عبدالجلیل کریمپور آموزگار
در لغتنامهها تملق را چاپلوسی معنی کردهاند، گفتار و کردار ستایشآمیز و فریبکارانه، یعنی فردی برای رضایتخاطر دیگری به هرگونه ذلتی تن در دهد. متملق فقط از کسی که جلو هست تبعیت میکند. بهجای نقدش بهفکر این است که از جانب او پذیرفته شود، آن هم با تملق و چاپلوسی و چربزبانی. تملق، شخصمتملق را پست و حقیر میکند و آن که چاپلوسیاش را میکند، مستبدتر. او که قدرتی چنین رایگان را در دست دارد، به همهچیز خرده میگیرد، از متملقین برای حذف دیگران استفاده میکند و خود به ریش همه میخندد و سگ درگاهش را به تکهاستخوانی راضی نگه میدارد. خیالش راحت است که سگ درگاهش پاسبان اوست، اما نمیداند که این منافق فقط برای گذران لحظههایش تیشه بر ریشه شرفش میزند.
تملقگو فراموش میکند که خداوند درباره او (ولقد کرمنا) سر میدهد و از او میخواهد که خود را بهبهایی اندک نفروشد.
مدیر بیلیاقت با جان و دل متملق را میپذیرد و از تعریف و تمجیدش به هیجان میآید چراکه خود در مدیریتش خلاقیتی ندارد تا مورد تحسین قرار گیرد و به همین دلیل او را نیز متملقی برای مقام بالاترش میکند. اینگونه افراد نقد را به هیچعنوان نمیپذیرند و منتقد را در موقعیتی پست میگذارند تا شاید اینگونه به سمت خود جذب کنند، اما نمیدانند که آن فرد او را اصلا قبول ندارد و بیتوجهیاش به او افزون میشود.
متملق به قرص نانی راضی است و برای آن دوستش را، برادرش را و حتی شرفش را میفروشد. مزدوری با مواجبی اندک است، دورو و خطرناک که خیلیزود خود را لو میدهد.
با متملق باید مبارزه کرد، به او فهماند که دارد با تملقش ریشه استبداد را بارور میکند و غیرتش را ارزان به حراج میگذارد. باید فکرش را عوض کرد تا مفهوم انسانیت را بفهمد و خود را از گودال مضحکهای که در آن قرار گرفته، نجات دهد و بداند که انسان را موقعیتی بالاتر از این است.
باید به متملق فهماند که انسان خلیفه خدا در روی زمین است و هیچکس جز بهسبب تقوایش بر دیگری برتری ندارد.