گیتی اعتماد معمار و شهرساز
بعد از آمدن تلویزیون و سپس کامپیوتر و بازیهای کامپیوتری به محیط خانوادهها، روابط گرم و صمیمیای که نسلهای پیشین با پدر و مادر و خواهر و برادر و حتی دوستان و همسایهها داشت، تا حد زیادی کمرنگ شد. حتی میبینید که وقتی میهمانی به خانه میآید، اهل خانه به جای گفتوگو با یکدیدگر، در کنار هم مینشینند و تلویزیون نگاه میکنند. یا بچهها به داخل اتاق میروند و هرکس پای کامپیوتر مینشیند و به بازی با خودش مشغول میشود. امروزه دیگر موبایلها و تبلتها، هرکدام برای خودشان یک کامپیوتر هستند و افراد میتوانند آنها را همهجا حمل کنند و با آنها سرگرم شوند. به همین دلیل است که روابط جمعی و تبادلنظرها از بین رفته است. این مسأله در کودکان نمود بیشتری دارد چراکه افراد بزرگسال، شخصیتشان شکل گرفته و دوره تأثیر و تأثر را پشتسر گذاشتهاند.
شخصا در بسیاری از مواقع که من به خانه فرزندانم تماس میگیرم تا با آنها یا نوههایم صحبت کنم، میگویند که نوههایم پشت کامپیوتر نشستهاند و بازی میکنند. یعنی حتی روابطی که ما با پدربزرگها و مادربزرگهایمان داشتیم، میان این بچهها با پدر و مادرشان وجود ندارد.
از طرف دیگر، بازیهای کامپیوتری و بازیهای موبایل یا حتی دیدن تلویزیون، باعث شده است که بچهها از بازیهای جمعی و مشارکتی که پیشتر با یکدیگر انجام میدادند، محروم شوند. درست است که فضای خانهها عوض شده و خانههای ویلایی و حیاتدار، جای خودشان را به آپارتمانها دادهاند، اما به هر ترتیب، مسأله اصلی، مسأله فضای خانه نیست. فرزندان من، حتی زمانی که در آپارتمان زندگی میکردیم، با بچههای خانههای مجاور، به کوچه میرفتند و بازی میکردند. یا عدهای از بچهها، اگر فضای خانهشان مساعد نبود، همگی در خانه یک نفر جمع میشدند که حیات داشته یا فضای بزرگتری برای بازی جمعی وجود داشته باشد. اکنون اما متاسفانه هر فردی، خصوصا بچهها در سلول انفرادی خودشان، ایزوله شدهاند. به این ترتیب هرکسی به سوی فردیت بیشتر میرود و تنهاتر میشود.
البته شاید برای بزرگترها، نرمافزارهای اجتماعی، سودمند باشد. چراکه اولا بزرگترها نه بازیهای جمعی میکنند و نه احتیاجی به این بازیهای مشارکتی دارند. جدا از این مسأله، ارتباط افراد بزرگسال با نرمافزارهایی مثل وایبر و واتسآپ، بیشتر میشود و در قالب مباحثه، تبادلنظر و گفتوگو، میتواند تعاملات اجتماعی آنها را با یکدیگر بیشتر کند. اما برای بچهها، با از بین رفتن بازیهای جمعی، هیچ جایگزینی که بتواند حقیقتا به همان اندازه، مولفههای مشارکت و فعالیت را واجد باشد، بهوجود نیامده است.
امیدوارم این بچههایی که در یکی، دو دهه پیشرو وارد اجتماع میشوند، بعد از آنکه وارد دانشگاه شدند، تعاملات اجتماعیشان بهصورت کامل شکل بگیرد و گسترده شود. چراکه در طول کودکی و نوجوانیشان، روح تعاملات اجتماعی در آنها بهواسطه فقدان بازیهای جمعی و فعالیتهای فیزیکی با همسن و سالانشان شکل نگرفته است. اگرچه چنین تعاملاتی باید در سنین کودکی در بچهها شکل بگیرد و ممکن است این فرزندان هیچگاه نتوانند در سنین جوانی و بزرگسالی به تعامل لازم دست پیدا کنند یا به سختی این مهارتها را کسب کنند. این وظایف باید در مدت زمان میان مهدکودک تا دبیرستان جبران شود تا این ایزوله شدن بچهها، که بهواسطه کامپیوتر و بازیهای کامپیوتری و وسایل ارتباط «به ظاهر جمعی ولی حقیقتا فردی» به وجود آمده، از بین برود. امیدوارم متخصصان آموزش و پرورش که مسئول پرورش کودکان هستند، به فکر چارهای بیفتند و جایگزینی برای سرگرمی بچهها ایجاد کنند که هم فیزیک بچهها را درگیر کند و هم مولفه عنصر جمعی و مشارکتی را در خود داشته باشد.
خانوادهها نیز در این زمینه تا اندازهای مقصرند. آنها باید با قدرت و اقتدار روند رشد و پرورش فرزندانشان را پیگیری کنند و در تربیت اجتماعی آنها بکوشند. در این میان، خانوادهها نباید چشم و همچشمی کنند که اگر مثلا فلان کودک در اقوام یا دوستان، تبلت یا گوشی لمسی در دست دارد، پس ما هم باید برای فرزندمان آن را تهیه کنیم. لزومی ندارد کودک 7-6ساله، موبایل یا لپتاپ شخصی داشته باشد. یا اگر به خاطر هدفی خاص و علمی، آن را در اختیارش قرار میدهند، هر روز و روزی چند ساعت با آنها بازی کند. متاسفانه امروزه چشم و همچشمی مانند ویروسی به جان خانوادهها افتاده است که در مورد رایانه و تبلت و...، با حذف سرگرمیهای فردی، آینده و سلامت روانی بچهها را به خطر میاندازد. گاهی خانوادهها در مورد مضرات این رفتارها، اطلاع کاملی ندارند. همین امروز که در اتوبوس بودم، کودک 5سالهای با مادرش در اتوبوس نشسته بود و آن کودک در طول مسیر دایما درحال بازی کردن با موبایل بود و مادرش هم گاهی به او در بازی کمک میکرد.
اگرچه بازیهای رایانهای نیز میتوانند تا حدی موجب ارتقای ذهن و هوش و حافظه کودکان شوند، اما درگیری بیش از اندازه کودکان و نوجوانان با چنین سرگرمیهایی، موجب انزواطلبی، از دست دادن مهارتهای اجتماعی و عدم توانایی حل تعارضات جمع، از عواقب استفاده زیاد این بازیهای فردی و صرفا فکری است. این موضوع به قدری نگرانکننده است که اگر آموزش و پرورش نتواند وظیفه جایگزین کردن سرگرمیهای بچهها را به خوبی انجام دهد، ممکن است در یکی، دو دهه پیش رو، دانشمندان باهوش اما منزوی و دارای مشکلات روانی داشته باشیم. امیدوارم که چنین اتفاقی نیفتد. وزارت علوم هم میتواند در این زمینه نقشی ایفا کند. اگر بتوانند داستان تکجنسیتی کردن دانشگاهها را کنار بگذارند و جلوی جدایی پسرها و دخترها را بگیرند، میتوانند بخشی از این تعاملات اجتماعی از دست رفته را به افراد برگردانند. زیرا بخشی از این تعاملات فرد با جامعه و افراد دیگر، تعاملات میان یک فرد با جنس مخالف است که اگر نتواند به چارچوب درستی در این زمینه برسد، مشکلات و عواقب آن دامنگیر خود او و جامعه خواهد شد. همه اینها بهاضافه مشکلات رفتاری کودکان، اگر بهدرستی حلوفصل نشود، به صورت روانپریشی خود را نشان خواهد داد.