فیلم «پسربچگی» از نگاه منتقدان بین‌المللی
 
شاهکار بی‌ادعا
 

 

ساسان گلفر | ریچارد لینکلیتر این‌روزها دارد حاصل سختی‌کشیدن‌های دوازده‌سال «پسربچگی» را می‌چشد و انتظار نتیجه‌ای را می‌کشد که حتی از آن‌که‌ سال گذشته نصیب «دوازده‌سال بردگی» استیو مک‌کویین شد هم بهتر باشد. تا این‌جا او با «پسربچگی»‌اش گل سرسبد جوایز گلدن‌گلوب را قاپ‌زده و نامزد بیش از همه امیدوار جوایز بفتا و اسکار و انجمن‌های صنفی تهیه‌کنندگان و کارگردانان آمریکا شده و جایزه بهترین فیلم منتقدان اکثر شهرها و ایالت‌های آمریکا، از بوستون تا هوستون و لس‌آنجلس و شیکاگو و دیترویت و نیویورک و از آیووا تا ایندیانا و اوکلاهوما و تگزاس را نصیب خود کرده است.
این‌ همه علاقه منتقدهای آمریکایی و غیرآمریکایی به فیلم دوازده‌ساله امسال، نتیجه عجیبی را هم در سایت‌های اینترنتی جمع‌کننده آرای منتقدان رقم زده است. کمتر می‌توان انتظار داشت که نقدنویس‌ها به این‌ میزان از یکدستی برسند، ولی وقتی به جمع نمره‌های منتقدان اسم‌و‌رسم‌دار سینمایی به فیلم «پسربچگی» در سایت متاکریتیک نگاه کنید، رقم سبز درشت 100 را می‌بینید که یعنی همه آنها یکصدا نمره کامل و بی‌نقص‌بودن به فیلم لینکلیتر داده‌اند. درواقع وقتی به جزییات دقت کنید، گرچه از 49 منتقد حتی یک نفر هم نمره متوسط یا بد به فیلم نداده، اما در این میان 7، 8 نفری را هم می‌توان پیدا کرد که کمی کمتر از صد نمره‌ به فیلم داده باشند، گرچه تأثیر این کمی کمترها در متوسط آرا، آن‌قدر اندک است که گردانندگان سایت ترجیح داده‌اند همان رقم 100 را به‌عنوان متوسط نمرات بنویسند و خیال خودشان و همه را راحت کنند.
میسن (الار کولترین) شخصیت اصلی فیلم «پسربچگی» است که روند رشد او را از یک پسربچه 6، 7 ساله در‌سال 2002 تا جوانکی 18، 19 ساله در‌سال 2014 می‌بینیم. خواهر او در داستان که سامانتا نام دارد (درواقع دختر کارگردان، لورلی لینکلیتر) کمی بزرگتر از اوست و پا به پای او رشد می‌کند. پدر و مادر این دو که ایتن‌هاوک و پاتریشیا آرکت نقش‌شان را بازی کرده‌اند، طلاق گرفته‌اند. پدر به‌دنبال زندگی خودش است و ازدواج می‌کند و باز بچه‌دار می‌شود و گاه به این بچه‌ها سر می‌زند و مادر مجبور است فرزندان را با چنگ و دندان بزرگ کند و در این سال‌ها یکبار با مردی پولدار که خود بچه‌های دیگری دارد، ازدواج می‌کند و از او هم جدا می‌شود تا بالاخره جزیره ثبات خود را پیدا می‌کند. تماشاگر لحظه‌هایی از این دوازده‌سال زندگی را در طول 165دقیقه روی پرده می‌بیند و سیر تحول و تکامل شخصیت‌ها را در کنار مسائلی مانند جنگ در عراق و انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا دنبال می‌کند.
ریچارد کورلیس، منتقد مشهور مجله تایم درمورد پسربچگی گفته است که «این فیلم نشان می‌دهد چگونه می‌توان یک زندگی عادی را در فیلمی خارق‌العاده تصویر کرد.» کورلیس در مقاله مفصلش درمورد «پسربچگی» به چند نمونه نادر در تاریخ سینما که تلاش‌هایی مشابه صورت گرفته، اشاره کرده است؛ مجموعه 5فیلمی که با «400 ضربه» فرانسوا تروفو در طول 20‌سال ساخته شد و گذر زمان بر ژان‌پی‌یر‌لئو بازیگر نقش آنتوان دوانل را که در فیلم «400 ضربه»  14 ساله بود، در قالب مجموعه «ماجراهای آنتوان دوانل» به نمایش گذاشت و پروژه مستند مایکل آپتد با عنوان Up که زندگی دوازده کودک انگلیسی را از‌سال 1964 به‌مدت 7 ‌سال دنبال کرد. بتسی شارکی، منتقد لس‌آنجلس‌تایمز در توضیح علت علاقه‌اش به این فیلم نوشته است: «به‌یاد نمی‌آورم که فیلمی توانسته باشد مرا تا این اندازه تحت‌تأثیر قرار بدهد یا به این خوبی همه رنگ‌ها و سایه‌روشن‌های فرآیند شخصی و در عین‌حال جهانی تبدیل شدن را ثبت و ضبط کند.»
دیوید ادلستاین در نیویورک‌مگزین در مورد فیلم چنین نظری دارد: «من نمی‌گویم که «پسربچگی» بزرگترین فیلمی است که به عمرم دیده‌ام، بلکه فکر می‌کنم پیش از دیدن این فیلم زندگی‌ای داشته‌ام و اکنون هم زندگی‌ای دارم که با قبلی متفاوت است؛ حالا می‌دانم فیلم‌ها می‌توانند کاری انجام دهند که همین هفته پیش (پیش از دیدن «پسربچگی») نمی‌دانستم. (متوجه شده‌ام که) فیلم‌ها می‌‌‌توانند زمان را قابل‌رؤیت کنند.» کلودیا پوییگ، نویسنده
یو. اس.‌ای‌تودی که در پایان یادداشت خود بر فیلم لینکلیتر، آن را «بسیار بیش از یک داستان چگونگی از آب‌و‌گل درآمدن فردی کم‌سال» و «مسحور‌کننده مانند یک رمان بزرگ» نامیده، در بخش دیگری از مقاله‌اش این فیلم را «یکی از خارق‌العاده‌ترین فیلم‌ها در طول چندین دهه» و «شاهکاری حماسی که انگار اصلا دغدغه‌ این را نداشته که چنین شاهکاری باشد» توصیف کرده است.
پیتر تراورس، منتقد رولینگ استون به خطرپذیری لینکلیتر در این پروژه سینمایی اشاره کرده است: «او دوره‌ای چند روزه را برای فیلمبرداری سالانه در مدت دوازده‌سال انتخاب کرده و درمجموع 39 روز فیلمبرداری کرده و 143 صحنه گرفته است. اما چه می‌شد اگر بازیگران، ازجمله بچه‌ها در همین زمان مریض می‌شدند یا به مسافرت می‌رفتند و غیبشان می‌زد؟ البته چنین اتفاقی نیفتاد و به‌جای آن تاروپود زنده‌ای از رشد خلق شد که در سینما نظیر نداشت. «پسربچگی» ما را وامی‌دارد که نسبت به فیلم‌ها، راز و رمزشان، قدرتشان و توانایی آنها برای به خنده یا گریه واداشتن ما حسی از شادی و هیجان پیدا کنیم. این فیلم شاهکاری بی‌ادعاست.»
آنتونی لین، منتقد نیویورکر از معدود سینمایی‌نویس‌هایی بوده که نمره‌ای پایین‌تر از صددرصد به «پسربچگی» داده است. وی درمورد این فیلم که از جانب او نمره 90 گرفته است، می‌نویسد:   «لذت فراوان فیلم «پسربچگی» از شگفتی ناشی نمی‌شود، بلکه از آشنا و
ملموس بودن آن برمی‌خیزد، از گفتن این‌که، بله، این واقعیت دارد و درست به‌نظر می‌رسد، یا برای من هم همین اتفاق افتاده است.» لو لومنیک از نیویورک‌پست که 88 از صد به فیلم داده، این ایراد را گرفته است که «فیلم به‌شدت اپیزودیک است و احتمالا اندکی فشرده‌سازی به نفعش تمام می‌شد (و تماشاگران بیشتری را نیز برایش فراهم می‌کرد.)»
اد گونزالس، نویسنده مجله اسلنت، از منتقدانی که کمترین نمره (75 از 100) را به «پسربچگی» داده‌اند، به صحنه پرتاب سنگی که روی سطح آب دریاچه بالا و پایین می‌پرد به‌عنوان «استعاره‌ای برای این فیلم و خود زندگی» اشاره کرده است: «همه شکیبایی و عزم و اراده‌ای که برای ساختن فیلمی نظیر این لازم است و پیش‌بینی
‌ناپذیر بودن آن، بزرگ کردن یک بچه و زیستنی که در آن دم را غنیمت باید شمرد، نه فقط در آن سنگ، بلکه در اشک‌هایی نیز احساس می‌شود که الیویا هنگامی که پسرش بار و بندیل خود را جمع می‌کند که به کالج برود، می‌ریزد و همچنین در شهامت آن پسر که پا در جاده آینده می‌گذارد بدون آن‌که به پشت‌سر خود نگاه کند و تأسفی به دل راه بدهد.»


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/21902/شاهکار-بی‌ادعا