شهروند| در سالهای اخیر به تجمع و اعتصاب در باشگاه پرسپولیس عادت کردهایم و این ماجراها با افزایش مشکلات مالی این باشگاه در ماههای اخیر به اوج خود رسیده است. دیروز نیز اتفاقاتی در این باشگاه رخ داد که شاید در تاریخ پرسپولیس بیسابقه بوده است.
اعتصاب بهدلیل بیپولی
روز گذشته مربیان تیمهای پایه تیم فوتبال پرسپولیس در اعتراض به عدم پرداخت حق و حقوقشان در باشگاه جمع شده و خواستار دیدار با علیاکبر طاهری مسئول تامالاختیار باشگاه پرسپولیس شدهاند اما پس از ساعتها موفق به چنین کاری نشدند. طبق شنیدهها طاهری در باشگاه حضور داشته و درنهایت به شکل مخفیانه از باشگاه خارج شد تا جوابگوی کسانی که پول میخواستند، نباشد.
اورژانس در باشگاه پرسپولیس
در ادامه این اعتراضات ضیا عربشاهی، پیشکسوت این باشگاه که در تیمهای پایه فعالیت میکند، وقتی میخواست به زور وارد باشگاه شود، با ممانعت حراست این باشگاه مواجه شد و درنهایت درگیری میان این 2 نفر رخ داد. این درگیری به جایی رسید که عربشاهی بیحال روی زمین افتاد و مربیان دیگر برای رسیدگی به وضع او اورژانس خبر کردند. البته بعد از دقایقی این پیشکسوت پرسپولیس با داروهایی که برای او تجویز شد، بهبود پیدا کرد. این درگیری میان دیگر مربیان تیمهای پایه و مسئولان باشگاه ادامه داشت.
نداشتن لباس در مسخرهترین آکادمی دنیا
مربیان تیمهای پایه باشگاه پرسپولیس که همگی از پیشکسوتان این باشگاه هستند، علاوه بر اعتراض به اینکه بخش عمدهای از قراردادشان را دریافت نکردند، به کمبودهای دیگر نیز بهشدت معترض بودند. شاهمحمدی، سرمربی تیم امید پرسپولیس دراینباره میگوید: «پول نداریم، پیراهن و لباس نداریم و بازیکنان هم در سرما به خود میلرزند. حق و حقوق ما را ندادهاند و اسم آکادمی باشگاه پرسپولیس بیخود و بیجهت آکادمی است چراکه از نظر من مسخرهترین آکادمی دنیا آکادمی باشگاه پرسپولیس است که کسی هم پاسخگوی ما نیست.»
عربشاهی: از هیچ احدی نمیترسم
ضیا عربشاهی، پیشکسوت پرسپولیس که شخص اول درگیری روز گذشته این باشگاه بود، میگوید: «برای گرفتن حق و حقومان در تیمهای پایه به باشگاه رفته بودیم اما متاسفانه با بیمهری مسولان روبهرو شدیم. انگار ما رهگذر هستیم که خیلی راحت میگویند برو بیرون. برای طاهری متاسفم که برخی افراد را به باشگاه پرسپولیس آورده است که اینگونه با من رفتار میکنند. طرفی که با من درگیری ایجاد کرد آخرش عذرخواهی کرد و گفت ببخشید شما را به جا نیاوردم! به او گفتم رهایش نمیکنم چون از هیچ احدی واهمه ندارم.»