| طرح نو | اميرتوحيد فاضل | عملكرد تيم ملي فوتبال ايران در رقابتهاي جام جهاني 2014 برزيل و اخیرا رقابتهاي جام ملتهاي آسيا حرف و حديثهاي بسياري را ميان مردم ايران و حتي ايرانيان مقيم خارج ايجاد كرده است. اگر نگاهي به اخبار، گزارش و تحلیلهای رسانهها در چند روز اخير داشته باشيم، درمييابيم كه اين تيم در حالي كه ميتوانست عاملي براي اتحاد، همدلي و افزايش غرور ملي ايرانيان باشد، با برخی موضعگیریها به عنصري براي ازهمگسستگي ملي تبديل شده است.
این موضوع و ريشهيابي اتفاقات اخير را با مجيد جلالي از مربيان با تجربه فوتبال، در میان گذاشتهایم و تحلیل او را در این مجال جویا شدهایم. جلالي در این گفت و گو، تاكيد کرده درباره تيم ملي و بهويژه شخص كيروش پرتغالي صحبت نميكند.
پس از حذف تيم ملي از مسابقات جام ملتهاي آسيا شاهد موضعگيريهايي از سوي اهالي ورزش در برابر تيم ملي و كادر فني آن هستيم. موضعگيريهايي كه هر روز شديدتر و علنيتر شده و حتي دغدغههايي را درباره افزايش شكاف در افکار عمومی ايجاد كرده است. حال اين پرسش مطرح ميشود كه آيا عامل اين از هم گسستگي پدیده ورزش است یا یک بحران زیرپوستی اجتماعی؟
به هيچ وجه اينگونه نيست. فوتبال يا هر ورزش ديگري ميتواند عامل مهمي براي برآورده شدن غرور اجتماعي جامعه باشد. بهعنوان نمونه در مسابقات المپيك بسياري از جوانان ما و حتي آنهايي كه پا به سن گذاشته هستند، وقتي ورزشكار ايراني وارد ميدان ميشد، خودشان را به جاي او گذاشته و با اين ورزشكار در شادي، پيروزي و غم شكست شريك ميشدند. مردم با موفقيت اين ورزشكار عضو تيم ملي اشك شوق ميريختند و پس از شكست او نيز گريه ميكردند. لذا ورزش عامل مهمي در ايجاد اتحاد و همدلي ملي و افزايش غرور ملي است.
بحث ما فوتبالي نيست و تنها براي بيان بهتر موضوع مثالهايي را مطرح ميكنيم. با توجه به رخدادهاي اخير درباره تيم ملي فوتبال اين پرسش مطرح ميشود كه چرا در روزهاي اخير بخش زيادي از اهالي فوتبال در ايران برخلاف مردم با شكست تيم ملي اشك نريختند و لب به انتقادهاي تند و تيز گشودند؟دارم از یک بحران حرف میزنم...
زماني كه تيم به نمايندگي از يك كشور وارد مسابقات بينالمللي ميشود، مردم با اين تيم همراهي ميكنند. اما بخشي از جامعه كه از پشتپرده موضوعات خبر داشته و مسائل را ساختگي و سازماندهي شده ميدانند، به اين تيم و نتايج آن احساس تعلقخاطر پيدا نميكنند. اين بخش، احساس ميكنند موضوعي كه پيش آمده بيشتر سازماندهي شده است. براي آنها ديگر بحث غرور ملي و شور و اشتياق پيروزي ملي مطرح نيست. چرا كه واقعيتها را ميدانند و از پشتپرده خبر دارند. مسئولان ارشد كشورمان در اين مواقع دنبال برد و پيروزي نيستند و بيشتر بر روي پاكيها، صداقت، سلامت و نفس ورزش تاكيد ميكنند. اما اين بخش از جامعه كه اتفاقا من نام آنها را «بخش خاص» گذاشتهام، بهدليل همان مسائلي كه در پشتپرده ديده و ميدانند، احساس خطر كرده و در قبال موضوعات پيشآمده موضعگيري ميكنند.
چرا اكثريت جامعه با اين بخش خاص همراهي نميكنند؟
دليل اين است كه آنها از مسائل اطلاع زيادي ندارند و بيشتر رجوع ميكنند به پاكيها و صداقت ذاتي خودشان. به همين دليل هم بين مردم و اين بخش خاص تعارض و تشتت آرا پديد ميآيد.
در صورت قبول نظري كه مطرح كرديد، بايد گفت كه عامل اصلي حمايت از تيم ملي فوتبال از سوي بخش مهمي از مردم ناداني و ناآگاهي جامعه از واقعيتها است. اين در حالي است كه به نظر ميرسد بخش مهمي از انتقادها از سر حسادت هم ميتواند باشد.
هر دو عامل در اين زمينه صحيح است. يعني هم مردم واقعيتهاي اصلي و پشتپرده را نميدانند و متوجه نمیشوند كه اتفاقات پس از شكست تيم ملي و اظهارنظرهايي كه مطرح شده، سازمانيافته است و در مقابل آن موضع نميگيرند و هم بخشي از منتقدان ممكن است به دلايل شخصي يا همان كه شما گفتيد از «روي حسادت» نظر بدهند.
چرا ميگويید حمايت از تيم ملي فوتبال در اين مقطع خاص ممكن است سازماندهي شده باشد؟
بهدليل اينكه منتقدان خيلي فضا و ابزار انتقاد را در اختيار ندارند. بر عكس افرادي كه مسائل را سازماندهي كردهاند، از ابزاري برخوردار هستند كه ميتوانند در افكارعمومي تاثيرگذاشته و از سوي ديگر جلوي انتقال پيام ديگران به مردم را بگيرند.
اما در روزهاي اخير اكثر رسانهها در اختيار منتقدان كادر فني تيم ملي بوده و كسي نيست كه فرياد مخالفتش منتشر نشده باشد.
اگر حجم اظهارنظرها را مقايسه كنيم، درمييابيم كه نظرات منتقدان به مراتب كمتر از حاميان در جامعه منتشر شده است. البته من نميخواهم در اين مقطع خيلي درباره تيم ملي و عملكرد كادر فني صحبت كنم.
ما حتی اگر باور كنيم که انتقاداتی که طرح شدهاند داراي سازماندهي بوده يا خير، در اينكه باعث گسست اجتماعي شده نبايد ترديد كرد. اشكال كار در كجا بود كه يك مسابقه ورزشي به جاي ترويج روحيه وحدت و همدلي، باعث گسست ميشود؟
اين اشكال ناشي از باورهاي اجتماعي ماست. باورهايي که اصلا براي ساخت و هدايت آن كار نكرديم. براي بيان بهتر موضوع مثالي را ميزنم. همه ميدانند كه اطاعت كوركورانه، كاری اشتباه و غيرعقلاني است. حال اين سوال مطرح ميشود كه مگر سرپيچي كوركورانه كار درستي است؟ اگر اطاعت كوركورانه غلط است، قطعا سرپيچي كوركورانه نيز غلط است. مشكلي كه ما در حوزه ورزش داريم ريشه از همين رفتار كوركورانه دارد. عدهاي از ما «خارجيستيز» هستند و عدهاي ديگر «خارجي باور» يعني عملكردها و اثرگذاريها براي ما مهم نيست. اگر فردي خارجي بود يا با او سرستيز داريم و يا كوركورانه او را تاييد ميكنيم. جنگي كه امروز به راه افتاده ميان همين دو ديدگاه است.
يعني جنگ «خارجيستيزها» و «خارجيباورها»؟
بله. عدهاي كوركورانه اطاعت ميكنند و در مقابل نيز افرادي كوركورانه سرپيچي ميكنند. وقتي ميان اين رفتارهاي كوركورانه جنگي در گرفت، هيچ كس سودي نميبرد. رشد اين دو ديدگاه هرگز به سود منافع ملي ما نيست. به نفع اجتماع ما نيست. براي اينكه اين دو ديدگاه هر دو خرابي به بار ميآورد. اين در حالي است كه ورزش عاملي براي رشد و توسعه است، نه خرابي و ويراني. خوب است كه مردم ما نگاهي به جامعه اسپانيا داشته باشند. اسپانيا سالها است كه درگير دوگانگي بوده و حتي بخشي از اين كشور داعيه استقلال و جدا شدن دارد.
اما فوتبال آنها را يكپارچه كرد. پس از جام جهاني و قهرماني اين تيم همه ملت اسپانيا با هر گرايش و ديدگاهي كه بودند، زير يك پرچم جمع شده و اتحاد عجيبي در اين كشور به وجود آمد كه حتي تحليلگران سياسي و اجتماعي را به تعجب واداشت. آيا ما در جامعه خود روي اين مباحث سرمايهگذاري كردهايم؟ ما ياد نگرفتهايم درباره مسائلي كه ابهام داريم، تفكر و تحقيق كنيم. هر چيز جديدي كه ميشنويم، بلافاصله در مقابلش موضع ميگيريم. وجود ابهام فينفسه بد نيست، اشكال جايي آغاز ميشود كه كوركورانه و بدون تحقيق ابهام را ردكنيم. رد كردن ابهامات هرگز باعث پيشرفت و توسعه نميشود. در مورد تيم ملي فوتبال نيز تنها سوالي كه مطرح نكرديم اين بود كه آيا ما حقيقتا دنبال پيشرفت واقعي هستيم؟ اگر دنبال پيشرفت هستيم ديگر خارجيستيزي و يا خارجي باوري معني ندارد و نبايد براي ما اين امر مهم باشد كه چه كسي ما را به پيشرفت ميرساند. اصل، خود پيشرفت است. به نظر من، تضاد اصلي درباره مباحث اخير زماني آغاز شد كه اصل پيشرفت براي ما به حاشيه رفت. ما نخواستيم تيم ملي عاملي براي وحدت و افزايش غرور ملي باشد و نتيجه آن را هم ديديم.
با حضور تيم ملي فوتبال در استراليا و حتي قبلتر از آن شركت تيم ملي واليبال در مسابقات جهاني، شاهد يك اتفاق جديد بوديم و آن هم حضور هزاران ايراني در ورزشگاهها و تشويق گسترده بازيكنان ايراني از سوي ايرانيان مقيم خارج از كشور بود. دليل اين استقبال گسترده را چه ميدانيد؟
ما در سالهاي اخير شاهد افزايش مهاجرت از كشور بوديم. ايرانيان ساكن خارج از كشور به ريشه ايراني خود اعتقاد داشته و به آن افتخار ميكنند. آنها هرگز قلب خود را از ايران جدا نكرده و از هر روزنهاي براي نشان دادن اين علاقه استفاده ميكنند. درحقيقت ايرانيان مقيم خارج از كشور با اين كار از يك سو علايق شخصي خود را ارضا كرده و از سوي ديگر، خودشان را به افكارعمومي آن كشور ثابت كردند. اتفاقي كه بسيار ارزشمند و قابل تقدير بود و ثابت كرد كه ايراني همواره ايراني مانده و عاشق آب و خاك كشور است.
پس چرا اين ايراني هميشه عاشق، وقتي در داخل كشور براي ديدن مسابقات ميرود، از دقيقه 70 به بعد عليه بازيكنان و كادرهای فني شعار ميدهد. ما فراموش نكردهايم كه اكثر مربيان بومي همين تيم ملي با شعار «حياكن رها كن» در ورزشگاهها كنار رفتند.
به اين سوال در ابتداي بحث پاسخ دادم. بعضي اوقات كساني هستند كه احساس ميكنند، كارها روي روال خودش قرار نداشته و اتفاقات سازماندهي شده است. آن موقع خود را از جمع جدا ميكنند. بخشي از جامعه نیز همواره به موضوعات منفعتطلبانه نگاه ميكنند. براي اين دسته اگر توپ يك سانتيمتر از خط دروازه عبور كرد، همه چيز خوب بوده و اگر چند سانتيمتر بالاي دروازه بود، همه چيز بد است.
آيا ميتوانيم بگوييم كه ما از ابزار ورزش براي هدايت صحيح جامعه درست استفاده نكردهايم؟
دقيقا بحث همين است. ما ميتوانستيم با استفاده از عنصر ورزش و علايق مردم به تيمهاي ملي استفاده كرده و جامعه را تربيت كنيم. جامعه و مردم خودمان را قانونمند كنيم. روح وحدت و يگانگي ملي را در ميان ايرانيان گسترش دهيم. ميتوانستيم شناخت و معرفت جامعه را ارتقا دهيم.
متاسفانه در سالهاي اخير روي اينگونه مسائل هيچ تمركزي نداشتيم و امروز نيز نميتوانيم انتظار داشته باشيم كه تيم ملي فوتبال عامل وحدت و يگانگي جامعه ايراني باشد. اگر بخواهيم مقصريابي كنيم، بايد گفت كه مسئولان نهادهاي اجتماعي، متوليان امور فرهنگي، دستگاههاي مرتبط با ورزش و حتي رسانهها كمكاريها و غفلت زيادي داشتند. ما نهتنها مسئوليتپذيري در اين امور نداشتيم، حتي مسئوليتهاي خودمان را هم نميدانيم و بعد از ديگران انتظار داريم كه چرا به جاي ما درست عمل نميكنند.