| بردیا راستین | مترجم |
به مصداق مَثل قدیمی جنگ اول بِه از صلح آخر، باید عرض کنم با ذکر تعداد دوستانم قصد ندارم کمیتشان را به رخ کسی بکشم. خوب که دقت میکنم، این تعداد دوست – یعنی چیزی نزدیک به هزار نفر - شاید چنگی به دل هیچکسی هم نزند. دلیلش ساده است؛ آنها ترکیبی از دوستان واقعی و مجازیاند. افراد در جهانهای مجازی معمولاً هویت و جنسیت خود را تغییر میدهند. در واقع به جز آنهایی که از پیش میشناسیم و با آنها مراوده داشتهایم به هیچ یک از «دوستان» دیگر نمیشود اطمینان کرد که «خودِ خودشان» باشند. پنهان کردن هویت واقعی همواره یکی از جذابترین دلایل ورود به جهان مجازی در اینترنت بوده و هست. سر و کار داشتن با دوستان مجازی- که هیچ وقت حضوری جدی و واقعی در زندگی شما ندارند - درست مثل این است که شما را وسط یکی از این سریالهای علمی– تخیلی انداخته باشند. چیزی تایپ میکنی و از آن سو آدمهای ناشناس و ناشناخته پاسخ میدهند. شعرها و تصاویری
رد و بدل میشود که در موارد بسیاری به شدت رمانتیک هستند! میگویید نه؟! اینها دستپخت دیروز برخی از دوستانم است: «عاشق را تنها عاشق میشناسد»، «هرگز انتظار ندارم مرا همانقدر دوست داشته باشی که دوستت دارم»، «زمانی که به نام عشق، تنفر میآفرینیم و به نام زندگی، مرگ...»، «من شیشه نیستم که بدست تو بشکنم»، «هیچگاه رویاها به حقیقت نمیپیوندند» و... در واقع سوال اینجاست که چنین برخوردهای رمانتیکی آیا نتیجه مستقیم گریز از واقعیتهای جاری در زندگی روزمره نیست؟ آیا این حجم از رمانتیک بودن نتیجه مستقیم چنین تفکری نیست که هرجا حس کردی گوشی هست، میشود ناگهان عوض شد. وقتی در میان مردم عادی هستی، کسی به حرف دلت گوش نمیدهد. اما اینجا که کسی تو را نمیشناسد. در چنین جایی هر چه میخواهد دل تنگت بگو. الان فرصت خوبی است که سری توی سرها درآوری. ناخودآگاهت را بریز بیرون. سبک میشوی. درمان میشوی...
آیا چنین واکنشهایی به یک معنا طبیعی نیستند؟ آیا کسی مکانیسم بهتری برای رهایی از تنها ماندن سراغ دارد؟ آیا نخستین واکنش برخی که از تنهایی رنج میبرند، همین نیست که میتوان در جهانی «فرضی» و جمعی (جهان مجازی شبکههای اجتماعی) مِهرطلب بود؟ آیا رمانتیکنویسی آبی بر آتش مِهرطلبی نیست؟ در واقع شاید بهتر باشد اینطور بگوییم که برخی با این نیت سراغ جهان مجازی میروند که از رنجهای درون گریخته و آرامشی را تجربه کنند که در جهان واقعی کمتر میتوان سراغش را گرفت. البته همینجا باید اذعان کرد که رنج «واقعی» را احتمالاً آرامش «مجازی» چاره نخواهد کرد. از هیچ نوعش. شاید تنها چاره برای گریز از رنج این است که آن را بتوان شناخت و از کم و کیف آن باخبر شد. ظاهراً این نتیجهگیری بدبینانهای است اما در واقع این چنین نیست. این به تکتک کاربران باز میگردد که با چه انگیزهای سراغ دنیای مجازی میروند؟ آیا آن را درمان میدانند یا مسکن؟ یا هیچ کدام؟ در واقع چقدر لازم است این را از خود بپرسیم که چه تعریف شخصی از جهان مجازی داریم؟ چرا سراغش میرویم؟ مگر چقدر اطلاعات نیاز داریم که باید این جهان را برای یافتنش «سرچ» کنیم؟ هدف ما چیست؟ دنبال چه چیزی هستیم که در دنیای واقعی پیدا نمیشود اما تا دلتان بخواهد نمونه مجازیاش به وفور یافت میشود؟ ... و هزاران سوال دیگر.