[یاسر نوروزی] «نگهبان زمان»، «اولین تماس تلفنی از بهشت»، «کمی ایمان داشته باش»، «صبح جادویی»، «رایحهدرمانی» و .... اینها تعدادی از کتابهایی است که مریم اصغرپور مترجمشان بوده؛ بعضی از آنها هم جزو کتابهای پرفروش بودهاند. با این حال، کتاب «هرگز بزرگ نشو!»، بهانهای برای این گفتوگو شد. چون هر کسی ستاره بیرقیب فیلمهای اکشن-کمدی، جکی چان، را میشناسد. بهخصوص که دهه هفتاد در ایران، خیلیها او را شاگرد «بوروس لی» معرفی میکردند! زندگینامه این چهره چنان عبرتانگیز، خواندنی و پر از نکات جالب و قابل تأمل است که مطالعهاش را میتوان به هر کسی پیشنهاد کرد؛ چه زمانی که در فقر روزگار میگذراند، چه زمانی که به دلیل تنبلی به مدرسه رزمی فرستاده میشود و چه زمانی که بعدها تلاش میکند از فقر سالهای کودکیاش انتقام بگیرد. جکی چان، مثل فیلمهایش، همه را صادق و صمیمی در این کتاب شرح داده است. مریم اصغرپور اما در این گفتوگو به معضلاتی هم اشاره دارد که در راه ترجمه، تجربه کرده است. آنچه در ادامه میخوانید، خلاصهای از آنهاست.
من با ترجمه کتاب زندگینامه جکی چان با شما آشنا شدم. از همین کتاب شروع کنیم؟
یک روز در شرکت نشسته بودم و نِت را جستوجو میکردم. خبری دیدم درباره اینکه زندگینامه جکی چان اواخر آذرماه منتشر میشود. آن زمان خودم جستوجو میکردم و کتاب به ناشر پیشنهاد میدادم. تکههای کوچکی دربارهاش خواندم و خوشم آمد. البته خودم خیلی اهل فیلمهای اکشن نیستم، ولی مطالب این زندگینامه برایم جالب بود. به ناشر پیشنهاد دادم، قبول کرد و تا بهمنماه هم کار تمام و بعد چاپ شد.
عجیب است که خودتان خیلی فیلمهایش را ندیده بودید و کتاب را ترجمه کردید. چون موقع خواندن زندگینامهاش، درباره خیلی از فیلمها که میگفت، من حتی صحنههایش را هم یادم میآمد. شما ندیده بودید؟
راستش یکی از علتهایی که فیلمهایش را نمیدیدم این بود که همیشه احساس میکردم چقدر این صحنههای بدلکاری، اغراقآمیز است. در واقع فکر میکردم کارگردان دارد فریبم میدهد. ولی خب، این کتاب را که خواندم، متوجه شدم حداقل درباره فیلمهای جکی چان، به هیچوجه اینطور نبوده؛ بهخصوص قسمتی که از برج ساعت پایین میپرد.
آن صحنه در تاریخ بدلکاری سینما معروف است؛ پرشی باورنکردنی که خود جکی چان هم گفته بود تا سالها بابتش آسیبدیدگی داشت. درباره بدلکاریهایش، حتی تارانتینو با حیرت از او یاد میکند.
بله؛ البته زمان ترجمه، رفتم چند تا از فیلمهای جکی چان را دیدم؛ چون به هر حال در ترجمه کمک میکرد. بعد از آن بود که فهمیدم گویا اینجا در بدلکاریها فریبی وجود نداشته است.
به هر حال، بخشی از نوجوانی ما با چنین فیلمهایی گذشته و خواندن این کتاب از این نظر، لذتبخش بود. شما متولد چه سالی هستید؟
1357
اهل کجا؟
متولد تهران هستم، اما از کودکی به کرج آمدهایم.
چه شد که سمت ترجمه آمدید؟ رشته تحصیلیتان بوده؟
از دوم دبیرستان به کانون زبان رفتم. آن زمان هم خیلی سخت بود و ثبت نام اینترنتی نداشت. مادرم ساعت 5 صبح رفت در صف ایستاد تا توانست مرا ثبت نام کند. به این ترتیب ادامه دادم و بعد از مدتی هم شروع کردم به ترجمهکردن برای دوستان و اطرافیان و کارهای دانشجویی و از این قبیل. بعد رشته فیزیک قبول شدم و به دامغان رفتم. آنجا هم برای نشریه دانشجویی فیزیک، ترجمه میکردم. بعد از فارغالتحصیلی که برگشتم، قرار بود بروم سازمان انرژی اتمی استخدام شوم؛ تمام مقدمات را هم گذراندم؛ مصاحبه را هم انجام دادم و پذیرفته شدم، اما خورد به قضیه پروتکل الحاقی و پروژهای که قرار بود من در آن همکاری داشته باشم متوقف شد. به این ترتیب ترجمه در دارالترجمهها شد شغل من که تا سال 87 هم تنها شغلم بود. البته بعد از آن سال هم آنقدر ترجمه را دوست داشتم که آن را کنار نگذاشتم. از سال 91 با انتشارات «نحل» قرارداد بستم و چند کتاب برایشان ترجمه کردم که متأسفانه جز یکی، مابقی چاپ نشد؛ آن هم کتاب «رایحهدرمانی» بود که سال 94 چاپ شد. به این ترتیب، از سال 95 شروع کردم به ترجمه و انتشار کتاب با ناشران مختلف.
پس در ترجمه، مسیر مشخصی نداشتید.
دوست دارم حوزههای مختلف را امتحان کنم. مثلا وقتی میبینم کتابی ممکن است به عدهای کمک کند، میگویم چه ایرادی دارد ترجمه کنم. دورهای بحثهای بازاریابی شبکهای بهشدت در ایران جریان داشت و خیلی گسترده شده بود. خیلی هم این کتابها خوب فروش میرفت. با اینها شروع کردم، بعد رفتم حوزه خودیاری. در حوزه سیاسی هم ترجمه دارم. رمان هم خیلی دوست داشتم ترجمه کنم، اما واقعیت این است که ترجمه رمان، کار آسانی نیست. برای اینکه کار تمیز دربیاید، خواننده غرق متن شود و درگیر سکتههای داخل متن نباشد که بخواهد فکر کند منظور مترجم چه بوده یا نبوده، باید دقیق روی رمان کار کرد. به پیشنهاد انتشارات «جیحون» سه کتاب از «میچ آلبوم» ترجمه کردهام. کارم در واقع در حوزه رمان، این کتابها بوده است.
مترجمان در مورد کتابهای پرفروش، همیشه با حاشیههایی همراه میشوند. شما درگیر ترفندهای این بازار نشدهاید؟
راستش سالهایی که در دارالترجمه کار میکردم، یکبار در یکی از کتابفروشیها کتابی را دیدم که خودم ترجمه کرده بودم، اما اسم کسی دیگر روی آن بود! آن زمان از این کارها میکردند. مثلا یک نفر به عنوان نماینده کلاس میآمد و میگفت استاد گفته متنها را ببرم یکدست کنم؛ بعد میدیدی به اسم خودش چاپ کرده است. من حتی پنج، شش کتاب هم برای همین خانم ترجمه کردم تا اینکه بالاخره یک روز گفتم دوره دانشجویی شما تمام نشد؟! چون مشخص است شما دارید کارهای دیگری میکنید! بعد هم که برایم مسجل شد، زنگ زدم به ناشران کتابها گفتم چنین کاری دارد توسط این خانم انجام میشود. البته نمیخواهم اسمی از ناشران و آن خانم مترجم ببرم. در هر حال، یکی از این ناشران ماجرا را پیگیری کرد و مشخص شد حرفم درست بوده. هرچند، ایشان با این کتابها بعدها رفتند و عضو هیأت علمی هم شدند!
با ناشران که تماس گرفتید، متقاعد شدند که جعل و تقلب در حال رخ دادن است؟
بله؛ گفتند میتوانی بروی شکایت کنی، ولی با چند تا از دوستان وکیل که صحبت کردم، دیدم خیلی دوندگی دارد. در واقع، گفتم به جای اینکه وقتم را پای شکایت بگذارم، میروم سراغ ادامه ترجمه. اما در این مسیر متأسفانه باز مواردی میبینیم که ناراحتکننده است.
چه مواردی؟
کتاب دیگری داشتم که به چاپ یازدهم رسیده بود. هر وقت هم سری به بازار کتاب میزدم، کتابفروشها میگفتند فروش دارد، اما مدتها در همان چاپ یازدهم بود. به همین دلیل مشکوک شدم. بررسی کردم و متوجه شدم ناشر دارد چاپهای متعدد را با همان عنوان چاپ یازدهم به بازار میفرستد. به ناشر اعتراض کردم و خواستم یا کتاب را چاپ یا امتیازش را به خودم واگذار کنند. ناشر در واکنش به این درخواستم، اعتراف کرد چاپ دوازدهم را با عنوان چاپ یازدهم به بازار عرضه کردهاند. ناشر اعلام کرد برای بررسی درخواستم نیاز به زمان دارند. در مدت زمانی که با وجود پیگیریهای من جواب قطعی به درخواستم نمیدادند، مجوز چاپ همان کتاب را با ترجمه یکی دیگر از مترجمهای خودشان گرفتند که اتفاقا به ظاهر برای آگاهسازی زنان از حقوقشان کتابهایی در این زمینه ترجمه میکنند. به این ترتیب، بازار کتاب سرد نشد و فروش خوبش ادامه پیدا کرد، ولی نه با ترجمه من.
خب، اینبار دیگر به نظرم باید شکایت میکردید.
اتفاقا رفتم شکایت کردم. اتحادیه هم به نفع من رأی داد و امتیاز کتابها را گرفتم؛ هرچند این کتابها هنوز دوباره چاپ نشدهاند. در واقع، میخواهم بگویم درست است که توانستم شکایت کنم، اما وضعیت در این حوزه گاهی بهشدت ناراحتکننده است. در هر صورت، مشکلات حوزه نشر یکی، دو تا نیست و امیدوارم که این مشکلات حل شود.