در ابتدا لطفا تصویری از فرهنگ مشورت و کار جمعی در فرهنگ ایرانی را برایمان عنوان کنید؟
از نظر تاریخی اگر به کشور خودمان نگاه کنیم، در فرهنگجمعی و مشورت، ما بسیار فقیر هستیم. بهدلیل نظامهایی که در ایران حاکم و اغلب نظامهای استبدادی بودند و بهعلت نوع ساختار و فرهنگ خانهها و خانوادهها، اصولا فرهنگشورایی و مشورتی و فعالیتعمومی اساسا در کشور ما ترویج نشده است. تنها در مواردی که ما با بحران مواجه میشدیم و یک نیروی خارجی یا دشمن به خاک ما تجاوز میکرد، نوعی عزم گروهی برای مقابله با تهدید پدید میآمد که البته زودگذر بود و خیلیزود فروکش میکرد. یعنی وقتی عامل خارجی از بین میرفت، دوباره تفرقه و جدایی بین مردم شکل میگرفت. این یکسوی ماجراست که نظام استبدادی روحیه مردم را به شکل تکرو پرورش داده است. از طرف دیگر، ما در طول تاریخ شاهد ظهور نوعی فرهنگ قهرمانپروری و شخصیتسازی بودهایم که این عامل هم در کمرنگشدن روحیه کار شورایی بسیار تأثیرگذار بوده است. از این لحاظ میتوان گفت ما خیلی عادت نکردیم که با هم کار کنیم و در امور تعامل و همکاری را پیش بگیریم.
میتوان گفت این روند تاریخی همچنان در کشور ما پابرجاست و ادامه دارد؟
بعد از دورانی این روند جمعگرایی و رویآوردن به کارهای گروهی و خردجمعی در ایران ظهور کرده است. بهویژه از دوران مشروطه بهبعد جامعه ایرانی بهنوعی کار جمعی را تمرین میکند ولی هنوز هم در چارچوبها مشکل داریم.
فکر میکنید مهمترین دلیل اینکه ما در مشورتکردن و برخورداری از نظر جمعی مشکل داریم، چیست؟
یکی از مهمترین دلایل این تفرق میان افراد جامعه این است که مردم ما خیلیعجول هستند و هر چیزی را میخواهند در کمترین زمانممکن به نتیجه برسانند و به همین دلیل ترجیح میدهند خودشان تصمیم بگیرند و اجراییاش کنند بهجای اینکه بهمشورت و استفاده از همفکری دیگران روی بیاورند. این بهدلیل این است که اساسا کار تیمی و شورایی فعالیتی است که زمان میبرد و برای جمعبندی و رسیدن به نتیجه واحد، احتیاج بهحوصله و تأمل بیشتری دارد ولی در مقابل تصمیم فردی خیلیزود عملیاتی میشود. بنابراین من فکر میکنم، این شتابزدگی نهادینهشده در جامعه ایران، باعث شده است که روحیه مشورت میان مردم کمرنگ باشد. بهعنوان مثال، بعد از انقلاباسلامی شاهد بودیم که تأکید بر اجرای امور بهشکل شورایی در قانوناساسی اول خیلیزیاد بود، شورای انقلاب و شورایعالی قضایی داشتیم و ساختار اکثر نهادها شورایی بود. اما بعد از 10سال که مشکلات و اختلافنظرهایی پیش آمد، در قانوناساسی تجدیدنظر کردند آنهم به این دلیل که ساختار شورایی در بسیاری از مراکز کارایی ندارد و روند تصمیمگیری سخت است و بهکندی پیش میرود.
البته علاوه بر اینکه خصلت عجولبودن ایرانیها در این موضوع موثر باشد، ما ایرانیها اغلب بههم بیاعتماد هستیم. لازمه استفاده از مشاوره و نظر دیگران، اعتماد داشتن به آنهاست. ولی ایرانیان در بیشتر مواقع برای نظرخواهی به دیگران اعتماد و اطمینان نمیکنند و ترجیح میدهند کاری که خودشان ترجیح میدهند درست است را انجام دهند. همینطور بحث قهرمانسازی و پهلوانپروری که در فرهنگ ایرانی تمایل زیادی به این مفهوم است، بهطوریکه یکنفر را از لحاظ ویژگیهای شخصیتی بزرگ میکنند. با وجود اینکه ما در قرآن به صراحت تأکید بر روحیهجمعی و مشورت و رویآوردن به فعالیت گروهی را داریم، آن چیزی که در فرهنگ امروزی ما رایج شده است هم از کار شورایی فاصله دارد.
فکر میکنید این فردگرایی که در جامعه ما بهنوعی نهادینه شده است، چه تأثیر سوئی در بحثهای توسعهاجتماعی خواهد داشت؟
اولا ما از تجارب همدیگر استفاده نمیکنیم پس تصمیماتی که میگیریم اغلب ناپخته است و همه جوانب موضوع را در نظر نمیگیریم و نهایتا به نتیجه مطلوبی هم نمیرسیم. درحالیکه در یک کار مشورتی، تصمیماتی که اتخاذ میشود، همهجانبهتر است.
در این میان وظیفه کنشگران اجتماعی مثل سازمانهای مردمنهاد و رسانهها در ترویج فرهنگ مشورتی چیست؟
لازمه ایجاد این تغییر نگرش و تغییر رویکرد در جامعه، این است که هر نهادی که این دغدغه را دارد، آسیبشناسی کند و نتایج و عواقب را به مردم گزارش و تصویرسازی درستی از پیامدهای مثبت فعالیتهای مشورتی و شورایی برای مردم ارایه دهد. من فکر میکنم ما در آموزش و ترویج کار گروهی در کشور مشکل داریم. البته اخیرا حرکتهای جمعی خوبی درقالب NGOها، تعاونیها و شرکتهای گروهی در کشور شاهد هستیم که کارهای خوبی است. با این حال اگر وارد این ساختارها شویم، میبینیم که حتی در آنها هم شخصیتگرایی و قطبگرایی دیده میشود و معمولا یکنفر بر سایر افراد سایه انداخته. بههرحال باید تکنیکهای کار گروهی را میان مردم ترویج دهیم. ما حتی در گفتوگو با همدیگر مشکل داریم و نمیدانیم چطور با هم حرف بزنیم چون یاد نگرفتهایم نظر دیگر را گوش کنیم، فقط منتظریم حرفش تمام شود و ما جوابش را بدهیم. بسیاری از مسائل جزیی در فرهنگ ارتباطی جامعه وجود دارد که باید آسیبشناسی شود و دقیق مورد بررسی قرار گیرد. این میتواند رسالت رسانهها باشد تا با پرداختن به این موضوعات در توسعهفرهنگی یاریرسان باشند.
مهمترین چالش پیشروی جامعه فردگرای ایران چیست؟
البته من خیلی در این مورد بدبین نیستم. همانطور که گفتم به تغییر نگرش جامعه امیدوارم. همین که شما این موضوع را سوژه بررسی و نظر کارشناسی قرار دادهاید، نشان میدهد که جامعه به این آسیب توجه میکند و این جای امیدواری دارد. از طرف دیگر، در جامعه امروز نیاز به حزب، گروه و تشکل از سوی مردم درک شده و حرکتهایی به این سمتوسو انجام شده است. زمانی مردم منتظر بودند تا دولت برایشان کاری کند ولی امروز میبینیم که تشکلهای گروهی با هدفهای مشخص فعالیت میکنند و من انجمنهایی میشناسم که جنبه صنفی دارند اما در کنار هم با نظرخواهی از همه اعضا فعالیت میکنند و پیش میروند. پس این نشان میدهد، جامعه ما بهسمت کار مشورتی و شورایی پیش میرود. همین که مردم در انتخابهای مختلف شرکت میکنند، نشانهای از حرکت به سمت فرهنگمشورتی است.
روشنفکران، رسانهها و فرهیختگان اگر بتوانند این فرهنگ را در خود نهادینه کنند، قادر خواهند بود آن را به مردم هم انتقال دهند. اینطور نیست که همهچیز را از زاویه مردم ببینیم، ما خودمان هم مشکل داریم و هنوز نمیتوانیم با هم حرف بزنیم . اگر دقت کنیم، نخبگان و روشنفکران هم در کار گروهی چندان موفق نبودهاند. چون یکحلقه از همفکران خود را تشکیل میدهند و دور خودشان دیواری میکشند و نمیتوانند یا نمیخواهند با مخالفان خود گفتوگو کنند که برای رسیدن به خردجمعی و کارهای مشورتی، این حلقه هم باید روزی شکسته شود.