[ مریم لطفی] 22آبان سال 1396 که زمین کرمانشاه لرزید و خانهها آوار شد و آدمها نفسشان بند آمد و دامها درازبهدراز افتادند و مردند، کسی فکرش را نمیکرد که چند دقیقه بعد، این درد راه دور و درازش را از روستای کرمانشاه باز کند و بلافاصله از خانههای شهرهای دیگر سردرآورد. چند دقیقه بعد، مصیبت آن قطعه از زمین، شد درد مشترکی که فریاد شد. یا دو سال بعد که بهار، نیامده با سیل درآمیخت و سال 1398 از همان اولش شد «سالِ سیل»، کل ایران شد گلستان و لرستان و خوزستان و شیراز. درد همسایه شد درد صاحبخانه. مصیبت تنها سیل و زلزله هم نبود، نیست. فقر و بیکاری و بحرانهای اجتماعی و سیاسی و زیستمحیطی و تحریمهای کمرشکن طولانی هم بود، هست. اما چیز دیگری هم هست. امید و همبستگی جمعی که همیشه تنها چراغِ روشنِ شبِ تاریک بوده است. در این زمینه با «حسین ایمانی جاجرمی»، جامعهشناس و استاد دانشگاه، به گفتوگو نشستهایم. کسی که گرچه معتقد است همبستگی اجتماعی در ایران در سالهای اخیر دستخوش نگرانیهایی شده است، اما با تقویت فرهنگ گفتوگو و خروج از تکصدایی در جامعه میتوان بر بحرانهای موجود غلبه کرد.
در این گفتوگو در تلاشیم تا با وجود اختلافنظرهای فکری و سیاسی و مشکلات مختلف اجتماعی و بینالمللی که کشور با آن دست به گریبان است، به فهم مشترکی از مسائل ایران برای عبور از بحرانها برسیم. برای تقویت «هویت جمعی» که به افزایش قدرت ملی منجر میشود. گفتوگوی روزنامه شهروند با این جامعهشناس پیش روی شماست.
در سالهای اخیر کشور ایران با بحرانهای مختلفی دست و پنجه نرم کرده است. از بلایا و حوادث طبیعی گرفته تا بحرانهای سیاسی و اجتماعی که هر بار بخش قابلتوجهی از جامعه را جریحهدار کرده است. بهنظر شما، با وجود نگاهها و تعاریف مختلف از وضعیت سیاسی و اجتماعی، چطور میتوان به فهم مشترکی از مسائل کشور رسید و همبستگی اجتماعی را بیش از پیش تقویت کرد؟ در واقع به چه ظرفیتهایی در این زمینه نیاز داریم؟
ظرفیت جوامع از منظر اجتماعی در موفقیت آنها در مقابل چالشهای پیشرو بسیار مهم است. چنانچه در گزارشهایی که سازمانهای وابسته به ملل متحد ارائه میکنند، مانند گزارش توسعه انسانی و یا گزارش جمعیت و سکونتهای انسانی، به دو چالش عمدهای که پیش روی کشورها قرار دارد، اشاره شده است. یکی تغییرات اقلیمی و مسائل ناشی از آن و دیگر موضوع نابرابریهای اجتماعی. بنابراین، با آینده پرتلاطمی روبهرو خواهیم بود و جوامع نیز به این ظرفیت اجتماعی نیاز دارند. در ادبیات جامعهشناسی، همبستگی اجتماعی همین ظرفیت اجتماعی است. بهعبارتی، به توان نظام اجتماعی برای حل بحرانها نیاز داریم، هم برای شناسایی چالشها، هم تعریف آنها و هم دستیابی به راهکارهایی که پذیرش عمومی و قابلیت اجرایی داشته باشند. این موضوع توان اجتماعی زیادی میخواهد و بهنظر میرسد همبستگی اجتماعی و هویت جمعی در کشور ما با چالشهایی مواجه است.
اگر بحث اصلی سرمایه اجتماعی باشد، گزارشهای تهیهشده در سالهای گذشته از افول سرمایه اجتماعی حکایت دارد. مسئله اعتماد موجب شکلگیری کنش اجتماعی میشود که موضوع بسیار مهمی است. مثلا وقتی شما از خانه خارج میشوید، بهصورت ناخودآگاه فکر میکنید دیگرانی که آنها را نمیشناسید به شما صدمه نمیزنند و این یعنی اعتماد اجتماعی بنیادینی در نهاد شما وجود دارد. به این نوع از اعتماد میگوییم اعتماد نازک یا Thin Trust که حداقل اعتمادی است که در هر جامعه باید وجود داشته باشد. اما بهترین حالت این است که افراد از یک اعتماد ضخیم یا Trust Thick برخوردار باشند. یعنی وقتی وارد جامعه میشوید، نهتنها فکر میکنید که کسی به شما صدمه نمیزند، بلکه به این فکر میکنید که دیگران به شما خیر میرسانند و هر تماسی با افراد، به منزله یک امر خیر و مفید برای شما خواهد بود. شاخصها نشان میدهد در جامعه ایران اعتماد نازک هم با مسائلی روبهروست. از بین رفتن این همبستگی و زوال اجتماعی نگرانی جدی به همراه دارد و موضوع بسیار مهم است.
یک از عوامل این مسئله نابرابری طبقاتی و ایجاد شکاف میان شهروندان است. وقتی در جامعهای اقلیتی ثروتمند و توده فقیری وجود دارد و طبقه متوسط ضعیف میشود، دیگر جایی برای شکلگیری اعتماد و ایجاد همدلی وجود ندارد. در این حالت با چالشهایی مواجه خواهیم بود که فقط با همکاری افراد قابلرفع است. افراد زمانی با یکدیگر همکاری میکند که به همدیگر اعتماد داشته باشند.
گرچه شما بهوجود چالشهایی در زمینه همبستگی اجتماعی در ایران اشاره میکنید، اما در زمان بحرانهایی ازجمله سیل و زلزله در شهرهای مختلف شاهد همراهی و همبستگی فزاینده مردم با یکدیگر هستیم. به نوعی حتی در این مواقع همبستگی ایجادشده بیشباهت به دوران جنگ نیست. سازوکار این حالت چیست؟
درست است. اما همبستگیهای ما از نوع واکنشی و مقطعی است. درحالیکه باید وضعیت را بهصورت اساسی بررسی و مشکلات مربوط به آن را حل کرد. هر گاه بحرانی رخ دهد، مردم بلافاصله به آن واکنش نشان میدهند و برای مدتی به یکدیگر نزدیک میشوند. اما در جامعه مدرن به همبستگی آگاهانه و از نوع کارآمد آن نیاز داریم. وقتی همبستگی ایجاد میشود، باید در قالبهای مناسب خودش در جهت حل مسائل و مشکلات هدایت شود. همبستگیها در جامعه ایران بیشتر از نوع واکنشی و احساسی است. در واقع، جمع زیادی را در زمانی مشخص دور هم جمع میکند، اما چون سازماندهی مشخص ندارد و برنامههای بعدی آن معین نیست، به مرور تضعیف میشود و این افراد بهتدریج پراکنده میشوند.
با تقویت تابآوری اجتماعی میتوان به همبستگیهای باثباتتری رسید؟
همبستگی بخشی از تابآوری جامعه است. هر چه همبستگی میان مردم بیشتر باشد، توان تابآوری آنها بالاتر میرود. تابآوری محصول همبستگی است. باید عوامل تاریخی، اقداماتی که دولت و گروههای قدرت انجام میدهند و همچنین اقدامات کشورهای بیگانه را بررسی کرد. چرا که میتوانند صدماتی را در این روند ایجاد کنند. جوامعی میتوانند مطمئن باشند در آینده استمرار تاریخی خواهند داشت که از همبستگی مطلوب و هویت جمعی که به شکل دموکراتیک تعریف شده، برخوردار باشند. در غیراین صورت ابرچالشها میتواند خیلی از کشورها و جوامع را درگیر کند. چنانچه در طول تاریخ هم شاهد فروپاشی برخی تمدنها و کشورها بودهایم.
به عقیده شما، مهمترین مسئله تضعیف همبستگی چیست؟
بخشی از این موضوع به عوامل اقتصادی مربوط میشود. وقتی کشوری تولید ثروت نداشته باشد و در مناسبات جهانی جایی نداشته باشد، منزوی خواهد شد. اقتصاد پویا داشتن موضوع مهمی است. عوامل سیاسی بعد دیگری است که مهم است. سیاستهای اجتماعی باید مقبولیت داشته باشند و امکان گفتوگو با افراد و گروههای مختلف فراهم باشد یا مثلا سازوکارهای رسیدگی به شکایات در جامعه تعریف شود. توجه داشته باشید که توسعه در ایران متوازن نبوده است. بخشهایی از کشور از مواهب نفتی بهرهمند شدهاند و بخشهایی از کشور هستند که سهمی از ثروت عمومی و حتی نمادهای ملی ندارند و در آنها بازنمایی نمیشوند؛ استانهایی مانند سیستان و بلوچستان، ایلام و حتی خوزستان که خودش منبع ثروت عظیمی برای کشور به ارمغان میآورد. پس باید ثروت در کشور بهصورت متوازن تولید شود.
موضوعات بینالمللی، روابط با کشورهای خارجی و حتی دخالت دولتهای بیگانه در این زمینه چه نقشی دارد؟
دنیا جای چندان آرامی نیست. حدود 80سال از جنگ جهانی دوم که بیش از 50میلیون آدم در طول آن کشته شده، گذشته است. ما در جهانی زندگی میکنیم که هر آن ممکن است دستخوش ناآرامی شود. ایران نیز در مرکز خاورمیانه قرار دارد و با رقبای منطقهای مواجه است. سیاستمدارانمان باید بسیار هوشیار باشند تا در این وضعیت پرتلاطم، کشتی ایران را به سلامت عبور دهند. ما همواره شاهد دخالتها و منفعتطلبی برخی کشورها علیه ملت ایران بودهایم و خواهیم بود. باید مراقب باشیم چیزی که اولویت دارد، منافع مردم ایران است و همواره باید حفظ شود.
با توجه بهگفتههای شما، تقویت همبستگی اجتماعی ارتباط تنگاتنگی با موضوع «گفتوگو» در جامعه دارد. بهنظر میرسد حلقه مفقوده در برخی موضوعات در کشور ما فقدان این موضوع است. نظر شما چیست؟
بله، همینطور است. ایجاد و تدوام یک فرهنگ مدنی در جامعه تلاش و نبوغ زیادی میطلبد. موضوعی که وارداتی هم نیست. اما مسائلی وجود دارد که فرهنگ عمومی جامعه را تضعیف میکند. وقتی نابرابری طبقاتی در جامعه وجود داشته باشد، طبیعتا گفتوگو نیز کمتر خواهد شد. اگر کسی از منافع عمومی جامعه سهمی نداشته باشد، از آن دفاع نخواهد کرد. چیزی که اهمیت دارد این است که بررسی کنیم چه عواملی مانع امکان گفتوگو و مشارکت و رسیدن به سطحی از فرهنگ مدنی شده است. طبیعتا بخشی از این عوامل سیاستهای اقتصادی و دولتی و مسائل حلنشده تاریخی است که نیازمند رسیدگی و توجه است. مثلا بحرانهای زیستمحیطی و بحرانهای آبی میتواند مشکلات زیادی در آینده ایجاد کند. وقتی فرونشستها تکثیر شوند، ممکن است امکان زندگی در برخی نقاط ناممکن شود. حل این موضوعات در گرو تقویت همبستگی و تقویت همکاریهای بزرگ است. باید در مسیری حرکت کنیم که تا جای ممکن بتوانیم به همدیگر نزدیک شویم و یکدیگر را بشناسیم؛ گفتوگو کنیم تا بتوانیم این چالشها را از بین ببریم.
ممکن است با سیاست مبتنی بر مشارکت و ایجاد اعتماد، مکانیسمهای تقویت هویت جمعی را فعالتر کرد؟
در مورد این موضوع باید بسیار گفتوگو کرد. یک نسخه جادویی برای آن وجود ندارد. حتی برجستهترین صاحبنظران سیاسی هم نمیتوانند در این زمینه نسخه بپیچند. دوره نسخههای دستوری تمام شده است. شرایط اکنون طوری است که تمامی افراد باید حق اظهارنظر داشته باشند و از دل این گفتوگو به یک صورتبندی که مورد اجماع است رسید، فارغ از اینکه کدام دولت روی کار است. واقعیت این است که در بعضی از زمینهها کاری از دولتها ساخته نیست. منظور نهاد دولت است، نه یک دوره مشخص سیاسی. یا مثلا در مناسبات اقتصادی به بخش خصوصی نیاز داریم؛ اما جایگاه آن کجاست؟ جامعه مدنی و گروههای مردمی و تشکلهای اجتماعی هم عناصر مهمی هستند که باید جایگاه مشخصی در جامعه داشته باشند. باید ببینیم آیندهای که در پیش است، مبتنی بر چه تعریفی از ایران خواهد بود. مثلا ایران ریشسفید منطقه است یا مهمانسرای بزرگی است که پذیرای فرهنگها و قومیتهای مختلف است. باید در تمامی این حالتها گفتوگو کرد. باید صداهای مختلف را شنید؛ در این صورت است که هویت جمعی تقویت خواهد شد.
با تقویت هویت جمعی، طبیعتا قدرت ملی جامعه بیشتر خواهد شد. در حالت ایدهآلگرایانه، آیا این قدرت میتواند کشور را بهنحوی رویینتن کند که طی هر بحران داخلی و خارجی به آن کل واحد که همان مفهوم ایران است، آسیبی وارد نشود؟
واقعیت شرایط جهانی بهگونهای است که تضمینی برای این موضوع وجود ندارد. یکی از شانسهای تاریخی ایران این است که نوعی استمرار داشته است. ایران، با وجود تمام فراز و فرودهایی که داشته، همواره از سوی دیگر دولتها پذیرفته شده است. ایران مثل امارات و کویت و اردن که ابتدا بخشهایی از امپراتوریهای بزرگ جهانی بودند و بعد به کشور مستقل تبدیل شدند، نبوده است. اما همین هم تضمینی ایجاد نمیکند. با توجه به شرایط جدید داخلی و بینالمللی، باید مسائل کشور را صورتبندی کنیم و این موضوع نیازمند یک کار جمعی است. در این شرایط هر فرد میتواند خودش را جزئی از یک کل آگاه قلمداد کند. کار بسیار سختی است، اما بهنظر میرسد چاره دیگری وجود ندارد. باید با حساسیت، پشتکار، تلاش و کوشش بسیار در این مسیر حرکت کنیم.