۱. آنگونه که برخی اندیشهوران اجتماعی – سیاسی گفتهاند یکی از ریشههای اندیشگی ظهور فاشیسم در آلمان، انگاره داروینیسم اجتماعی بوده است. در داروینیسم اجتماعی، پیشرفت جامعه بر بنیاد رقابت و تنازع میان انسانها استوار است. در سپهر رقابت، آنکه پیروز میشود نیرومندتر است و شایستگی ماندن و گسترش بیش از پیش دارد، درست همانند آنچه که در جهان زیستشناسی
رخ میدهد و رقابت و تنازع، به بقای اصلح میانجامد. شگفتانگیز اینکه این نگاه و نگرش را میشود نزد برخی لیبرالها هم دید، یعنی نزد کسانی که از آزادی انسان و حقوق انسانی سخن میگویند. برخی از کسانی که خواستار هر چه کوچکتر شدن دولتها هستند هم، کمابیش، اینگونه میاندیشند. نزد اینان، رمز و راز پیشرفت اجتماعی - اقتصادی جامعه، تنها یک چیز است: رقابت. فرقی هم نمیکند که در چه گسترهای سخن میگویی، بهداشت و درمان باشد، آموزش پایه و عالی باشد، امنیت باشد، کارخانه و تولیدات صنعتی باشد، هرچه و هر جا که باشد، تنها راه پیشرفت، رقابت و پدید آوردن رقابت است. هواداران رقابت و شاید بهتر باشد بگوییم هواداران ایدئولوژی رقابتباوری، به آسانی حکم به نابودی ضعیفتر میدهند. اینجاست که سخن و استدلال آنان، سخت رنگ و بوی فاشیسم میگیرد. در برابر رقابتباوران، اگر کسی از نقش دولت دفاع کند و وظیفههایی که برای گسترش عدالت برعهده دارد را گوشزد کند، کمابیش بیدرنگ، متهم به دفاع از توتالیتاریسم میشود. نزد اینان دولت یعنی دولت توتالیتر. پس راه پیشرفت هم روشن است مبارزه با دولت و هرچه کوچکتر شدن آن. اینکه دولت بزرگ، گسترده و نیرومند، که همه امکانات جامعه را در اختیار خود دارد به فساد و سرکوب میانجامد برابر برخی تجربههای گذشته و کنونی بشری، سخن درستی است. اما این به معنای آن نیست که دولت باید در همه گسترههای زندگی، دامن برچیند و کار را به بخش خصوصی واگذارد. بخش خصوصی هم به آسانی میتواند کارگر را استثمار کند.
۲. چندی پیش، در نشستی با شماری از فرهنگیان، خانمی حضور داشت که خود را بهعنوان آموزگار آزاد معرفی میکرد. من تا آن زمان، چنین عنوانی را نشنیده بودم. کارشناسیارشد داشت و در یکی از بخشهای نزدیک تهران درس میداد. میگفت که حقوق ماهانهاش 300هزار تومان است. نزدیک به 60هزار تومان از این حقوق را بابت کرایه رفت و برگشت میداد. تابستان و 15 روز نوروز هم حقوق نمیگرفت. هیچگونه قرارداد نوشتهشدهای هم نداشت. بیمه هم نداشت. چند سالی بود که اینگونه کار میکرد اما هیچگونه پیشینه رسمی و نارسمی کاری هم نداشت. یعنی هیچ مدرک کاری نداشت که به آن استناد دهد. میگفت مدیر مدرسه، ماهانه 300هزار تومان به او میدهد. تنها او هم نبود که با این شرایط داشت درس میداد و ادعا میکرد که نزدیک به 20،30 تن دیگر را میشناسد که اینگونه و با این شرایط کار میکنند. پس از نشست، جستوجویی کردم و دیدم سخنانش درست است. چندی بعد در فیسبوک بحث این آموزگار آزاد و شرایط ناعادلانه کاریاش مطرح شد. آموزگاری رقابتباور، که هوادار سخت کوچکتر شدن دولت است، از کار بخش خصوصی دفاع میکرد و اینکه برای پیشرفت آموزش، تنها راهکار معجزهگر، همین دادن آموزش به بخش خصوصی است. اقتصاد، حقوق بشر را، از یادش برده بود!