| مریم محمدی | مدیر موسسه گوهر بینا |
شاید یکی از عمده دلایلی که من و شاید کسان دیگر را بهکار داوطلبانه واداشته، شکرانه است. عنوانش را صدقه نمیگذارم نام شکرانه درواقع شکرانهای است برای نعمتهایی که خداوند به ما داده، پس من هم وظیفه دارم که بهنوعی شکرگزار این نعمتها باشم. بنابراین نخست، آن حس درونی است که اگر ایجاد شود فرد را بهسمت فاکتورهای دیگر راهنمایی میکند و اگر نباشد، سراغ فاکتورهای دیگر نمیرویم که بخواهیم آنها را بشناسیم و تقویت کنیم.
درمورد شخصخودم باید بگویم، وقتی این حس درونی سراغم آمد به خود گفتم باید کاری کنم و این کار کمک به همنوع است. هنگامی که اسم همنوع آمد، قشر در معرض آسیب در اولویت من قرار گرفت. من حس خوبی دارم و میخواهم این حس را بهاشتراک بگذارم و حالا باید ببینم آنها چه کسانی هستند که در این حس با من شریک شوند. جامعه هدف من، جامعه در معرض آسیب بود. به فرد آسیبدیده بهراحتی نمیشود کمک کرد بلکه یک تیم با بازویی بسیار تواناتر میخواهد که به آسیبدیده کمک شود ولی اگر در جامعه در معرض آسیب، توانمندی فکری و ذهنی و مالی را ببرید، میشود جلوی خیلیچیزها را گرفت. این اهداف من بود که در جستوجوی رسیدن به آنها، اکنون وارد پانزدهمینسال کار داوطلبانه شدهام و الان مشخصا خودم با زنان در معرض آسیب کار میکنم.
علاوه بر فاکتورهای درونی، اصولا کسانی که زندگی جمعی، ارتباط اجتماعی و در جمع بودن را دوست دارند، بیشتر بهسمت خیر عمومی کشیده میشوند. روحیه اجتماعی و جمعگرایی از ویژگیهای دیگری است که در این افراد وجود دارد. شما اگر یکدایره بکشید و بخواهید آن را با نقطه پر کنید، من بهتنهایی دو تا از آن نقطهها هستم و افراد دیگری بقیه این دایره را پر میکنند. اگر روابط اجتماعی نباشد، من افراد دیگر را نمیتوانم پیدا کنم که با من شریک شوند. روحیه اجتماعی بهعلاوه دغدغه باعث میشود که افراد یکدیگر را که به خیر عمومی میل دارند پیدا کنند و اعتماد آنها را جلب کنند. همچنین منی که کار خیر میکنم هم باید به دیگران اعتماد کنم. بعضیوقتها به شما مبلغی پول کمک میشود و میگویند هر کاری دوست داشتی انجام بده. دست شما باز است که برای هزینه دانشگاه یکنفر یا هزینههای جاری موسسه خرج کنی. این طیفش گسترده میشود و من باید جواب بدهم. آنجا باید بحث اعتماد به وجود بیاید چراکه فردا ممکن است من فراموش کنم که کجا آن مبلغ را خرج کردهام.
اجتماعیبودن باعث میشود دیگران را هم بهسمت نیکوکاری و خیر عمومی بکشانی. خیلیها دلشان میخواهد کار کنند اما راهش را بلد نیستند و این میشود یک مسیر که دهها نفر هرکدام گوشهای از کار را میگیرند.
افق گستردهتری که به آن میاندیشم، این است که بهجای موسسات کوچک تبدیل شویم به یک موسسه بزرگ و هرکس بنا به تخصص خود یک کار را به عهده بگیرد اما مشکل اینجاست که ما در کار جمعی بسیار ضعیفیم. آرزویم این است که این اتفاق بیفتد و این جامعه مدنی بهقدری تخصصی و گسترده شود که هرکدام از ما در کار خیر، یک کار تخصصی را دنبال کنیم.