زهرا خماریان دبیر آموزش و پرورش
روزهای پایانی سال است و ساعت ورزش کلاس من. در دفتر نشستهام و برگههای بچهها را اصلاح میکنم. باد ملایمی از پنجره میوزد و پردههای عمودی و پارهشده را تکان میدهد، دو معاون جوان با انبوهی از پوشههای آبی و فرم و یک کازیه پر پشتمیز کوچکی نشستهاند و آرام حرف میزنند و گاه میخندند؛ خانمی همراه دخترش وارد میشود.
برای ثبتنام کلاس اول آمدهام. معاون، شناسنامه، کارتملیوالدین و دفترچهسلامت کودک را چک میکند و میگوید: خب در کلاسهوشمند ثبتنام میکنی یا معمولی؟ کلاسهوشمند هزینهاش بین 50 تا صد هزار تومان است و کلاس معمولی رایگان! مادر با ناباوری و نگاهی گیج به اطراف مینگرد و نگاهش با نگاهم تلاقی میکند، چه فرقی بین هوشمند و معمولی هست؟ معاون جوان که خود بهتازگی از مقطع راهنمایی به ابتدایی آمده و خیلی دل خوشی از ابتداییهای معلم و دانشآموز ندارد و بيشک اطلاعاتش از ابتدایی به زمان تحصیل خودش بازمیگردد، میگوید کلاس هوشمند مجهز به رایانه است و معلم برای تدریس از فیلم و نرمافزار استفاده میکند، تازه معلمان کلاس هوشمند هم توانمندترند و دورههای خاصی دیدهاند...
مادر به فرزندش که با کنجکاوی، صندلیها و کمدهای شلوغ و نامرتب دفتر را ورانداز میکند و هنوز دستش در دست اوست، تلنگری میزند و میگوید: آنقدر وول نزن! شوهرم یک کارگر ساده است و نصفسال بیکار! معاون با بياعتنایی میگوید: با شوهرت مشورت کن و قبل از مهرماه اطلاع بده.
لحظهای مدرسه و کلاسهایمان را تجسم کردم. حیاط کوچک که بهقول بچهها بهاندازه یک از جلو نظام هم جا نداریم، 850دانشآموز در یک شیفت و فقط 7 دستشویی و فاقد کتابخانه، آزمایشگاه و نمازخانه بزرگ جادار و زیرزمین یک هنرستان قدیمی با 10 کلاس اول و یک کلاس دوم. بينور و تهویه بدون تختهسیاه مناسب و خطکشی و دری که بسته شود و حتی بدون نیمکتهای مناسب با جمعیت 40 دانشآموز و صدا و صداهای بيپایان... درست مثل دیوانهخانهای که همه جیغ میزنند، حالا قرار است هوشمند شود.
زنگ آخر که میخورد بهسختی از میان جمعیتی که گویی از حصار و زندان آزاد شدهاند به سمت بیرون میروم. یکربع بعد، سرویس لکنته معلمها از راه میرسد. همکاران مدرسه مجاور نیز با کمی تأخیر سوار میشوند. بوی دود سیگار و روغن و بنزین و هرمگرمایی که بیرون میآید، عدهای را به شکایت وادار میکند، آن هم از ترس، زیر لب. دوست و همکارم که کنارم نشسته از من میپرسد: شعر یا آهنگی برای جشنالفبا نداری؟ مدرسه آنها تازهساز است و مثل ما پرجمعیت و امسال به همت مدیر جوان و پرکارشان 17 کلاس را هوشمند کردهاند. حتی دو مدرسه نزدیک بههم نیز از نظر امکانات شبیه به یکدیگر نیستند. از او میپرسم بهنظرت چه نابرابریهایی در آموزش و پرورش هست؟ صدایی از صندلی پشتی میگوید: از این نابرابری واضحتر که من از گوهردشت دوساعت زودتر راه میافتم و دوساعت دیرتر بهخانه میرسم! توی این ترافیک کور 4 ساعت وقتم تلف میشود. همکارم ساک پری را بالا میآورد، نابرابری یعنی باربری! مدرسه ما هیچ برگهای را کپی نمیکند و خودم باید برگهها را تا خانه ببرم و بیاورم. همکار مقطع راهنمایی که تازه سوار سرویس شده میگوید: نابرابری یعنی همسطح یا نزدیک بههم نبودن دو معلم در مدرسه. معلم پسرم آموزشیار نهضت بوده، در سن بالا استخدام شده و هفتهای یک یا دو روز بیمار است و نمیتواند کلاساولیها را اداره کند. در کلاس کناریاش معلمی با مدرک کارشناسیارشد و مدرس ضمنخدمت باتجربه و علاقهمند به کار. همکار باسابقهام که در صندلی جلو نشسته سرش را به عقب برمیگرداند و میگوید: نابرابری یعنی امثال من! که با وجود بیماری و مشکلات حنجره و توصیه پزشک به تغییر کار و مراجعههای مکرر جهت تغییر ابلاغ برای معاونت هنوز باید بهسختی درس بدهم.
به انتهای فاز 3 که میرسیم، همکاران روستا نیز سوار سرویس میشوند. همکارم خسته و رنگ پریده به سختی کنار صندلی من مینشیند، او هم وارد بحثمان میشود. روستا و مشکلات همیشگیاش. بيسوادی اولیا، معلمان گاه کمتجربه و تازهکار و سرباز معلمها و امکانات ناکافی و عدمنظارت باعث میشود دانشآموزان مستعد و برخوردار، جذب مناطق آموزشی برخوردار با عملکرد مطلوب شوند.
همکار دیگرمان که فرزندش در مدرسهای خاص در کرج درس میخواند، میگوید: نابرابری در فضاهای آموزشی، سرویس بهداشتی و دستشویی استاندارد، آزمایشگاه، کتابخانه، استخر، سالنهای ورزشی و اردوهای مرتبط با درس و سرگرم کننده، فعالیتهای پرورشی جذاب و موثر و مشاوره و کلاسهای جبرانی و تقویتی که قابلقیاس با مدارس این منطقه نیست. پشنگ آب انگشتان کوچک کودک بازیگوش همکار پیشدبستانیام مرا از لابهلای افکارم به داخل اتوبوس پرتاب میکند. هر آنچه داخل سرویس میشنوی و میبینی، صحنهای از واقعیتهای زندگی معلمهاست که در حرفها، خیرهشدنها، خندهها، چرتزدنها، آهکشیدنها، گلهکردنها و گاه خشمها و حتی دعواهای کودکانشان در سرویس شاهد آن هستیم. به ایستگاه میرسم، پاهایم ذقذق میکند، حرفها و نظرات در سرم دور میزند و در این میان به خانه که میرسم، همکلاسی سابقم که الان در شهر کرج مشغول است، تماس میگیرد. خوشحال و سرزنده و با انگیزه. از تعداد کم دانشآموزان ششم امسالش میگوید و مشارکت خانوادههای آنها در کمک به مدرسه و کیفیت آموزشی، سطح سواد بالای خانوادهها و امکانات مدرسه. بازهم قصه مکرر نابرابری در حقوق و مزایا و ارتقاء، نابرابری در بهرهمندی از فرصتهای آموزشی، نابرابری در پیشرفت تحصیلی و نابرابری در تخصیص منابع مالی!
کشورها باید درصدد ایجاد فرصتهای برابر دسترسی همگان بهنظام آموزشی و تربیتی با کیفیت بالا باشند چراکه یکی از موثرترین راههای تحقق عدالتاجتماعی و کاهش نابرابری اجتماعی، برقراری فرصتهای یکسان برای دسترسی همگان است. بيشک نابرابری در آموزش و پرورش از اهمیت و حساسیت بالایی برخوردار است؛ زیرا نابرابری قاعدتا ضد انگیزه است و منشأ بسیاری از مشکلات و نابرابریهای شغلی، اجتماعی و اقتصادی. هرچند نابرابری جزو جدانشدنی آموزش و پرورش است و نمیتوان آن را بهطور ذاتی مطلوب یا نامطلوب ارزیابی کرد. اسناد بالادستی آموزش و پرورش نیز بهصراحت از هدفهای کلان گسترش و تأمین همهجانبه عدالت آموزشی و تربیتی و بهرهمندی هوشمندانه از فناوریهای نوین در نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی سخن گفته است. همچنین تأکید بسیاری بر تنوعبخشی به محیطهای یادگیری از غنیسازی واحد اطلاعات و منابع آموزشی در سطح مدرسه مثل کتابخانه، آزمایشگاه و کارگاه تا ایجاد موزهها و نمایشگاههای علوم و فناوری و بهرهمندی از روشهای فعال و خلاق و تعالیبخش بهمنظور توانمندی دانشآموزان برای تفکر خلاق، نقاد، سازنده و اثرگذار و سودمند بهحال خود و جامعه است.
حال باید پرسید، در مناطقی مهاجرپذیر با تنوع فرهنگی و زبانی آیا جمعیت زیاد دانشآموزی، معلمان دوشیفت و اغلب خسته و بيانگیزه و گاه دورهندیده و کمتجربه، با رشتههای غیرمرتبط با تدریس، مشکلات فرهنگی و خانوادگی والدین از قبیل بيسوادی، طلاق، اعتیاد، بیکاری و... و زمان کم آموزش و همچنین شیفتهای گردشی و عدمبازدهی شیفت بعدازظهر میتواند بهعدالت آموزشی تأکید شده در سند تحول بینجامد؟
در ادامه باید گفت، کلاسهای پرجمعیت بهاجبار اغلب با روشهای معلممحور و دیکتاتوری اداره میشود که البته با این شیوه، مشارکت در کار گروهی و پرورش مهارتهای زندگی و تفکر بهوادی فراموشی سپرده شده و هر روز از اهداف موردنظر دورتر میشویم و پیامد ناخواسته این نابرابری، تربیت شهروندانی فاقد تفکر و تعلق بهوطن، ناراضی و طلبکار از خانواده و جامعه و گریزان از قانون و ارزشهاست که خود تهدیدی برای آینده این مرز و بوم است.
سوالات بسیاری از نحوه توزیع منابع مالی برایم بيپاسخ مانده که شایسته بود در پژوهش عملی و میدانی با در نظر گرفتن همه متغیرها و نمونهگیری و روشهای جمعآوری اطلاعات به آن پاسخی علمی داد. آیا تخصیص منابع مالی بهطور برابر برای دوره ابتدایی و متوسطه است؟ بودجه سرانه بین مناطق و شهرستانها متفاوت است یا همسان؟ آیا در تخصیص منابع مالی بهبرخورداری و نابرخورداری منطقه توجه میشود؟ آیا ارتباطی بین میزان تخصیص منابع با شاخصهای کیفیت عملکرد وجود دارد؟