی و لایه‌های مختلف جامعه‌ات را بشناسی و در بخش دوم تو تخیل می‌کنی. زمانی که فیلم «باج‌خور» را ساختم، شناخت دقیقی از این آدم‌ها نداشتم؛ اما به طراح صحنه‌ام گفتم که جلوی فریبرز عرب‌نیا جاسیگاری نگذارد، چون او ته‌سیگارش را زیر پایش می‌اندازد. من با طبقه کارگر بیگانه نیستم، مشکل اینجاست که همه مرا با شب‌های روشن می‌شناسند و فکر می‌کنند من آدم روشنفکری هستم که فقط با شاعران و فیلسوف‌ها رفت و آمد دارم. در صورتی که من بچه شرکت نفت هستم و در محیط صنعتی بزرگ شدم. من به لحاظ مالی هیچ‌ وقت آدم مرفهی نبودم و مثل بقیه‌ مردم سوار مترو، اتوبوس و تاکسی می‌شوم. حتی بعد از بازگشتم از آمریکا، چون برایم کار نبود، دو ‌سال در کارخانه چوب بری در تجریش کارگری کردم. شناختی که از من وجود دارد،‌ غلط است و همه‌اش هم تقصیر فیلم «شب‌های روشن» است. اگر روشنفکران ما این‌قدر بی‌عرضه هستند که من می‌توانم فیلم بهتری درباره‌شان بسازم، این تقصیر خودشان است. وگرنه من به‌عنوان یک آدم معمولی، جامعه‌‌ام را به خوبی می‌شناسم و اصلا در این فیلم نگاه توریستی نسبت به قشر کارگر ندارم. کاملا حس‌شان را می‌فهمم،‌ حتی زمانی که نویسنده نوشت، او از در وارد می‌شود و روی یک صندلی لهستانی می‌نشیند، به او گفتم این را درک می‌کنم که این روزها کمتر کسی روی زمین می‌نشیند اما صندلی لهستانی متعلق به خانواده‌های اصیل است نه قشر کارگر.
یکی از نقاط قوت فیلم، حذف تدریجی شخصیت ساره بیات است. این اتفاق فقط در فیلمنامه هم نیفتاده است. قاب‌بندی‌های شما به شکل هوشمندانه‌ای او را جدا از دیگران نشان می‌دهد. از این نظر کار سختی کرده‌اید؛ ایجاد پرسش و پاسخ به آنها در سکانس نهایی. نگران نیستید در طول تماشای فیلم این پرسش‌ها قشری از مخاطب عام را آزار دهد و باعث شود آنها فکر کنند از فیلم عقب افتاده‌اند؟
نه واقعا، من فکر می‌کنم بعضی از تماشاچیان حتی زودتر از فیلم، متوجه اصل داستان شوند چون ما هیچ‌جا دروغ نمی‌گویيم و همه چیز را نشان می‌دهیم. البته به ‌هر حال فیلم، غافلگیری‌هایی دارد.  
خداحافظی طولانی را شاید اگر فیلمساز دیگری می‌ساخت، این‌قدر مینی‌مال با آن برخورد نمی‌کرد. درواقع خطر کرده و روی لبه تیغ حرکت کردید. ممکن بود با این رویکرد بخشی از مخاطبان را به دلیل ناتوانی در رابطه برقرار کردن با فیلم از دست بدهید. چه حد و مرزی را برای خودتان تعیین کردید که این اتفاق   نیفتد؟
از همان ابتدا احساسم این بود که «خداحافظی طولانی» می‌تواند با مردم ارتباط برقرار کند اما فیلم پرفروشی نخواهد بود. من زمانی که فیلم می‌سازم به مخاطبم فکر نمی‌کنم، به آنچه که درست است فکر می‌کنم  و بر پایه آن تصمیم می‌گیرم. در هر صورت باید بگذاریم ببینیم چه می‌شود و مردم چه برخوردی می‌کنند.
انتخاب سعید آقاخانی هم از نکات عجیب فیلم است. او را در این نقش کاملا باور می‌کنیم. در نخستین صحبت‌هایتان از او چه خواستید و آیا خودش نگران نبود که از پس ایفای چنین نقش دشوار و خشنی برنیاید؟
او از روز اول  با اعتماد به نفس آمد و می‌دانست این شخصیت کیست. حتی او در خیلی از جاها خودش را مهار کرد، چون می‌دانست من بازی‌های خنثی‌تر و سردتری می‌خواهم. اصولا به نظرم بازیگرهای کمدی و طنز در آثار رئال موفق می‌شوند، چون توانایی بالایی دارند. او این نقش را خیلی خوب می‌شناخت و اصلا ادایش را در نیاورد. من هم مطمئن بودم می‌توانم.
قصد ندارید یک عاشقانه دیگر بسازید که عاشقانه‌هایتان بعد از شب‌های روشن و خداحافظی طولانی تبدیل به سه‌گانه شود؟
چرا حتما، دوست دارم در فضای شب‌های روشن دوباره کار کنم و به آن شكل فیلمي درباره عشق بسازم.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/22259/-قشر-کارگر -از-قصه‌های-ما-حذف-شده‌اند-