مرضیه موسوی| رکورددار مأموریتهای امداد هوایی در ایران است؛ بازنشستگی از نیروهای مسلح شروع تازهای برای کاپیتان «عباس گودرزی» بود؛ بلافاصله به هلالاحمر پیوست تا بهعنوان خلبان بالگردهای امداد، فعالیت خود را آغاز کند. گودرزی میگوید: «شمارش تعداد مأموریتهایی که در آن حضور داشتهام، از دستم دررفته است، اما در 30سال دوران خدمتم در نیروهای مسلح 3هزار ساعت پرواز داشتم و در 14سال گذشته در هلالاحمر بیش از 4هزار ساعت پرواز داشتهام.» در این سالها، مأموریت ملیای نبوده که کاپیتان گودرزی در آن حضور نداشته باشد؛ از نجات افراد گرفتار در برف و کولاک گرفته تا سیلهای سال 98 در کشور، زلزله کرمانشاه، زلزله اهر و ورزقان، سقوط هواپیمای اوکراینی و سقوط هواپیمای دنا و... .
کاپیتان گودرزی امدادهوایی هلالاحمر را کاری به مراتب سختتر از پرواز در دوران جنگ میداند؛ پرواز در شرایط نامساعد جوی، در ارتفاع کوهستانهای صعبالعبور را یکی از دلایل سختی این مأموریتها میداند. مأموریتهای بسیاری در امدادهوایی هلالاحمر، علاوه بر تلاش تیمهای امدادی، موفقیت خود را مدیون مهارت و تجربه کاپیتان گودرزی بوده است.
با طلوع آفتاب، بالگرد میلروسی را روشن میکند و راهی منطقه عملیاتی میشود؛ نجات کوهنوردان از ارتفاعات شمالی تهران، بهخصوص در روزهای پایانی هفته از روتینترین مأموریتهایی است که هر ماه با آن سروکار دارد؛ مأموریتهایی که زمستان و تابستان ندارد و اگر شرایط جوی مساعد باشد، امدادگران را به سرعت به محل عملیات میرساند؛ جایی که تازه سروکله چالشها یکییکی پیدا میشود و مهارت کاپیتان گودرزی، ستون اصلی موفقیت عملیات به شمار میرود. نمونهاش نجات دو کوهنوردی که در دیواره علمکوه گرفتار شده بودند؛ آن هم در ارتفاع 15هزارپایی. گودرزی میگوید: «دونفر از کوهنوردان مشهد در دیوارهای در علمکوه در صعودی زمستانه گرفتار شده بودند. پای یکی از کوهنوردان دچار سرمازدگی شده بود و کوهنورد دیگر یکی از کلیههایش دچار مشکل شده بود. هوا طوفانی بود. حضور در چنین ارتفاعی به خودی خود کار بسیار سختی است. از صبح چندینبار به طرف محل حادثه رفتیم. حضور ابرها مانع از ادامه حرکت ما میشد و هیچ دیدی نداشتیم. باد شدیدی که میوزید، میتوانست خطر بزرگی برای همه ما داشته باشد. به ناچار برمیگشتیم. آخرینبار نزدیک غروب بود که به سمت ارتفاع 15هزارپایی حرکت کردیم. بالگرد را تا جای ممکن سبک کرده بودیم، حتی میزان سوخت بالگرد را هم کم کردیم تا سبکتر شود.»
رسیدن به آن ارتفاع برای بالگرد کار دشواری است. به گفته کاپیتان گودرزی، خلبانهای بالگرد اجازه پرواز بالاتر از ارتفاع 12هزارپایی را ندارند؛ چون بالاتر از این ارتفاع سلولهای مغز میمیرند، درحالی که بدن نمیتواند سلول جدیدی بازسازی کند: «به دلیل آسیب شدیدی که پرواز با بالگرد در ارتفاع بالاتر از 12هزارپا به انسان وارد میکند، پرواز بالاتر از این ارتفاع ممنوع است و فقط در شرایط خاص آن هم در زمانی کمتر از یکساعت اجازه پرواز به این ارتفاع داده میشود. هرطور بود، خودمان را بالای سر افراد حادثهدیده در علمکوه رساندیم. جایی برای فرود وجود نداشت. باید هاور میکردیم تا امدادگران از بالای بالگرد به زمین بپرند و بتوانند مصدومان را به کمک وینچ به بالا بفرستند. به هر سختیای بود، بالگرد را در ارتفاع 4متری از زمین در آن منطقه نگه داشتم تا امدادگران بتوانند ادامه عملیات را انجام دهند.»
امدادگران پاس گل میدهند
دو کوهنورد گرفتار در علمکوه به هر سختیای بود، جان سالم به در بردند و قبل از اینکه هوا کاملا تاریک شود و مجبور به شبمانی در آن منطقه شوند، به پایین کوه منتقل شدند. این یکی از سختترین مأموریتهایی بود که کاپیتان گودرزی و البته تیم امداد کوهستان در آن حضور داشتند. گودرزی میگوید: «من همیشه گفتهام که مأموریتهای هلالاحمر، نتیجه فعالیت و هماهنگی و مهارت همه اعضای تیم است و همیشه گفتهام که امدادگران پاس میدهند و ما گل میزنیم؛ یعنی برای هیچکس پوشیده نیست که اگر آنها نباشند، کار ما به تنهایی فایدهای نخواهد داشت.»
چند وقتی از این حادثه گذشته بود و کاپیتان گودرزی به دعوت یکی از امدادگران به مراسمی در مشهد دعوت شده بود: «من بهعنوان خلبان بالگرد امداد، کمتر از امدادگران با مصدومان و افراد حادثهدیده روبهرو میشوم. در یکی از عملیاتها در منطقهای کوهستانی یکی از کوهنوردان دچار آسیب شده و دیگری جان باخته بود. با تیمی برای جستوجو و نجات و انتقال این کوهنوردان عازم منطقه عملیاتی شدیم. فردی که جانش را از دست داده بود، برادر یکی از امدادگران به نام امانی بود. اما این امدادگر از فوت برادرش خبر نداشت. بچههای تیم هم که متوجه این اتفاق شده بودند، به او چیزی نگفتند. به محل حادثه که رسیدیم، اول مصدوم را نجات داده و به مرکز درمانی منتقل کردیم و بار دوم برای انتقال پیکر کوهنورد دیگر به منطقه رفتیم. پیکر را در کیسه جسد به وینچ متصل کردند و آن را بالا کشیدیم. امدادگر امانی، بلافاصله بعد از جابهجایی پیکر، زیپ کاور را باز کرد و ناباورانه، پیکر بیجان برادر خودش را در کاور دید. لحظه بسیار سخت و تلخی برای همه ما بود. بالگرد در حال حرکت بود و امانی که از تماشای این صحنه حسابی شوکه شده بود، فریاد میزد و ناراحتی میکرد. بچهها کمکش کردند و مراقبش بودند تا به پایین کوه برسیم. این یکی از تلخترین عملیاتهایی بود که در آن حضور داشتیم.»
بعدها همین امدادگر او را به مراسمی در مشهد دعوت کرد و در این مراسم، از کاپیتان خواستند خاطرهای تعریف کند. کاپیتان گودرزی ماجرای نجات کوهنوردان در علمکوه را در این مراسم تعریف کرد. بعد از پایان مراسم، زن سالخوردهای پیش کاپیتان آمد تا از او تشکر کند. کاپیتان گودرزی میگوید: «زن جلو آمد و گفت: «من مادر آن کوهنوردانی هستم که شما در علمکوه نجاتشان دادید. آن روز به من گفته بودند بچههای من در کوهستان گرفتار شدهاند و برای نجاتشان دعا کنید. همان روز من رفتم پنجره فولاد و به خدا التماس میکردم که بچههایم را از من نگیرد. چند ساعت بعد به من گفتند فردی به نام کاپیتان گودرزی برای نجاتشان به کوهستان رفته! تا اینکه خبر نجات فرزندانم را به من دادند. بعد از آن حادثه، روزی نیست که من به زیارت امام رضا(ع) نروم و شما را دعا نکنم.» لحظه بسیار شیرینی برای من بود. هروقت در جایی گرفتاری به سراغم میآید، یاد حرف این مادر میافتم که گفته بود برای من دعا میکند و دلم آرام میگیرد.»
روزهای جنگ
روزهای جنگ را به یاد میآورد که همزمان با حضور در مناطق عملیاتی در اهواز، دورههای آموزش خلبانی را هم سپری میکرد؛ سال 61 تا 63 که قرار بود خلبان هواپیماهای جنگنده شود اما به دلیل نیاز به بالگرد در مناطق جنگی و مشکلات دیگر، او و دیگر همدورهایهایش خلبان بالگرد شدند: «من و همدورهایهایی که در زمان جنگ به نیروهای مسلح پیوستیم، به دلیل شرایط خاص کشور، باید آموزش پرواز را در مناطق جنگی میدیدیم؛ یعنی به همراه مربیان پرواز در اهواز و شهرهای جنگزده دیگر هم در عملیاتها حاضر میشدیم و هم آموزش میدیدیم. برای همین همه ما خلبانهای زبدهای شدیم. در همین دوره علاوه بر پرواز، کارهای زمینی هم انجام میدادیم. مثلا من در جزیره مجنون رابط نیروهای هوایی بودم و کارهای لازم را روی زمین انجام میدادم. در همین مأموریت هم نزدیک بود که اسیر شوم.» با این حال پرواز در مأموریتهای امدادی را سختتر از کار و پرواز در مناطق جنگی میداند؛ تماشای اندوه مردم و ویرانی خانهها و از بینرفتن زندگی آنها، دلش را به درد میآورد. از طرف دیگر موقعیتهایی که نیاز به مهارت و تجربه دارد، سختی امداد هوایی را دوچندان میکند. او میگوید: «در حوادثی مثل سیل و زلزله، وقتی به محل حادثه نزدیک میشویم، از ارتفاع خانه و زندگی مردم را میبینیم که ویران شده. در زلزله، حتی افراد زیادی زیر آوار هستند و با افرادی مواجه هستیم که به معنی واقعی کلمه همه چیز را از دست دادهاند. موضوع دیگری که در پروازها خیلی برای من مهم است، حفظ جان افرادی است که با من در بالگرد هستند. همیشه از خدا میخواهم کاری کند که هیچکس جانش را در پرواز من از دست ندهد و مرگ من را به تنهایی برایم مقدر کند.»
پرواز در زمین فوتبال
عملیات امداد در مرز مهران را به یاد دارد که بالگرد بلافاصله بعد از پرواز دچار مشکل شد و او بیشتر از هر چیزی، نگران جان مصدومان بود: «در مراسم اربعین خودرو زائران تصادف کرده بود و 16 نفر حادثهدیده را به زمین فوتبالی در مهران آورده بودند تا از آنجا با بالگرد به بیمارستان منتقل شوند. تا بیمارستان راه زیادی نبود. به محض پرواز، متوجه شدم که یکی از موتورها از کار افتاده. به دلیل وزن باری که بر بالگرد وارد میشد، دیگر نمیشد ارتفاع لازم را رد کرد تا بتوانیم به بیمارستان برسیم. از طرفی همه اطراف به پارکینگ تبدیل شده بود و نمیشد روی زمین هم فرود آمد. تصمیم گرفتم روی همان زمینی فرود بیایم که از آن بلند شدیم؛ یعنی چمن زمین فوتبال. درحالی که باید فرودی شبیه به فرود هواپیما انجام میدادم. جای بسیار کمی برای این کار بود. با سلام و صلوات بالگرد را به صورت رانینگ پایین آوردم. این یکی از سختترین فرودهایی بود که تجربه کردم اما خداراشکر میکنم که برای کسی اتفاقی نیفتاد و توانستیم فرود موفقی داشته باشیم. درحالی که اگر پرواز ادامه پیدا میکرد، خدا میداند چه سرنوشتی در انتظار همه ما میبود.»
آتشسوزی در جنگلهای ارسباران و هیرکانی و زاگرس و...، عملیاتهای امداد کوهستان، نجات افراد گرفتار در برف و کولاک در گردنههای کشور، انتقال زنان باردار در مناطق صعبالعبور کوهستانی به مراکز درمانی و... تنها گوشهای از عملیاتهایی است که کاپیتان گودرزی در آن حضور داشته؛ عملیاتهایی که اغلب منجر به نجات جان افراد شده است.