بلقیس سلیمانی داستاننویس و منتقد ادبی
درگیری در زندگی امروز، جزو لاینفک آن است. درگیریهایی که هر روز، ذهنمان را مشغول میکند و زمانی از ما را با خود به یغما میبرد. درگیریهایی که گاهی مختص امور روزمرهاند و گاهی به آینده چشم دارند. اما حالا و در لحظه اکنون وقتی خوب فکر میکنم، میبینم، بزرگترین درگیری ذهنیام، نوشتن رمانی جدید است. کاری که بهصورت روزمره انجامش میدهم و با نوشتن هر کلمه و جمله آن، احساسی خوب مرا فرا میگیرد چون در زمان نوشتن، تمام ذهنم معطوف به بخشهای شیرین و جذاب قصه میشود.
گاهی خود را تا حدی درگیر نوشتن میکنم که یادم میرود، زندگی بخشها و زوایای دیگری هم دارد. همین چند روز پیش، به این فکر میکردم که چقدر خوب بود در شهرمان، در هر جا و هر وضع کاری، بر کار خودمان تمرکز داشته باشیم. این تمرکز در دوره و زمانه ما دیده نمیشود طوری که به نظر میرسد همه، همهکارهاند! اگر از هر عابر، همسایه یا هر فرد ناشناس در جامعه، سوالی بپرسید یا نظری بخواهید، جواب رد نمیشنوید! بالاخره نظری درباره سوال موردنظرتان به شما، ارایه میشود. این موضوع، یکی از پارامترهایی است که افت اجتماعی محسوب میشود. افتی که در جوامع توسعهیافته، کمتر قابلمشاهده است. وقتی از جوامع توسعهیافته صحبت میشود، معیارهای خاصی در آن جوامع، وجود دارد. یکی از این معیارها، نوع رابطه افراد با شغل، تخصص و محلکارشان است. اما در کشور ما، میزان رضایت شغلی، بسیار پایین است، این موضوع را آمارها هم تأیید میکنند. وقتی با افراد مختلف درباره کارشان صحبت میکنید، یا بهطور کامل ناراضی هستند، یا از آن لذت نمیبرند و میخواهند تغییر شغل دهند. این مشکل از آنجا بروز کرده است که در جامعه ما، افرادی که حتی تحصیلکرده و در رشته خود ماهر هم هستند، این شانس را ندارند که کار موردعلاقه خود و منتسب به رشته خود را پیدا کنند. بنابراین مشکلات اجتماعی با یک یا دو موضوع به وجود نمیآید بلکه با اشتباه تصمیمگیری یک سیستم، به وجود خواهد آمد. این موضوع، چرخه جالبی دارد. اگر کمی با دقت بنگرید، میبینید که از دانشگاهها گرفته تا بازار کار و تصمیمگیران، همه و همه درباره یک مشکل اجتماعی، مسئول هستند. این مسأله بسیار قابلتوجه است وقتی که به موسسات یا ادارهها مراجعه میکنید، اغلب افراد یا بیحوصله هستند یا کار را بهدرستی انجام نمیدهند که این امر باعث یأس و خستگی جامعه میشود. به نظر من، هر شخصی حتی افراد بیکار، اقدامی نمیکنند که در جامعه تاثیرگذار نباشد. حتی کسانی که کارشان به چشم نمیآید و در مناسبات اجتماعی، اهمیتی برای آنها در نظر گرفته نمیشود، تاثیرگذارند. به هر روی نحوه پرداخت هر کار در سرجمع جامعه، مهم است. اشاره به فردی خاص یا شغل مشخصی نمیکنم و خودم را مثال میزنم. اگر من بتوانم خوب بنویسم و درک درستی از اجتماع داشته باشم، قطعا میتوانم تاثیری مطلوب بر جامعه داشته باشم. این اشاره به این دلیل بود تا تأکید کنم هرکدام از ما، به اندازه خودمان مسئول هستیم.
نکته دیگری که در این مجال باید عرض کنم، این است که در چند روز اخیر، به طرز عجیبی در داستانهای خودم فرو رفتهام و گاهی با داستانم، سفر کردهام. رمان جدیدم، حکایتی از 30سال پیش و اتفاقات آن موقع است. البته اشاراتی نیز به زمان حال دارد. در پیچ و خم داستان، من هم ناخودآگاه باید زمانهایی ناراحت شوم و گاهی نیز افسوس بخورم. این افسوس، خوشحالی و غم و تمام موضوعات پیرامونش، برای من زندگی و یکنوع دلخوشی محسوب میشود. اما همواره تمام داستانها و حکایتها حاوی پیامهای مختلفی است.
من هم اگر بتوانم پیامی را بهجامعه برسانم، دوست دارم آن پیام بهوحدت و پیوند افراد در جامعه بینجامد و الزام رعایت حق دیگران را ترویج کند. اگر من و تمام همکارانم و دیگر اعضای جامعه بتوانیم چنین اقداماتی انجام دهیم، همه ما از زندگی در شهر آرام و شاد، خوشحال خواهیم شد زیرا پیامها در مردم اثر میگذارد و شهر هم از مردم رنگ میپذیرد!